آداب برزيليه
سيد علي ميرفتاح
اعتراف ميكنم كه «ورزشي» نيستم و چيزي از مسابقات و رقابتهاي ورزشي نميدانم. كلا از مقوله ورزش سردرنميآورم و با جامعه- كه مشتاقانه پاي تلويزيون مينشينند و با شور و حال مسابقات را پي ميگيرند- همراه نيستم. البته مثل هر ايراني از بردن هموطنان ورزشكار خوشحال ميشوم و از باختشان ناراحت، اما كلا در اين قضيه «بيروني» به حساب ميآيم ودركي از هيجاني شدن و بالا و پايين پريدن ندارم. با اين همه اكثر دور و بريهايم ورزشي هستند و در مواقع فوتبال و كشتي و حتي وزنهبرداري تا نيمه در تلويزيون فرو ميروند. رفيقي دارم كه اتفاقا آدم معقول و فهميدهاي است، خيلي هم با شعر و موسيقي و فلسفه انس و الفت دارد اما موقع تماشاي ورزش بالكل از خود بيخود ميشود و با اينكه ميداند صدايش به ورزشكاران نميرسد، با شور و حال غليظي شروع به راهنمايي ورزشكاران ميكند. ما در تهران و پاي تلويزيون، حميد سوريان 10، 12 هزار كيلومتر آنطرفتر در ريو، اما رفيق من از اينجا داد ميزند كه فتيلهپيچ كن، سالتو بزن، از تشك بيرون نرو، بپيچ، بخواب، پا شو... ظاهرا اين عادت فراگير است و ورزشدوستان ديگر هم خودآگاه يا ناخودآگاه كوچينگ از راه دور ميكنند و لبه تلويزيون مينشينند و ميگويند لنگش كن. يكي ديگر از رفقا گفت اصلا نصف لذت تماشاي ورزش به همين كوچينگ از راه دور است؛ صداي بلندي كه به كسي و به جايي نميرسد اما چه بسا در مناسبات انرژيك عالم موثر بيفتد... غرض اينكه خودم به تنهايي نه وزنهبرداري ميبينم، نه كشتي، نه واليبال و نه حتي افتتاحيه و اختتاميه ريودوژانيرو. اما رفقا كه ببينند، من هم همراهيشان ميكنم... چند شب پيش نشسته بوديم و داشتيم ميديديم كه برندگان روي سكو ايستاده بودند و مقامات مدال به گردنشان ميانداختند. (در پرانتز عرض كنم كه اين برنامه را از شبكههاي ماهوارهاي ميديديم نه از شبكههاي خودمان. لذا ناخواسته چيزهايي ديديم كه مجاز به ديدنشان نبوديم. من كه مهمان بودم و چارهاي نداشتم اما ميزبانم هم غيرقانوني و يواشكي داشت ميديد.) برندگان به ترتيب مقامي كه آورده بودند ايستاده بودند روي سكو. بعد هم يك آقايي با كت و شلوار و كراوات، خيلي شيك و رسمي آمد كه با ورزشكاران دست بدهد و به گردنشان مدال بيندازد. اما مدالها دست خانمي بود كه به دلايلي كه بنده از آنها سردرنميآورم به حداقل لباس- تاكيد ميكنم، به حداقل لباس- بسنده كرده بود. در برزيل البته برهنگي فرهنگي چيز عجيبي نيست. قبايلي در حاشيه آمازون هستند كه زن و مرد تمام و كمال برهنهاند. غايت مستوريشان مقداري علوفه به هم تاب داده شده است كه پا كنند يا روي دوش بيندازند. اما اين خانمي كه ذكر خيرش رفت اين طور نبود كه به شكل فوركلور لباس پوشيده/ نپوشيده باشد. بلكه عين يك شيء تزييني، خود را آراسته بود و خودش را به نمايش گذاشته بود. من آدم نديد بديد و تازه از پشت كوه آمدهاي نيستم كه از تماشاي چنين صحنهاي چشمم گرد شود. نخوردهام نان گندم، در سينما و ماهواره دست مردم زياد ديدهام... در مسابقات بوكس لابد ديدهايد كه بين راندها چند مدل عروسكي با قر و قميش ميآيند و عدد راندها را اعلام عمومي ميكنند و ميروند. منظور اينكه ميدانم صحنههاي ورزشي جهان با چنين تصاويري آميختهاند؛ ميدانم. منتها عرضم چيز ديگري است. عرضم اين است كه چرا فعالان حقوق زنان اعتراضي نميكنند و در اين تقليل مقام زن تظاهرات راه نمياندازند؟ اين خانمهايي كه عين عروسك خود را ميآرايند و نيازهاي استتيكي حاضران در المپيك را پاسخ درخور ميدهند آيا توهين به مقام زن محسوب نميشوند؟ آيا دوستان فمينيست ما با اين نوع تمتع ابزاري، بلكه فوق ابزاري از زن مشكلي ندارند؟ اگر مرد كراواتپوش هم عور ميآمد و يك بوته استوايي دور كمرش ميبست ميگفتيم اينها مودب به آداب برزيلياند و منظوري ندارند، اما موضوع اينجاست كه دارند. اتفاقا مردها در آن گرما حداكثر لباسي را كه ميشود پوشيد پوشيدهاند، فقط خانمها آن هم نه همه خانمها، بلكه آن تعدادي كه مثل عروس خود را آراسته كردهاند و... منظورم اين است كه چرا طرفداران حقوق زن به اين نحوه پوشش و به اين استفاده ابزاري اعتراضي نميكنند؟ اينجا بحث شايستگي و حق و حقوق «زن» مطرح نيست؟ دو روز المپيك ببينيد ميفهميد كه يك گروه سختگير نشستهاند و با مختصات ونوس بوتيچلي مدل مدال به دست پيدا كردهاند... البته اينها را هم ملت كوچينگ از راه دور ميكنند كه نه ميشود گفت و نه ميشود نوشت...