• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3733 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۱ بهمن

نقد مستند «٧٦ دقيقه و ١٥ ثانيه با عباس كيارستمي» ساخته سيف‌الله صمديان

ياد بعضي نفرات روشنم مي‌دارد

شهريار حنيفه

«نامه‌ها». فرستادن فيلم كوتاه جايگزيني براي نامه‌نگاري متني شده است، نامه‌نگاري ويديويي بين استاد عباس كيارستمي و ويكتور اريسه؛ نامه‌هايي كه در طي سال‌ها از مرز و مملكتي به سوي دياري ديگر ارسال مي‌شوند. در يكي از آخرين ويديوها باران مي‌بارد، استاد در حال رانندگي است و مي‌گويد ترجيح داده براي پاسخ به نامه اريسه چند روزي را تنها سفر كند؛ از احوالات تنهايي سفر كردن مي‌گويد و عكس‌هايي در خلوت خود مي‌اندازد. از ديدن «نامه‌ها» گذشت و گذشت تا رسيد به اين روزها كه به تماشاي مستند سيف‌الله صمديان نشستم؛ استاد در حال رانندگي و گرفتن همان عكس‌هاي مورد اشاره است. تنها هم نيست و چند نفر همراهي‌اش مي‌كنند. دروغ؟«پنج». شاهكاري كمتر قدر ديده. همه‌چيزِ آن اتفاقي به نظر مي‌آيد و طبيعتِ شكار شده قابل لمس است. حتي با فرض ساعت‌ها فيلمبرداري كردن و دست‌چينِ ٧٥ دقيقه از اين ساعت‌ها، باز هم لحظات در هنگام مونتاژ شكار شده‌اند ديگر، نه؟ در بكر و دست نخورده بودنِ نماها ترديدي وجود دارد؟مستند صمديان پخش مي‌شود؛ استاد و همراهانش درحال صداگذاري فيلم هستند و در تلاشند ثانيه‌هايي كه اردك‌ها از جلوي دوربين عبور مي‌كردند (در واقع كيش مي‌شدند!) را تحريف كنند، ضرب گرفتن دست استاد و همراهانش روي برنج جايگزين صداي پاي اردك‌ها مي‌شود؛ و خب مثل اينكه از صداي طبيعي ماسه‌ها طبيعي‌تر هم به گوش مي‌رسد! دروغ؟سينما اين دروغ شيرين. اداي واژه رئاليسم حداقل از جانب نگارنده در هر زمان و مكاني يا با ترس و لرز همراه بوده است يا هيچ‌وقت نتوانسته- نخواسته- كه به واژه/مفهوم ديگري نچسبد و از تداعي كردن واقعيتِ صرف در ذهن ديگران نگريزد. هميشه برايم سوالي حل‌نشدني (و همچنان بي‌علاقه‌ام به حل كردنش) بوده كه كدام واقعيت؟ كدام رئاليسم؟ واقعيتي تك‌زاويه‌اي كه براي هر شخص هم مفهومي مجزا دارد؟ مگرنه اينكه هر شخص هنگام فيلم ديدن، فيلم خودش را مي‌بيند و برداشت متفاوت خود را مي‌كند؟ با اين حساب چه كسي تعيين مي‌كند چه چيزي واقعي است؟ و اصلا مگر واقعيتِ لحظه ضبط (اسير) هم مي‌شود؟«٧٦ دقيقه و...» در وهله اول و عيان‌ترين شكلش، يك مستند/مقاله است؛ منتها نه به آن شكل مرسوم‌تر كه اشخاصي مستقيما با دوربين سخن بگويند و با استدلال كردن بيننده را به خودشان معتقد كنند. بلكه با نمايش دادن كليپ‌هايي شخصي كه اصلا قرار هم نبوده شمايل كلاسي تئوريك به خود بگيرند نظرياتي كه به آن اعتقاد دارد را با بيننده به اشتراك مي‌گذارد، بدون هيچ اصرار و بدون هيچ ترفندي. نظر، كه كيارستمي فيلمسازي نبود كه واقعيت را نشان دهد، كيارستمي فيلمسازي بود كه واقعيت را مي‌چيد. ويژگي‌اي كه از همان آغاز با بسياري از فيلمسازان تاريخ سينما بوده است، تلاشي براي واقعي‌تر جلوه دادن آنچه واقعي نيست و رندانه كاشتن باورها در ذهن مخاطب و حتي ذهن خود فيلمساز؛ و اين كم و بيش همان چيزي است كه از زبان استاد در همين مستند گفته مي‌شود: ديوار يك بناي خيالي چه محكم است... حال در شكل‌گيري اين مستند/مقاله تا چه اندازه صمديان نقش داشته است؟ آيا مي‌شود او را در قامتي جز فيلمبردار تصور كرد؟ فيلمبرداري از پشت‌صحنه فيلم‌هاي استاد، ورك‌شاپ‌هايش، سفرهايش، ملاقات‌هايش با مسعود كيميايي و ژوليت بينوش و... آيا اقدامات صمديان در جهت ساخت مستند مورد نظر، تنها به مونتاژ چند ويديوي قديمي خلاصه مي‌شود؟ آيا او تنها ايده‌پردازي است كه از ميان تعدادي ويديوي پيش‌تر فيلمبرداري شده دست به انتخاب زده است؟ آيا هنگامي كه استاد در جاده‌هاي برفي عكس مي‌گيرد و همزمان صمديان از اين كنش عكس گرفتنِ او فيلمبرداري مي‌كند و همين فيلم مي‌شود بخشي از «جاده‌هاي كيارستمي»، ديگر اين ويديو كه در فيلم ديگري پخش شده و معنا يافته، متعلق به صمديان نيست و بازنمايشش در اين مستند بايد غيرهم‌خوان و كلاژگون شمارده ‌شود؟ ادامه دادن اين سوال‌ها هدف اين نوشته نيست كه بحث گسترده‌تر شود و به سوال سخت‌تري ارجاع‌مان دهد كه: وقتي از سينماي مستند حرف مي‌زنيم، از چه حرف مي‌زنيم؟ اما مي‌شود با پيش كشيدن موضوعِ واقع‌نمايي كه بارها و بارها در مستند مذكور به مثابه برگ هميشه برنده‌اي رو مي‌شود، مستند صمديان را از دل اين سوال‌ها بيرون بكشيم- فراري دهيم- و بيشتر از دل آنچه خود به رخ مي‌كشد بررسي كنيم؛ و بگوييم كه مي‌شود گفت از كجا معلوم صمديان مستندش را نچيده باشد؟دوربين در حال نشان دادن گوشه‌اي از شيشه ماشين است و هيچ چيز ديگري در كادر خود ندارد. شيشه را باران خيس كرده. صداي آواز خواندنِ استاد روي تصوير شنيده مي‌شود. دروغ؟يا به زمان‌هاي ديگر فيلمبرداري كردنِ صمديان دوباره فكر كنيم؛ دوربين تا چه اندازه با مخاطب شوخي مي‌كند؟ آيا سكانس پاياني و بي‌نظير مستند  يك حركت تمرين نشده بود؟ طاهره واقعا همان اطراف بود يا استاد صرفا داشت از آن شوخي‌هاي خاص خودش را (با آگاهي دوربيني كه روشن است) مي‌كرد؟ راستي كسي مي‌دانست كه از آن سكانس (سكانس صمديان) روزي اينگونه استفاده خواهد شد؟ تا چه اندازه‌اش را روزگار چيده است؟ كنار هم قرار دادن اين حرف‌ها و اينگونه شك كردن‌ها، چندان غريب نيست وقتي صحبت به كيارستمي مي‌رسد. مستند صمديان چه بخواهد و چه نخواهد، خودش را وارد بازي كرده كه افراد زيادي با آن خاطره دارند؛ و همين شده كه اين مستند براي شناساندن كيارستمي به مخاطبِ نامحرم نيست، بلكه يادآوري است براي كيارستمي‌شناس‌ها؛ يادآوري براي كساني كه او در يادشان مانده و در قسمتي از وجودشان جاي خوش كرده. پرتره خلق شده توسط صمديان، به سبب بيوگرافيك نبودن، شايد براي خيلي‌ها غيرقابل‌فهم باشد و احتمالا مخاطب گسترده‌اي نخواهد داشت، اما براي مخاطب خاص خود كه همچون خاطره‌اي شيرين به تماشاي آن نشسته است، كلي ارزش دارد؛ به خصوص از آن جهت كه مستند، به مانند «زندگي و ديگر هيچ»، مرگ را بهانه كرده، اما سوگنامه تنظيم نكرده؛ در تمام مدتِ زمان آن هيچ نشانه‌اي از درد نيست، هيچ نشانه‌اي از گله نيست، هيچ نشانه‌اي از فقدان نيست، ... و در عوض، زندگي را نشان‌مان مي‌دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون