پاسخ فريد زكريا به مككين
تروريسم گرگهاي تنها
فريد زكريا
مترجم: سهراب سعدالدين/ آنچه در پاريس اتفاق افتاد وحشيانه اما تامل برانگيز بود. اين حملات بار ديگر اين پرسش را مطرح كردند، كه براي مقابله با اين شكل از تروريسم يعني تروريسم گرگهاي تنها چه بايد كرد؟ تنها يك نفر پاسخي شفاف به اين پرسش داد و او جان مك كين بود. مك كين در گفتوگو با نيويورك تايمز راهحل را در اتخاذ استراتژي نظامي تهاجميتر از سوي ايالات متحده در منطقه خاورميانه و اعزام نيروهاي زميني بيشتر به عراق، افغانستان و سوريه ديد، راهحلي كه بر مبناي ايدهيي استوار است كه معتقد است: «ما با آنها در آنجا ميجنگيم و بنابراين، نيازي نداريم تا در اينجا با آنها روبهرو شويم». از نگاه من اين ايده كه در زمان جنگ عراق مطرح شد، ايدهيي نادرست بود و بديهي است كه باور دارم توسل به چنين ايدهيي در زمان حاضر نيز نادرست است. بسياري از سياستمداران و استراتژيستها معتقدند، بيشترين نرخ رشد جهاديها در سرزمينهايي ثبت شده است كه در آنها نظم مستقر به دلايل متعدد و متنوع و از جمله مهمترين آنها، حضور و مداخله خارجي، فروپاشيده است. اما جهاديها چه ميگويند؟ شبكه خبري سيانان در گزارشي كه به تازگي از ماوقع دادگاه «شريف كواشي» يكي از دو عامل اصلي كشتار اخير پاريس، در سال 2007 منتشر كرده است، منبع و مبدا شكلگيري افراطيگري در او را شرح ميدهد. كواشي در دادگاه ميگويد: «من آماده رفتن و مردن در نبرد بودم، من اين آمادگي را وقتي به دست آوردم كه بيعدالتي امريكا در عراق را از تلويزيون ديدم. من در مورد شكنجهيي حرف ميزنم كه امريكا در طول جنگ عراق و پس از آن به مردم اين كشور مسلمان تحميل كرد.» بنابراين و با استناد به گفتههاي كواشي ميتوان دريافت كه مداخله نظامي امريكا در منطقه چگونه باعث رشد ديدگاههاي افراطي شده است، رشدي كه در صورت مداخله بيشتر، شتاب هم خواهد گرفت. رابرت پيپ و جيمز فلدن در تحليلي كه از حملات تروريستي در فاصله سالهاي 1980 تا 2009 ارايه دادهاند، برآورد كردهاند كه در فاصله اين سالها بيش از 2100 مورد ثبت شده از بمبگذاري انتحاري گزارش شده است و نكته جالب توجه در مورد اين بمبگذاريها اين است كه انگيزه بيشتر آنها پاسخدادن به مداخله امريكا در خاورميانه بوده است تا انگيزههاي ايدئولوژيك يا مذهبي. همچنين، در كتابي با عنوان «قطع كردن فيوز» نويسندگان با استناد به مستندات بسيار، پرده از انگيزه اصلي بزرگترين حملات تروريستي پس از 11 سپتامبر يعني بمبگذاريهاي لندن و مادريد برداشتهاند، انگيرهيي كه همانا حمله امريكا به عراق بوده است. افزون بر اينها، در گزارشي كه موسسه بروكينگز از تهديد تروريسم برآمده از حضور جنگجويان خارجي در سوريه و عراق ارايه داده است، دلايل متعددي درباره ريشههاي راديكال شدن تفكرات اين افراد بيان شده است، دلايلي كه طيف وسيعي از احساس ماجراجويي تا راديكاليسم مذهبي را در بر ميگيرند. نكته قابل تامل در اين ميان اين است كه در اين گزارش نيز «نبرد با خارجي» در صدر فهرست دلايل قرار ميگيرد. بنابراين پر واضح است كه اگر امريكا به حجم دخالت خود در منطقه اضافه كند، افراد بيشتري را تحريك و افراطيون بيشتري را روانه ميدان خواهد كرد، افراطيون كه به دنبال جلبتوجه جهاني هستند و نبرد با تنها فوق قدرت جهان بهترين راه تامين اين خواسته است، دقيقا به همين دليل است كه داعش تلاش ميكند تا امريكا را بزرگترين دشمن خود معرفي كند. اجازه دهيد تا بحث را با مروري تاريخي به پايان ببريم. سياست عدم دخالت امريكا در بوسني در اوايل دهه 90 راديكاليسم اسلامي را بذرپاشي كرد و اين دقيقا همان نتيجهيي بود كه دخالت امريكا در عراق و افغانستان، همكاري نظامي با پاكستان و بيرون كشيدن نيروها از افغانستان به دنبال داشت. وقتي امريكا حمله ميكند، گفته ميشود كه اين كشور در حال تحريك كردن افراطيهاست و وقتي دخالت نميكند آن را ناشي از ضعف اين كشور ميدانند. بنابراين راه درست چيست؟ به باور من و از زاويه نگاه اين يادداشت، بهترين راهحل، حمايت ايالات متحده از نيروهاي ميانه رو در منطقه و كمك به استقرار نظم در كشورهايي نظير: سوريه، عراق، افغانستان و پاكستان است، راهحلي كه ميتواند رشد پرشتاب عقايد افراطي در منطقه را كند يا حتي متوقف كند. و اما در مورد پيشنهاد سناتور مك كين. از نظر من پيشنهاد ايشان بيشتر شبيه يك شوخي است، شوخياي كه ترجيح ميدهم درباره آن فكر نكنم.