• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3831 -
  • ۱۳۹۶ جمعه ۲۶ خرداد

ظهر داغ

سروش صحت

ديروز هوا آنقدر گرم بود كه توي تاكسي همه وا رفته بودند و هيچ كس حرف نمي‌زد. وقتي كسي توي تاكسي حرف نزند، من هم چيزي براي نوشتن نخواهم داشت. منتظر ماندم ولي كسي حرف نزد. سعي كردم سر صحبت را باز كنم و گفتم: «چقدر هوا گرم شده.» باز هم كسي حرف نزد. لحظه‌اي بعد، از پنجره باز تاكسي مگسي وارد شد.
مگس ويزويزكنان اين طرف و آن طرف مي‌رفت و از روي صورت اين مسافر روي پنجره، بعد روي صورت مسافر بعدي مي‌نشست. تلاش مسافرين براي بيرون كردن مگس بي‌فايده بود. مگس دايم جايش را عوض مي‌كرد و همه را كلافه كرده بود. بعد از يكي دو دقيقه مگس از همان پنجره‌اي كه آمده بود رفت و دوباره تاكسي ساكت شد و دوباره همه يادشان آمد كه چقدر هوا گرم است و دوباره همه روي صندلي‌ها مشغول چرت زدن شدند. راننده تاكسي زير لب گفت: «يك قطره آب بود و با دريا شد/ يك ذره خاك و با زمين يكتا شد/ آمد شدن تو اندرين عالم چيست؟/ آمد مگسي پديد
 و ناپيدا شد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون