انسانم آرزوست
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
هر موقع توي اين دنياي باقالي يه چند من كم ميآورم و حال و روز خوبي ندارم، به ديوان حافظ و شيخ اجل و مثنوي مولانا و ديوان شمس او پناه ميبرم و ابياتي را زمزمه ميكنم و با اين دوپينگ بدون هزينه، آرام ميگيرم و خودم را دلداري ميدهم. باور كنيد خوش ندارم راه به راه شكوه و گلايه كنم و مصيبتنامه بخوانم و به يه آدم غرغرو تبديل شوم. ولي شما اگر فردي اجتماعي باشي و در عين حال بيرگ نباشي و با فضاي رسانهاي سروكار پيدا كني، از اين همه اتفاقات ريز و درشت و عجيب غريبي كه در دوروبرت رخ ميدهد و اغلبشان هم ريشه در فروپاشي اخلاقي در جامعه ما دارد، حيران ميماني. مگر اينكه روزي يكي دو تا آرامبخش بخوري و پايت را از خانه بيرون نگذاري و زياد با كسي دمخور نشوي و دوروبر روزنامه و فضاي مجازي و اخبار رسانهاي را خط بكشي. به قول حافظ، «شهر ياران بود و جاي مهربانان اين ديار...» اميدوارم شكاكان و كجخيالاني كه فقط انگ زدن را بلدند، بنده را به خاطر وام گرفتن از اين بيت و غزل معروف، متهم به تشويش اذهان عمومي و سياهنمايي نكنند! واقعا چه بلايي سر ما آمده كه اينقدر بيرحم و بياخلاق شدهايم؟ همين غايله يك هفته اخير سرتيتر وقيحانه و توهينآميز در نشريهاي كه دم از حزباللهي بودن ميزند را در نظر بگيريد.
در كنار اين همه مسايل مهم و اصلي جامعه يك دفعه ميبيني اين تيتر ميشود خبر روز و نقل محافل و فضاي مجازي و شهر با يك اقدام نابخردانه شلوغ ميشود.
اصلا كاري به اين ندارم كه جريده مورد بحث توقيف شده يا سمبهاش پرزور است و به نهضتش ادامه ميدهد. در نگاهي خوشبينانه، فرض كنيم كه اصلا زير كاسه نيم كاسهاي نبوده و شور و احساس و تعصب مذهبي شوراي سردبيري اين هفتهنامه باعث استفاده از چنين تيتر غيرمتعارفي در بالاي يك يادداشت و چند عكس از يك جشن هنري شده است. آيا فرد يا افرادي كه خودشان را عضو صادق و بيرياي حزب خدا ميدانند و ميخواهند كار فرهنگي و رسانهاي كنند، مجازند اين گونه بيمحابا واژه زشت و توهينآميزي را به افرادي نسبت دهند؟ كجاي شرع اسلام اين اجازه را به آنها داده كه به مردي كه دست همسرش را گرفته و روي فرش قرمز يك مراسم هنري عكسي انداخته چنين دشنامي بدهند! در عرف فعلي جامعه امروز ما، واژههايي چنين، فحش و نسبت ناروا و فعل مجرمانه محسوب ميشود.
با اين اوصاف، تو چطور به خودت در مقام شخصي كه كار فرهنگي و رسانهاي ميكني اجازه ميدهي حرمت قلم و رسانه را نگه نداري و فقط به اين خاطر كه بعضي از زنان داخل اين عكسها (از نگاه خودت) حجابشان را رعايت نكردهاند و پوشششان نامناسب بوده، مستحق... شناخته شدن هستند؟ كجاي ديني كه پيامبرش به مهرباني و رافت و دوستي و جذب حداكثري شهره است، اين حق را براي تو قايل شده كه در مقام نهي كننده از منكر اينگونه به يك مرد و ناموس او و ناموس يك خانواده هتاكي كني؟ وانگهي، اگر همين عكسهاي چاپ شده زير آن تيتر كذايي را بخواهيم الگو و معيار قضاوتمان قرار دهيم، در اغلب آنها صاحبان عكس پوشش نامناسبي (در مقايسه با نمونههايي كه در كوچه و خيابان و دوروبرمان ميبينيم) نداشتهاند.
