اين فيلم هم بازتاب شرايط اجتماعي ما است
محمد امين قانعي راد
جامعهشناس
اگر بخواهيم فروشنده را با فيلمهاي دهه 50 كه در تهران نمايش داده ميشد مقايسه كنيم، تفاوتي فاحش ميانشان ميبينيم؛ بين تيپ آدمها و نحوه برخورد آدمها با قضيهاي حيثيتي كه نه تنها از طرف مردها كه از طرف زنها هم ديده ميشود. در فيلمي چون قيصر، زني كه مورد تجاوز قرار ميگيرد، خودكشي ميكند. وقتي زن خودش را ميكشد، براي مرد دِين و تعهدي ايجاد ميكند كه مرد به خونخواهي بپردازد و انتقام تجاوز و از دست رفتن يك انسان را بهطور همزمان بگيرد. ديگر در آن برهه، تجاوز به معناي نابودي نه فقط حيثيتي و لكهدار شدن آبرو و شرف كسي، بلكه به معناي نفي فيزيكي طرف هم هست. فرد احساس ميكند بايد خودش را از بين ببرد، اما در اين فيلم ميبينيم كه زن به جز ناراحتي عاطفي و وحشتي كه از آن مكان دارد، آمادگي دارد در آن شرايط پيش همكارانش برود و كارش را ادامه دهد. احساس شرمساري نميكند، حتي اين سوال را مطرح ميكند كه همكارانش از كجا متوجه اتفاق شدند. در حالي كه در فيلمهاي كلاسيك ايراني اين اتفاق مثل بمبي منفجر ميشد، در اينجا خيليها شايد ندانند قضيه چيست و نوعي بيتوجهي مدني نسبت به اين رخداد دارند. يا نميدانند يا اگر ميدانند، تظاهر به ندانستن ميكنند، درواقع ارزيابي شديدي از مساله ندارند، تنها به عنوان رخدادي بد آن را ميبينيد، ولي لزوما به معناي اين نيست كه حيثيت يك انسان به تمامي پايمال شده و او هيچ حقوقي ندارد و بايد از جامعه طرد شود.
زن داستان با اين پديده هرچند به عنوان پديدهاي ناراحتكننده و شرمآور برخورد ميكند، اما چنين نيست كه خود را مستحق طرد اجتماعي بداند. از آن طرف هم صداي زن شنيده ميشود كه نسبت به كسي كه به او تجاوز كرده، ترحم كند و از مردش بخواهد او را رها كند. زن، حقوقي براي خودش قايل است كه اين بدن من بوده كه مورد تعدي قرار گرفته، من بايد بگويم چگونه بايد با او برخورد كرد، اين حق را درباره زنان در مسائل كلاسيك نداشتيم.
در نمونههاي كلاسيك پاي پليس وسط كشيده نميشود، خود افراد سعي ميكنند قضيه را به نحوي حل كنند، آنهم نه از طريق روشهاي خيلي خشونتآميزي كه بهانهاي دست پليس بدهند، بلكه از روشهاي سنجيدهتر. پاي متجاوزي هم وسط ميآيد كه سن و سالي از او گذشته، بيمار است و اين خود فضاي عاطفي ايجاد ميكند كه در عين حال كه متجاوز است، اما حرفهاي نيست. كسي است كه در موقعيتي قرار گرفته و وسوسه شده. اما از بيماري رنج ميبرد، آبرويي دارد. اينجا هم متجاوز با نمونههاي كلاسيك متفاوت است كه فردي حرفهاي بوده و كارش تجاوز به حوزه خصوصي ديگران بود. در اين فيلم، فردي ديده ميشود كه دچار بيماري است و خيلي زود هم صحنه را ترك كرده و معلوم هم نيست كه تا ته فيلم چه اتفاقي افتاده و تا كجا پيش رفته. زمان و شرايط هم به او اجازه اين را نداده كه نمونه كامل تجاوز فيزيكي به يك زن را انجام دهد، بيشتر به تعرض به حوزه خصوصي شبيه بود كه فرد دچار وحشت شده و اين نشاندهنده غيرحرفهاي بودن چنين فردي است. اين فيلم هم بازتاب شرايط اجتماعي ما است. فرهيخته شدن افراد و درعين حال باقي ماندن يكسري از باورها و مفاهيم مثل غيرت، مطرود بودن تجاوز به عنف به زنان و تعدي نسبت به حوزه خصوصي و اينكه بالاخره بايد با اين مساله برخورد كرد و ايستاد يا نه، هنوز در فيلم حضور دارد. روشها شايد مقداري قانونمند نشده و بيشتر روي تدبير افراد دور ميزند و با همدلي مواجه است. اين بازتاب وضعيت جامعه است، ميتوان گفت كه جامعه در حال حاضر به بلوغي نسبي رسيده و هنوز تا بلوغ مورد نظر راه مانده است.
برخوردهاي افراد در فيلم بيشتر از موضع فرهنگ است تا از موضع قانون. سعي ميكنند به صورت فردي با كمك دوستانشان با اين قضيه برخورد كنند. هنوز جامعه است كه دارد واكنش نشان ميدهد، نه پليس و قانون. بخشياش به خاطر انتخاب خود آدمهاست و بخشي هم عدم اعتماد به چنين نهادهايي. موانع و فشارهاي روحي كه از سوي نهادهاي انتظامي روي اين افراد ممكن است گذاشته شود، ترس از آبروريزي همه اينها باعث ميشود افراد به اين نهادها مراجعه نكنند، چون تبديل به موضوعي ميشود كه پرونده پيش همه باز باشد و مستند شود. اين مستندنگاري ممكن است افراد را رنج دهد. اينكه افرادي هنرمند كه از سطحي از فرهيختگي هم برخوردارند، بايد نزد نهادهايي بروند كه افرادي كه معلوم نيست از چه سطحي از دانش برخوردار باشند، با آنها برخورد ميكنند، باعث ميشود اين اتفاق نيفتد.
اقدام فردي جاهايي موثرتر و كم هزينهتر به لحاظ اجتماعي براي قربانيان است، زودتر هم به نتيجه ميرسد و ميشود جمعش كرد. معمولا اين پروندهها چندين سال ادامه دارد، اين كشدار شدن افراد را خيلي اذيت ميكند. در فيلم قهرمان مرد داستان از طريق حركات شبه پليسي معمولي توانست ردپاي قرباني را به دست بياورد، همين كار از سوي سيستم رسمي زمان زيادي را ميطلبد. طولاني شدن فرآيند داوري و رسيدگي به موضوع و مجازات كردن مقصر و هزينههاي زماني، اجتماعي، مالي، عاطفي و حيثيتي براي قرباني باعث ميشود حاضر نشود زيربار چنين فرآيندي برود.