پرونده تاريخي
سلسله پرونده ويژهيي كه به معضل مهاجرت مغزها از ايران ميپرداخت. گفتني است كه «مصباحزاده» كه در اين گزراش از وي نقل قول شده، از نزديكان شاه و از فراريان دوران پس از انقلاب است كه كارنامه روشني در زمينه دفاع از حقوق ملت ايران نداشته است. اين مطلب نيز تنها به جهت ارزش تاريخي «سوژه» نه «افراد حاضر در متن» بازنشر ميشود و افراد مورد تاييد روزنامه «اعتماد» نيستند.
آقاي دكتر مصطفي مصباح زاده صاحب موسسه كيهان و استاد دانشكده حقوق و وكيل بندرعباس در مجلس شوراي ملي كه در بحث اين هفته ما شركت كردهاند پس از اتمام تحصيلات متوسطه و دانشكده حقوق تهران رهسپار بيروت شدند و پس از دو سال تحصيل در دانشكده حقوق اين شهر به پاريس رفتند و از دانشگاه پاريس دكتراي حقوق گرفتند. مدير موسسه كيهان پس از مراجعه به ايران مدتي قاضي ديوانعالي جنايي بود و بعد رياست تبليغات را ضمن تدريس در دانشكده حقوق به عهده گرفت و بالاخره در شرايطي كه كمتر كسي احتمال موفقيتش را ميداد دست به كار روزنامهنگاري زد و علي رغم هزاران مشكلات موجود و كارشكنيهاي مشهود در كارش موفق گرديد.
آقاي دكتر مصباحزاده در مورد بحث «چرا بر نميگردند، گفتند: معتقد هستم اين مشكلات منحصر به دانشجويان خارج از كشور نيست دانشجوياني كه در دانشگاههاي داخل كشور درس ميخوانند و ساير مردم كمو بيش چنين مشكلاتي دارند. دانشجويي كه ميخواهد به خارج برود مثلا وقتي ميخواهد گذرنامه بگيرد با همان مشكلي روبهرو ميشود كه ساير هموطنانش با آن روبهرو هستند و يا فيالمثل خانواده دانشجويي كه ميخواهد براي او ارز بفرستد با همان مشكلي برخورد ميكند كه يك تاجر يا جهانگرد ايراني با آن مواجه ميشود. جواني كه ميخواهد رشته تحصيلياش را انتخاب كند چه در داخل كشور و چه در خارج از كشور اين كار را از روي مطالعه و علاقه و با توجه به نياز كشور انتخاب نميكند در موردارجاع شغل نيز اين مشكل چه براي تحصيلكردههاي خارج و چه براي فارغالتحصيلان داخلي وجود دارد به نظر من تمام اين مشكلات به سازمانهاي اجتماعي و اداري مملكت بستگي دارد و همه مردم گرفتار آن هستند و بايد با تجديدنظر در مقررات و قوانين مملكت و وضع مقررات و قوانين مناسب با اجتماع امروز و ايجاد يك سازمان اداري سالم در كشور كمكم اين مشكلات را از بين برد تا نه تنها دانشجويي كه در خارج تحصيل ميكند بلكه ساير طبقات مردم ديگر با چنين مشكلاتي روبهرو نشوند....
دكتر وثوقي هم استاد عاليقدر طب ايران است. شهرت او به عنوان يك جراح حاذق از چهار ديوار كشور ما نيز گذشته و اكنون در جهان طب كمتر استادي است كه صاحب اين يك جفت دست توانا را نشناخته باشد. دكتر جهانگير وثوقي استاد جراحي دانشكده پزشكي، رييس بخش جراحي بيمارستان پهلوي و رييس بيمارستان ويلاست. حرف استاد به اينگونه آغاز شد: «چهارشنبه پا پنجشنبه هفته گذشته بود. تازه از يك عمل جراحي فارغ شده بودم و داشتم صفحه «چرا برنميگردند» يكي از شاگردان من سررسيد و در حاليكه داشت روپوش سفيدش را درميآورد ناگهان خطاب به من گفت:
- استاد، آيا بهتر نبود كه به دوستان «فرنگنشين» ما ميگفتند كه «چرا برميگرديد؟»
من شانههايم را بالا انداختم و او دوباره ادامه داد:
- استاد! آنكس كه براي تحصيل به فرنگ ميرود (و چون ما التهاب كنكور را نميشناسد) لابد پول دارد و آنكس كه پولي دارد لابد زور دارد و آدمي كه از اين هر دو اكسير نصيب برده باشد به دنبال راحتي ميگردد. هرجا راحتتر، بهتر، نه غم خانه و نه غم خانمان، پس چگونه است كه به يك چنين «دوستاني» ميگويند كه: چرا برنميگرديد؟ ... و اين به آن پايه عجيب است كه به ما بگويند: «چرا اينجا زندگي ميكنيد؟» من نگاهش كردم و او سرش را پايين اندخت بعد يكي ديگر از دانشجويان گفت:
- نه، به ما هرگز چيزي نخواهند گفت. ما بومي هستيم. با همه عادات و آداب يك بومي. پس اگر امتياز و نوازشي است، از براي آن دوستاني است كه دور از مايند و بيگانه با ما...»
من به شدت منقلب شدم. چنانكه هنوز هم تاثير آن از من دور نشده است...