گزارش« اعتماد»
از آخرين بدرقه
عباس كيارستمي سوگواري آرام مردم
و تجليل هنرمندان
بدرود
جانِ آرام سينما
گروه فرهنگ و هنر
روز يكشنبه روز خوبي براي سينماي ايران نبود، يعني تمام هفته گذشته روزهاي خوبي براي سينماي ما نبودند. يكشنبه روز بدرقه عباس كيارستمي به خانه ابدياش بود، همه آمده بودند، از مسوولان سياسي گرفته تا هنرمندان سينما و مردم عادي كه كارگردان بزرگشان را به خانه دوست بفرستند. ساعت هشت بار نواخت، ديگر زمان بدرقه شروع شده بود، از ساعتي قبل مردم جلوي كانون پرورش فكري جمع شده بودند، همان ساختمان قديمي آجري كه كيارستمي سالها پيش كارش را از آنجا شروع كرد و بعد يكي يكي پلهپلههاي دنياي سينما را بالا رفت و رفت تا به اوجش رسيد. حالا از همانجايي كه شروع كرده بود داشت با ما خداحافظي ميكرد. از بلوار كشاورز كه وارد حجاب ميشود، خيابان از همان سر شلوغ است، جابهجا آدمهايي را ميبيني كه پوسترهايش را دست دارند. «نخستين استقبال، آخرين بدرقه»، «زندگي و ديگر هيچ»، «هرگز نمردهام» و او در عكسهايش از پشت همان عينك سياهش همچنان ايستاده و به ما لبخند ميزد.
پرويز پرستويي اجراي مراسم را بر عهده داشت، جمعيت زيادي در خيابان حجاب حضور داشتند، پرستويي از همه خواست كه نظم را رعايت كنند، مردم سكوت كردند، كمتر كسي براي گرفتن عكس دست به موبايل برد، آنها آمده بودند تا براي كارگردان محبوبشان آرام سوگواري كنند، بعد پرستويي خم شد تابوت كيارستمي را بوسيد و اين زنگ رسمي آغاز وداع با كارگردان «طعم گيلاس»ي بود كه از هفته پيش برايمان تلخ شده بود.
پرستويي از هنرمندي گفت كه سالهاي سال تلاش كرده تا خاطرات زيادي را برايمان به يادگار بگذارد، هنرمندي كه نيمقرن تلاش او خلق آثاري است كه امروز ميراث فرهنگي جهان ايراني شناخته ميشود.
كيارستمي براي ما فقط يك فيلمساز نبود، او شاعر، تصويرگر و عكاس هم بود اما پرستويي ميگويد كه او همه اينها هست ولي فقط همه اينها نيست. خيليها برايشان حرف زدن از دوست ديرينهشان سخت بود، كيميايي نتوانست حرف بزند. ابراهيم حقيقي دوست 45 ساله كيارستمي هم حرف زدن برايش سخت بود، اما هر كسي ميخواست به گونهاي با دوست قديمياش خداحافظي كند. احمد كيارستمي فرزند عباس كيارستمي قبلا گفته بود كه به مراسم نخواهد آمد، اما نتوانست پدرش را هنگام وداع تنها بگذارد، او در ابتدا از ستاد بدرقهاي كه در خانه سينما براي تشييع پدرش تشكيل شده و برنامهريزيهايي كه از پاريس تا كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انجام شده بود، تشكر كرد. او از طرف خانواده كيارستمي از رضا ميركريمي، سيفالله صمديان و رخشان بنياعتماد هم تشكر كرد، اما از طرف خودش از بهمن (برادرش) تشكر كرد كه در اين چهار ماه خيلي سختي كشيد: « او از پدرم به خوبي مراقبت كرد كه البته با توجه به شرايط پيش آمده فكر ميكنم هنوز بخشي از كار او ادامه دارد و بر دوشاش خواهد بود.»
فرزند بزرگ كيارستمي از پدرش حرف زد، از سالهايي كه كمتر از كارهاي او در ايران به نمايش در آمده اما نديد كه هرگز گله كند، او گفت: « چند سال قبل كه مراسم بزرگداشتي برايش در ايران برپا شد، گفت؛ «آدم اين همه فستيوال در دنيا ميرود اما آنچه در خانه خودش باشد، چيز ديگري است.» اگر او بود و ميديد كه مردم چه محبتي نشان ميدهند، حتما به او ميچسبيد.»
