چرا اوضاع اين طوره؟
محمد زينالي اُناري
پژوهشگر فرهنگ عامه
هر از چندگاهي ميشنويم كه عدهاي مدام از دوره و زمانه مينالند و ميگويند عجب دوره و زمانهاي شده؟! چرا آدمها اين طوري شدهاند و چرا مانند قبل اوضاع مرتب و هماهنگ نيست. حتي در فيلمهايي كه درباره تاريخ ساخته ميشود، يكي از ديالوگهاي اساسي اين است كه افراد نسبت به وضع زمانه احساس نارضايتي ميكنند. به راستي چرا اين شعار قديمي هميشه تكرار ميشود؟ چرا مردم به اين نتيجه ميرسند كه اوضاع زمانه بد شده است؟
در يكسري تعاملات فرهنگي با دو گروه ارتباط پيدا كردم كه تصور و نگرش شان را درباره ساختن خانه و فضاهاي مختلف اظهار كردند. نماينده گروه اول، معمار جواني بود كه ميگفت بايد مردم به معمار اعتماد كنند تا او بتواند خلاقيتش را بروز بدهد. اما از جانب گروه دوم، يكي از مديران مهم بود كه ميگفت وقتي آدمها خود خانه شان را نميسازند، احساس ميكنند كه آن جا راحت نيستند. در واقع درباره خانه ساختن دو نوع تفكر وجود دارد، يكي سفارش به پيمانكار و از جانب داوطلب خانه است و ديگري ترجيح سليقه خود داوطلب و دخالت
او در اين كار.
هر دو گروه ناراضي هستند. يكي ميگويد كه داوطلبان خانه بايد به معمار و مهندس اعتماد كنند تا او برايشان مكاني انساني و راحت بسازد، ديگري هم ميگويد اگر خود آدم خانهاش را نسازد، در آن راحت نخواهد گرفت. اين وسط يك عده دلال پيدا ميشوند كه كار را انجام ميدهند و نوبت به هيچ يك از اين دو نميرسد. در واقع هر دو گروه هم داوطلب و هم نيروي ماهر، دچار از خود بيگانگي ميشوند. يكي بر خلاف آموزشهاي درسياش، اجازه بروز خلاقيت را نمييابد و ديگري هم امكان دخالت در ساختن خانه و شهر مورد نياز خود را نمييابد.
وعده كلاسهاي درسي و وعده والدين و به زبان بهتر، تصورات دوران رشد و به ويژه دوران كودكي، هيچگاه قابل حصول نيستند. زمانه در حال تغيير است، اما تصورات دوران كودكي و آموزشهاي پايه زيباترين تصورات هستند. هميشه انسانها به آن صورت كه بايد به آرمان دوران كودكي و آموزشهاي خود دست پيدا نميكنند و از اين رو هميشه از وضع و سامان روزگار نالان و شاكي هستند. اما يكي ميگويد چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد! يكي ديگر هم ميگويد كه اگر زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز. در كنار اين دو نوع از خود بيگانگي دو نوع روش هم براي تطبيق با زمانه وجود دارد، تغيير زمانه و
تطبيق با زمانه.
پيشتر شايد اين شعار در شرايط بروز اتفاقات حاد و بحراني سر داده ميشد، چون معمولا اتفاقات يكساني در صدها سال تجربه ميشد و روند تغيير و تحول جامعه كند بود. فرزندان راه والدين را ميرفتند و اين در طول صدها سال تكرار شده بود. لذا به جز لحظاتي كه حمله مغول، محمود افغان... و همچنين تنشهاي زيادي كه در ميان طوايف رخ ميداد، امكان تكرار اين جمله
وجود نداشت.
اما اينك اين شعار ماجراي هر روز آدمهاست. هر روز تغييري در يكي از رفتارهاي اجتماعي و انتخابهاي زندگي مردم نهفته است. دوران امروزي، دوران مواجهه با روالها و روندهاي تازه و تازهتر است. به همين دليل نارضايتي از زمانه و روزگار، روز به روز بيشتر ميشود. پس معلوم ميشود كه چرا اين اوضاع در جامعه ما به تدريج تكرار ميشود و صدايي ناراضي و ناراحت از سوي مردم برميخيزد؟
دو روند يا فرآيند اساسي در دوران معاصر اتفاق افتاده است. مهاجرت عظيم و تودهاي شدن تحصيلات دانشگاهي و هر دو اينها به شكل گرفتن دو گروه متناقض انجاميده كه يك گروه دنبال بازسازي فرهنگ محلي در زندگي شهري است و ديگري هم در روياي اقدامات عميق علمي و ارايه آن به بازار. در نتيجه هر دو اين گروهها زبان هم را نمييابند و با هم ارتباط برقرار نميكنند، اما هميشه سوداگران و تاجراني هستند كه بتوانند از هر دو اين گروهها سود برده و دست آخر هم دست آنها را در
حنا بگذارند.
از خود بيگانگي، از دست دادن فرصت تجربههاي آموخته شده در فضاي تغييريافتهاي است كه هيچ اجازه و امكاني به ظهور و بروز آن نميدهد. هر دو گروه در كودكي و جواني آموزشهايي ميبينند كه بايد عملي كنند، اما عملا اين اتفاق نميافتد. چه بسا برخي مردم هر دو الگو را هم به يكبار دروني ميكنند. يعني در عين اينكه فردي ماهر هستند، به شيوه سنتي براي ظهور مهارت خود عمل ميكنند. اين گروه از دو جهت در فشار هستند، هم قدرت عملي ساختن مهارت خود را ندارند و هم قدرت دخالت در اجراي خواست مطلوب
خودشان را..
ممكن است مردم چيزهاي بسياري را ياد بگيرند كه فرصت عملي كردن آن را در طول عمر نداشته باشند و اين ناشي از رشد و پرورش فرد در نظامهاي مختلف و گاه متناقضي است كه براي آنها فرصتهاي عملياتي تعريف
ميكند. اما اين فرصتهاي عملياتي براي اجرا و انجام كار ديگر به صورت پيشين توليد نشده و در پيش روي مردم قرار ميگيرد. هبوط در ميداني كه ياد ميدهد و فرصت اجرا نميدهد موجب ميشود كه مردم همواره از سيستم زندگي روزمره و نظامات آن پس زده شوند. سدهايي كه پيش روي قرار ميگيرد و كم از حمله مغول و محمود افغان ندارد، موجب ركود و سستي در اجراي اعمال مفيد ميشود و بايد به تدريج اين سدها توسط خود مردم و والدين جوانان برداشته شود.