• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3765 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۹ اسفند

چه كسي را بايد ملامت كرد

سيد علي ميرفتاح

در اين چند روز چند فيلم تلگرامي ديده‌ام كه خنده‌دار بودند. احتمال قريب به يقين شما هم ديده‌ايد. همه ديده‌اند. نمي‌شود فيلم‌هايي به اين مهمي و نشاط‌انگيزي را نديد. دولتمردان گذشته جلوي دوربين انگليسي حرف مي‌زنند، درخت مي‌شوند و از همديگر تعريف مي‌كنند. ظاهرا «دولتمردي» طعم دلنشيني دارد كه هر كس يك بار بچشد، دلش مي‌خواهد باز هم بچشد. كم بوده‌اند، خيلي كم بوده‌اند مرداني كه بعد از سپري شدن دوره دولت‌شان رفته باشند رد كارشان. يك چيز در وجودشان به اسم خدمت دوباره به خلق يا جلوگيري از انحراف، خار خار مي‌كند كه برگردند و دوباره بر سرير قدرت تكيه زنند. حافظ گفته بود «كلاهي دلكش است اما به ترك سر نمي‌ارزد» اما براي خيلي‌ها مي‌ارزد. خود را به آب و آتش مي‌زنند، اداي درخت درمي‌آورند، كارهاي عجيب و غريب مي‌كنند، حتي حرف‌هاي خنده‌دار مي‌زنند و شو اجرا مي‌كنند كه برگردند... در ظاهر امر، در دو دو تا چهارتاي سياسي، در همين وضعيتي كه هست، دولتمرد شدن هيچ لطفي ندارد. نه وضع اقتصادي تعريف دارد نه اوضاع بين‌المللي خوب است و نه [... ] با اين حال كلاهي دلكش است كه مي‌شود براي به دست آوردنش هر كاري كرد و به هر زور و ضربي هست وارد رقابت شد...
اما من عرضم چيز ديگري است. بالاخره هر كس براي خودش اصول و روشي دارد كه خودش مي‌داند و خداي خودش. حتما در خلوتش به اين جمع‌بندي رسيده كه بيايد جلوي دوربين بايستد و بگويد «فالو مي...» كسي را بابت تصميمش نمي‌توان سرزنش كرد. تصميم، حكم عقيده را دارد. كسي را نبايد بابتش ملامت كرد. اما با اين همه اگر بنا باشد كسي را ملامت كنيم، خودمانيم. ما هشت سال دولتمرداني را بالاي سرمان گمارديم كه حاضرند جلوي تلويزيون فالو مي ‌بگويند، شبيه درخت بايستند، سر موضوعات واهي، مثل نمايشنامه به يكديگر ديالوگ بگويند و خود را شجاع و فدايي نشان دهند. خودگويي و خودخندي عجب مرد هنرمندي... واقعا عجب مرد هنرمندي. اين بزرگواران هشت سال براي ما مهم‌ترين تصميمات اجرايي را گرفتند، ما را در مجامع بين‌المللي نمايندگي كردند، از طرف ما قرارداد نوشتند و هزينه‌هايي سنگين و غيرقابل جبران روي دست‌مان گذاشتند. اگر كسي را بايد سرزنش كرد «ماييم.» ما هشت سال مرئوس روسايي شديم كه در خيال زندگي مي‌كنند و در اوهام به سر مي‌برند در طول هشت سال اين بزرگواران اقبال‌شان بلند بود كه ما آنها را نمي‌ديديم و دقيقا نمي‌دانستيم كه چه مي‌كنند و چه مي‌گويند. از اخبار چيزهايي كلي مي‌شنيديم و احتمالاتي مي‌داديم و همين. اما حالا همين كه از اخبار دور افتاده‌اند مجبورند خود از خود فيلم بگيرند و سمعي و بصري به همه نشان دهند كه چه سودايي در سر مي‌پرورانند. اگر واقعا با همين ادبيات و با همين منطق با همتاهاي بين‌المللي خود صحبت كرده باشند چه؟ اگر واقعا با همين خوش‌خيالي و توهم براي اقتصاد و فرهنگ مملكت تصميم گرفته باشند چه؟ اگر با همين اظهار ارادت متقابل به يكديگر مملكت را هشت سال چرخانده باشند چه؟ اگر دست‌شان را مثل خانه بالاي سرشان گرفته باشند و گفته باشند «ما مسكن مهريم» چه؟ راست مي‌گويند كه بي‌خبري، خوش‌خبري است. نه اينكه ما اين بزرگواران را از نزديك نديده بوديم، حقيقتا در خوش‌خبري محض بوديم. چرا؛ جسته و گريخته يك چيزهايي مي‌شنيديم. حتي از اين طرف و آن طرف خبرهايي درز پيدا مي‌كرد كه فلان جا چه گفته‌اند و بهمان جا چه حرفي زده‌اند و بيسار جا چه عكس‌العملي از خود نشان داده‌اند. اما مي‌گفتيم ان‌شاءالله گربه است. مي‌گفتيم احتمالا شايعه است. مي‌گفتيم چون رقبا با اينها بدند براي‌شان پاپوش دوخته‌اند. مي‌گفتيم چون جاي مديران قبلي را تنگ كرده‌اند براي‌شان حرف درآورده‌اند. اما بايد بگوييم بي‌خبري، خوش‌خيالي مي‌آورد. ما خوش‌خيال بوديم، بلكه غافل بوديم از اينكه در بالاترين سطح مديريت كشور چه اتفاقاتي دارد مي‌افتد. اين سه بزرگوار براي هشت سال دسترسي به امكانات و موقعيت‌ها و پول‌هايي داشتند كه مي‌شد با نصف آن كشور را ساخت. مي‌شد با آن پول نفت كذايي كارهايي كارستان كرد. حالا ديگر جاي تعجب ندارد وقتي مي‌گويند دكل نفت گم شده. تا قبل از اين فيلم‌ها، اعتراف مي‌كنم كه باور نمي‌كردم يكي مثل ب. ز سر همه كلاه گذاشته باشد و پول نفت را نداده باشد. حتي رقم سه هزار ميلياردي را باور نمي‌كردم. فكر مي‌كردم خاوري سر چيزهاي ديگر فرار كرده. اما حالا از پريروز كه اين فيلم‌ها را ديده‌ام ديگر هيچ خبري برايم بعيد نيست. حتي اگر بيايند خبرهايي عجيب و غريب‌تر بدهند باور مي‌كنم. با اين فيلم مي‌شود همه‌چيز را باور كرد. حتي مي‌شود باور كرد كه اينها براي مكاتبه با فرازميني‌ها اقدام كرده‌اند يا اوراد و طلسمات در آب كرج ريخته‌اند يا با هندي‌هاي غيب‌دان ارتباط برقرار كرده‌اند... حالا ديگر همه‌چيز قابل باور است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون