ثبت نام در انتخابات رياستجمهوري و 4 گروه
با وجود اينكه نقش احزاب در ايران ضعيف است، اما جريانهاي سياسي در ايران به شكل حزبي هستند. معمولا هم از همين گروهها كساني به عنوان رييسجمهور انتخاب ميشوند. اما ميبينيم كه از يك حزب 50 نفر ثبت نام كردند. اگر يك انتخابات حسابشده حزبي باشد، از هر جريان حزبي يك نفر بايد ثبت نام كند، نه 50 نفر. دليلش اين است كه جريانهاي سياسي نميتوانند در مورد چهرههاي مشخص به توافق برسند و آن را برجسته كنند. سازوكارهاي گفتوگويي در درونشان نيست كه به توافق برسند. لذا هركسي از اين جريان ميآيد و خودش را كانديدا ميكند تا ببيند
چه ميشود. در يك فرآيند عملي بخشيشان حذف ميشوند. نامعلوم بودن فرآيند كانديداهاي يك جريان، اينكه همه به خودشان اجازه ميدهند كه ثبت نام كنند، حتي اگر ديروز گفته باشند ثبتنام نميكنم، از شكل نگرفتن يك نظام حزبي قدرتمند است. مساله از نگاه ديگر اين است كه شركت عموم مردم بيشتر آنهايي كه براي نمايش وارد ميشوند تا اين پست را اشغال كنند، اين است كه منزلت كانديداي رياستجمهوري به عنوان يك پايگاه كاهش پيدا كرده، جايگاه كافي و لازم را ندارد و در دسترس عموم قرار گرفته است. افرادي كه فاقد صلاحيت بودند، وارد اين عرصه شدند و توانستند اين جايگاه را اشغال كنند، لذا اين جايگاه را كمبها و كمارزش كردند. افراد معمولي هم در خودشان ميبينيد كه شانسشان را امتحان كنند. صفهايي كه در وزارت كشور تشكيل شده، شبيه صف توزيع سكه، ارز و مواد غذايي است. افراد در اين صفها ميايستادند بلكه چيزي گيرشان بيايد. آنقدر دمدستي ميشود كه انگار اين هم حق ما است از اين موقعيت و امكان برخوردار شويم. بيشتر به صورت يك موقعيت امكان براي بهرهبرداري ديده ميشود، نه به عنوان پذيرش اين مسووليت خطير اجتماعي كه از انسانهايي كه داراي توان و سياست حرفهاياند و قادر به ازخودگذشتگي و ورورد به كارهاي سخت باشند، برميآيد. يكي دو تا از پسربچههاي ثبتنامكننده گفته بودند به خاطر پول ميخواهيم رييسجمهور شويم، اينكه اين ذهنيت در ذهن بچهها ايجاد شود كه رييسجمهور شدن به معناي به دست آوردن پول است، تقليل دادن اين جايگاه به جايگاه اقتصادي است كه ذهنيت بدي است كه در ذهن بچههاي ما ايجاد شده.
از نظر روانشناسي در جوامع، گفته ميشود بچهها در كودكي روياي سياسي دارند؛ روزي شاه يا فرمانده شوند، فرد قدرتمندي در كشورشان شوند و خدماتي انجام دهند. اين روياي خوبي است اما اينكه من بخواهم رييسجمهور شوم به خاطر پول، نشان از اين دارد كه از اول مقام رياستجمهوري را با يك نوع فساد اقتصادي پيوند ميزنند، اين نشان ميدهد عملكرد ما خوب نبوده است.
مقايسه كشوري چون ايران با كشورهاي توسعهيافته در اين است كه آنجا ضوابط و قواعدي براي حضور در صحنه سياست براي اشغال پستهاي بالاي سياسي وجود دارد. بايد معرفي حزبي و مردمي به شكل گسترده باشد. فردي كه ميخواهد كانديدا شود، بايد معلوم باشد از طرف كدام حزب است، شخصيتهاي سياسي و حزبي بايد تاييد كنند. كسي كه ميآيد بايد يك سياستمدار حرفهاي باشد، نه تنها يك فرد متخصص. بايد بين اين دو تفكيك بگذاريم. ما ميبينيم بين افراد فرهيخته جامعه هم اين تفكيك نيست. هركس كه تخصص علمي دارد، ميتواند وزير يا رييسجمهور باشد، درحالي كه اين مقولات را در عرصه و حرفه سياسي بايد تلقي كرد. اگر فردي كانديداي رياستجمهوي ميشود، بايد تجربه كار سياسي و حزبي در مقاطع مختلف داشته باشد.
صرف داشتن مدرك تحصيلي يا مشهور بودن، نميتواند كافي باشد. نظام حزبي بايد فرآيند كانديدا شدن را سامان دهد. بايد ضوابط مربوط به كانديدا شدن رياستجمهوري بدون اينكه نافي حقوق شهروندان باشد، ضوابطش حاكم باشد. طبق تعريف هر شهروندي با داشتن ويژگيهاي معمولي بايد بتواند كانديدا شود، در عين حال بايد ضابطه هم بگذاريم به نحوي كه امكان بيشتري براي نظام حزبي و فعاليتش ديده شود.