ابراهيم حقيقي، مسعود كيميايي، داريوش شايگان، حجتالله ايوبي، سيفالله صمديان، ابراهيم فروزش و اصغر فرهادي در اين مراسم حرف زدند، آيدين آغداشلو هم كه اين روزها در كانادا به سر ميبرد خودش در مراسم حضور نداشت، اما براي دوست قديمياش پيام فرستاده بود و پيام صوتي او براي حاضران پخش شد. بعد از آن محمود دعايي، روحاني محبوب اهل فرهنگ بر پيكر عباس كيارستمي نماز خواند، ساعت يازده بار نواخت، وقت بدرقه با كارگردان محبوب ما به خانه ابدياش در لواسان، همانجايي كه خودش خواسته، بود.
حجتالله ايوبي، رييس سازمان سينمايي و حجتالاسلام دعايي مدير مسوول روزنامه اطلاعات، حسين فريدون دستيار ويژه رييسجمهوري، عليرضا تابش مديرعامل فارابي، علي مرادخاني معاون هنري وزارت ارشاد، احمد مسجدجامعي عضو شوراي شهر تهران، مصطفي كواكبيان نماينده مجلس شوراي اسلامي، عليرضا رضاداد، مهدي حجت از مديران فرهنگي و... در اين برنامه حاضر شدند.
رخشان بنياعتماد، اصغر فرهادي، علي رفيعي، مجيد مجيدي، شهرام ناظري، رضا ميركريمي، بهمن فرمانآرا، هديه تهراني، محمدرضا خاتمي، حافظ ناظري، بابك احمدي، غلامرضا نامي، داريوش فرهنگ، نيكي كريمي، فريبرز عربنيا، محمود كلاري، حسين ترابي، ليلا حاتمي، مريلا زارعي، فرشته طائرپور، رضا كيانيان، پري ملكي، علي مصفا، عادل بزدوده، احمد پوري، اكبر زنجانپور، محمد سرير، نادر مشايخي، جهانگير كوثري، امير جعفري، باران كوثري، ابراهيم مختاري، يدالله صمدي، ابراهيم حقيقي، آتيلا پسياني، نرگس آبيار، ماهايا پطروسيان، حبيب رضايي، جعفر پناهي، همايون اسعديان، حسين پاكدل، عاطفه رضوي، حسن پورشيرازي، بيتا فرهي، رويا نونهالي، منوچهر شاهسواري، مازيار ميري، محمدرضا موييني، امير اثباتي، الهام پاوهنژاد، فرهاد اصلاني، جواد مجابي، عليرضا افتخاري، هوشنگ مراديكرماني، حسامالدين سراج، حسين رضايي (بازيگر زير درختان زيتون)، سهيل محمودي، امين تارخ، مجيد مظفري، عادل فردوسيپور و... از جمله هنرمندان و چهرههاي حاضر در آيين بدرقه بودند.
اصغر فرهادي:
آقاي كيارستمي نازنين، سلام. باورم نميشود چند هفته پس از آخرين ديدارمان، امروز در ميان اين جمع ايستادهام تا به بهانه سفر بيبازگشتتان اين جملات را به زبان بياورم. اين روزها درباره شما بسيار گفتهاند و گفتهايم. هرچند دير، بسيار دير. اما من امروز اينجا ايستادهام تا صميمانه از شما سپاسگزاري كنم. از شما سپاسگزارم كه نام اين سرزمين را در جهان، به نامي پراحترام و دلنشين بازگردانديد. سپاسگزارم كه دل نبريديد از اين خاك با همه ناديده گرفتنها و قدرناشناسيها. سپاسگزارم كه راه ناهموار و سنگلاخ جهاني كردن سينماي اين مرز و بوم را بردبارانه هموار كرديد كه اگر امروز كنجكاوي و اشتياقي است براي ديدن آثار ايراني بيرون از اين مرزها، وامدار گامهايي است كه در آن دوران سخت برداشتيد. سپاسگزارم كه بيش از شمارگان فيلمها و عكسها و شعرهايتان در گوشهگوشه جهان، تشنگان فراگيري را گرد خود جمع كرديد، نه فقط براي آموختن به آنها، بلكه بالاتر از آن براي دلگرم كردنشان به اينكه ميتوانند در هر شرايطي با اندك امكاني، روياهايشان را به تصوير بكشند. سپاسگزارم نه به اين خاطر كه زيباييهاي جهان را ميديديد، بلكه چون جهان را زيبا ميديديد. سپاسگزارم كه دوري از هياهو را آموختيد. كه با همه بزرگيتان، از دايره فروتني فرو نلغزيديد. من از شما سپاسگزارم به خاطر همه زحماتتان. «و زحمت آخر، رساندن اين پيغام: «آقاي كيارستمي عزيزم، تو اگر در تپش باغ، خدا را ديدي، همتي كن و بگو ماهيها، حوضشان بيآب است.»
حجتالله ايوبي:
امروز روز وداع با دريچهاي به روشنايي و پنجرهاي به بيرون است. امروز مرد آرام و بيادعاي فرهنگ و تمدن كهن، دفتر و ديوانش را به سادگي برميچيند و ميبرد. او كه همه ديده بود و چشم، چشم از جهان فرو ميبندد و آرام و بيصدا
ميرود.
در جهان جهاني شده مردي از سرزمين خورشيد برآمده از لابهلاي هزاران هزار دفتر و ديوان به پشتوانه تمدني هميشه پرستشگر يزدان و از دل سازها و آوازهاي ايراني مردي از جنس نور و روشنايي برخاست و انسان را به تماشا خواند و بشريت را به تماشاي خود گمشدهاش فراخواند. ما امروز سوگوار آيينهايم و اين آيينه بيزنگار و زلال شد جان جهاننماي روزگار تاريكيها. پردههايي از آدميت و نغمههايي از آواي گمشده انسانيت. فطرهالله التي فطرالناس عليها. اين است رمز جهاني شدن ساكن شماره 3 كوچه سارا در چيذر كوچك
و زيبا.
آري امروز در سوگ آيينهايم اما بايد زلال و صاف بود. چشمهايي كه نديدند و گوشهايي كه نشنيدند اميدوارم امروز زنگارها را از جان و دل بشويند و دريچه دل به سوي روشنايي بگشايند. بياييد امروز را روز عزا نناميم روز جشن آيينهها بدانيم. چشمها را بشوييم. امروز روز عزا نيست، روز وداع نيست، روز بزم خدا و روز دف و سورناست.
سيفالله صمديان:
قصد ندارم صندوق خاطرات 30 ساله دوستيام را با كيارستمي باز كنم. فقط به يك فايل تصويري كه در چند روز گذشته در فضاي مجازي پخش شده بايد اشاره كنم. اين فايل تصويري درباره يك مصاحبه از عباس كيارستمي است كه در آن مانند زندگي، خود او و فيلمهايش يك ابهامي وجود دارد و آن جايي است كه از او پرسيده ميشود؛ دوست دارد كدام اثر هنرياش بعد از او به جا بماند؟! او در اين گفتوگو رُك و بدون رودربايستي گفته است كه «دوست دارم خودم بمانم». اين جمله براي خيليها ممكن است تعبير مبهمي داشته باشد اما با شناخت جزيي من از كيارستمي، ميگويم جزيي چون معتقدم خود او هم بهطور كامل خود را نتوانسته بشناسد و بروز بدهد، ميدانم كه اين حرف او براي زندگي خاكي نيست و طبيعتا از جايي برميآيد كه عشقاش به كار را تداعي ميكند. او در 24 ساعت زندگي 20 ساعت كار ميكرد و در ساعتهاي ديگر هم به كارهاي فردا و ديروز خود و نيز كارهاي نكرده فكر ميكرد. در دفتر ژيل ژاكوب درباره تمام كارهاي 20 ساله او حرف زديم تا اينكه صحبت را به سينماي ايران كشاند و گفت كه سينماي ايران مثل معدني است كه خون سينما در رگ سينماگران ايراني است. ژاكوب همچنين به عباس كيارستمي اشاره كرد و گفت سينماگران زيادي را در اين سالها ديدهام اما آرزو دارم دوباره سر كلاسهاي سينما بروم و از اول شروع به يادگيري كنم اما استادم عباس كيارستمي باشد.