پس اين گير سهپيچ براي چه بوده و بانيان اين كار ناصواب، چه نيت واقعي داشتهاند؟ به علاوه، «گر حكم شود كه مست گيرند...» با اين تصور ذهني امثال اتاق فكر آن نشريه، شهر و دور و بر ما را آدم بيغيرت پر كرده! هنوز بعد از سي و اندي سال كه همهگونه شيوههاي مختلف برخوردهاي تند و سلبي را پشت سر گذاشتهايم و نتيجهاي هم نگرفتيم، نميخواهيم قبول كنيم كه موضوع حجاب و بدحجابي (در مفهوم عيني و واقعياش) نياز به يك كار زيربنايي فرهنگي و برخورد علت و معلولي دارد و بگير و ببند واينگونه هتاكيها افراد در معرض اتهام را بدبينتر و لجبازتر و جريتر ميكند. از اينها گذشته، در جامعه عصبي و پراسترس و ملتهبي كه تفريح و سرگرمي و پاتوق به حد كافي وجود ندارد، برگزاري سالانه يك چنين مراسم و جشن غيردولتي كه حالتي دورهمي دارد و در آن جوايزي اهدا و دو سه ترانه اصيل ايراني و پاپ مجاز خوانده و تعدادي عكس يادگاري گرفته ميشود و حتي بخشي از برنامه به ايران و ايراني و پايبندي به ريشهها و يادي از درگذشتگان و طلايهداران و حماسهسازان تاريخ معاصر اين سرزمين اختصاص دارد و در يك داوري بيطرفانه سريالي چون «كيميا» مورد تقدير قرار ميگيرد و خوانندهاي كه عاشقانه از ايران و خاك وطن ميگويد برگزيده ميشود و بعدش همه ميروند پي كار و زندگيشان، چه اشكالي دارد و به چه كسي لطمه ميزند؟ آيا اينقدر فشار و تنگنظري، در شرايطي كه فضاي كافي براي تخليه شدن و بيرون آمدن از يكنواختي وجود ندارد، عقلايي است و جواب ميدهد، يا بالعكس حالت انفجاري ايجاد ميكند؟ خود بنده يكي از شركتكنندگان اين جشن بودم كه اتفاقا تنهاي تنها بودم و مثل مادرمردهها آمدم روي يك صندلي نشستم، ولي اينقدر ظرفيت و انعطافپذيري داشتم كه از حضور يك عده روي فرش قرمز و عكس يادگاري گرفتن و خنده و خوشيشان و دو كلام پشت ميكروفن حرف زدن در يك مراسم چندساعته، شاكي و عصبي نشوم.
برادر جان مولانا براي كسي جز ما نگفته «ما براي وصل كردن آمديم/ ني براي فصل كردن آمديم». ما كه ادعايي نداريم، ولي شما كه خود را مومن و پرهيزكار ميدانيد، بد نيست به اينگونه جملات اميرمومنان علي(ع) در نهجالبلاغه نظري افكنيد: «چنان با مردم رفتار كن كه اگر مُرديد بر شما بگريند و تا زندهايد، با اشتياق با شما معاشرت كنند/ زبان گزنده درندهاي است كه اگر به حال خود گذاشته شود ميدرد.» بياييم در خلوت خودمانرو به آينه، اين جمله را هر روز چند بار تكرار كنيم: «منصف باش».
ما ترك سر بگفتيم، تا دردسر نباشد
غير از خيال جانان، در جان و سر نباشد
در روي هر سپيدي، خالي سياه ديدم
بالاتر از سياهي، رنگي دگر نباشد
چشم وصال بينان، چشمي است بر هدايت
سري كه باشد او را، در هر بصر نباشد
«سعدي»