آيدين آغداشلو:
حاصل عمر طولاني و پربار عباس كيارستمي را به اين سادگيها و در اين مهلت كوتاه نميتوان بازگو كرد چون اين براي يك عمر عادي و ساده يك هنرمند عادي نبوده است. ما با كسي سروكار داريم كه در چند وجه در فرهنگ معاصر ما توانگر بود. يك وجه عباس كيارستمي به عنوان سينماگر است كه اهميتش فقط به خاطر خلق جهان شخصياش نيست بلكه او نوعي سينما را به وجود آورد كه با اين مداومت پيش از او حضور نداشت. جهان سينماي كيارستمي از مرحله بازسازي معناي شخصياش گذشت و به سينماي جديد رسيد و در اين باره من او را با «گريفيث» مقايسه ميكنم كه سينمايي را ايجاد كرد كه قبل از آن وجود نداشت.
عباس كيارستمي در قالب سينما نميگنجيد و تمام وجوه او قابل بحث و نيز قابل تحسين است. مخاطبان بعدي، آثار او را جمعبندي ميكنند كه ميتوان به مجموعه كارهاي او در حوزه نقاشي، گرافيك، شعر و تدوين اشعار گذشته به شكل مدرن اشاره كرد. كمتر هنرمندي است كه در آخرين لحظات عمرش اينطور رضايتبخش و خوشحال به عمر خود نگاه كند و بداند كه كارش را نه به قصد جايزه بلكه به درستي انجام داده است. صدايي كه عباس كيارستمي در گنبد دوار افكند مدتها خواهد پيچيد و دليل آن نسل به نسل بررسي خواهد شد و اين طور است كه جاودانگي به وجود خواهد آمد. البته او فروتنتر از اينها بود ولي خوشحال بود از اينكه حاصل عمرش اينچنين عميق و طولاني باقي خواهد ماند.
داريوش شايگان:
بيش از 10 سال قبل، من و كيارستمي همزمان با برگزاري فستيوالي در ايتاليا، يك هفته را در يك هتل اقامت داشتيم و توانستم در آن مدت، او را كه بيشتر با كارهايش آشنايي داشتم، از نزديك بشناسم و در آن زمان فهميدم بين ما دو نفر آن كسي كه بايد شنونده باشد من هستم و بهتر است او بگويد و من بياموزم. متوجه شدم عباس كيارستمي چيزهايي را ميبيند كه يا من اصلا نميديدم يا توجهي به آنها نداشتم. بعدها فهميدم درون او جوهر نفيسي نهفته است، جوهري كه از عمق فرهنگ كهنسال ايران نشأت ميگيرد. عباس براي ياد گرفتن نيازي به انباشتن اطلاعات نداشت و اين رفتار او مرا به ياد لئوناردو داوينچي مياندازد كه ميگفت؛ من انساني هستم بينياز از خواندن چون دنيا را از درون خود ميبينم.
ابراهيم حقيقي:
نگهداري تعالي هنر آن هم در سينما بسيار سخت است، در دورهاي كه فيلمهايي توليد ميشوند كه پر از قتل، غارت، خونريزي هستند، كيارستمي نشان داد فيلم ميتواند سرشار از مهر و دوستي باشد. ميگويند همه جهان او را نميشناسند ولي مگر همه جهان «ميكلآنژ» را ميشناسد؟! اين افراد استثنايي جهان را تكان ميدهند و كيارستمي براي سينماي جهان الفباي تازهاي را طراحي كرد.
مسعود كيميايي:
وسعت وجودي عباس كيارستمي آنقدر است كه نميتوان درباره آن بهطور كامل حرف زد. معتقدم نور خداوندي در هنرمندان است و اين نور در بين هنرمندان مظلوم بيشتر است. كيارستمي آنقدر ماندگار است كه نام او به بلنداي تاريخ باقي
ميماند. ابراهيم فروزش:
غم و اندوه از دست دادن كيارستمي واقعا طاقتفرساست. وقتي كمي با او زندگي ميكنيد و به معاشرتش فكر ميكنيد با كولهباري خاطره شيرين ميمانيد و او كه ديگر نيست و ميبينيد كه عزيزي را از دست دادهايد كه ديگر نبودش جبرانناپذير است.
او يكي از پايهگذاران اصلي مركز سينماي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بود كه خودجوش فيلمهاي كوتاه و بلندي به سبك و سياق خود ساخت و بدعتگذار سينمايي شد كه آثارش در وجه بيشتري به مردم نزديك
بود.