در مراسم يادبود كورش اسدي مطرح شد
ميخواست مانند هدايت نويسندهاي تمام عيار باشد
گروه فرهنگ و هنر
مراسم يادبود كورش اسدي با گلايههاي همكارانش از وضعيت معاش نويسندگان، انتظارات طولانيمدت آنها براي دريافت مجوز چاپ آثارشان و مرگهاي نابهنگام و حسرتبارشان برگزار شد. روز پنجشنبه، 8 تيرماه تعدادي از نويسندگان و چهرههاي ادبي در خانه انديشمندان علوم انساني گرد هم آمدند و در سوگ نويسندهاي سخن گفتند كه 10 سال براي انتشار يك كتابش انتظار كشيد، گاه ناچار شد به كارهايي غير از كار نويسندگي روي آورد، هرگز تن به حاشيه نداد و در پايان نيز با مرگي ناگهاني و شوكهكننده آن هم در اوج دوره خلاقيت خود، دوستدارانش را در غم و بهت و افسوس فرو برد.
اين مراسم با سخناني از اميرحسن چهلتن، فريبا وفي، محمدرضا صفدري، حسن ميرعابديني، فرهاد كشوري و... برگزار شد و خانواده اسدي نيز درباره او سخنان ديگري را مطرح كردند.
به گزارش ايلنا، اميرحسن چهلتن از غم و اندوه و البته خشم خود از درگذشت اين نويسنده كه همچون بسياري از نويسندگان ديگر سرنوشت اندوهناكي داشته است، سخن گفت، از اينكه چه عواملي موجب مرگهاي اينچنين غمانگيز نويسندگان ميشود و پرسشي را درباره چگونگي زيست اين قشر مطرح كرد: «من هم مثل همه همكارانم از درگذشت كورش اسدي غمگينم، ولي بيشتر عصباني هستم. وقتي خبر را شنيدم از خودم پرسيدم نويسنده ايراني چه طور ميميرد، بعد به نظرم رسيد كه سوال درست اين است كه نويسنده ايراني چه طور زندگي ميكند. واقعا غمانگيز است كه زندگي ما اهميتي ندارد.»
نويسنده «تهران شهر بيآسمان» از انتظار طولاني و كشدار نويسندگان براي انتشار آثارشان گفت؛ انتظاري كه وقتي به نتيجه ميرسد، ديگر لذت و شوقي در نويسنده برنميانگيزد: «نويسنده جواني را تصور كنيد كه پس از سالها ممارست در ادبيات روزها و شبها را با اين رويا سر ميكند كه رمان و داستانش چاپ شود، به ناگاه دستي بيرون ميآيد و به اين روياي نجيب و پاك مشتي لجن ميپاشد. نويسندهاي را تصور كنيد كه 10 سال انتظار چاپ رمانش را ميكشد و بعد از اين همه سال ديگر لذتي از انتشار كتابش نميبرد. نويسندهاي كه ناچار است براي امرار معاش تن به كاري بدهد كه كار او نيست. »
چهلتن از دشواري كار نويسنده سخن گفت؛ از سختيهاي آفرينش يك اثر هنري از هيچ: «كار نويسنده نوشتن است كه فرسايندهترين كارهاست، يعني چينش لغات و كلمات و جملات براي خلق يك داستان. نويسندهاي كه به هر طرف نگاه ميكند بن بست است و گويي در يك بيابان تاريك و بيمرز رها شده است.»
مرگ اسدي فرصتي شد تا ديگر همكارانش از مرگهاي شوم ديگري بگويند كه با وجود گذشت زمان، همچنان در يادها مانده است. همواره بر سر نويسندگان آوار شده، مرگهايي كه از گذشته تا به امروز در جامعه نويسندگان ادامه داشته و تازگي ندارد: نقطه مشترك اين مرگها شكل زندگي اين نويسندگان است و اصولشان كه آنها را به هم شبيه ميكند. آيا كورش اسدي بيهوده مرده است، گمان نميكنم. جداي از انتشار 4 اثر داستاني قابل توجه كه باقي مانده، مرگش به ما اين نكته را ميگويد كه بايد شرايط را تغيير بدهيم. » حسن ميرعابديني، پژوهشگر و منتقد ادبي هم ديگر سخنران اين برنامه بود كه به مفهوم جوانمرگي ادبي در يكي از مقالههاي هوشنگ گلشيري اشاره كرد، چيزي كه از نظر گلشيري، يكي از آفتهاي ادبيات ايران است به اين معنا كه بسياري از نويسندگان ما بعد از خلق يك اثر درخور توجه به دلايل عمده تاريخي، اجتماعي و سياسي ديگر داستان چشمگير ديگري خلق نميكنند. » ميرعابديني حسرت خود را از درگذشت اسدي اينچنين بيان كرد: «كورش اسدي اما در اوج خلاقيت ادبي بود كه رفت و جوانمرگ شد. فرصت اندكي براي چاپ كتاب به او دادند، اما حالا كه اسدي نيست بايد به ميراث ادبي او بينديشيم. وقتي نويسندهاي خلاق اين جهان را ترك ميكند، صدايش به واسطه داستانها و آثارش باقي ميماند. او نگاهي پر ابهام و شاعرانه در داستانهايش داشت و در آخرين آثارش وهم و هراسي كه از ساعدي وام گرفته بود، به گونهاي تازه به چشم ميخورد. اسدي نويسندهاي تجربهگرا بود اما هيچگاه از اجتماع و تاريخ غافل نشد. »
او از ديگر ويژگيهاي اين نويسنده جنوبي هم سخن گفت؛ نويسندهاي كه در دوره نوجواني و جواني به خوبي ادبيات ايران و جهان را خوانده بود و بر اين حوزه تسلط داشت و نقدهاي ادبي قابل تاملي هم نوشته بود: «او در كتابش درباره غلامحسين ساعدي آنچنان خيالانگيز به او پرداخته كه گويي داستاني را روايت ميكند و ساعدي شخصيت اصلي آن داستان است. جمعآوري و انتشار مقالات و نقدهاي ادبي اسدي ميتواند كار جالبي باشد.» فرهاد كشوري ديگر سخنران برنامه از اسدي به عنوان نويسندهاي نام برد كه جانش را بر سر ادبيات گذاشت و ميخواست جوري ببيند كه خاص خودش باشد اما چه چيزي اسدي را تا اين حد شيفته ادبيات كرده بود كه همچون هدايت در به روي دنيا ببندد. او ميخواست نويسندهاي تمام عيار و حرفهاي باشد و با نوشتن گذران زندگي كند، كاري نشد در امروز. محمدرضا صفدري نيز از پيامدهاي انتظار طولاني مدت براي صدور مجوز كتابها سخن گفت: «پيش از مرگ كورش به دوستي ميگفتم كه خاك خوردن چندين ساله كتابها در ارشاد و تيراژ پايين آنها انگار دست به دست هم دادهاند تا نويسنده را از پاي درآورند. جامعه پر از دروغ و فريبكاري شده و لمپنيسم مقدس به جاي سيرابي، پيتزا سفارش ميدهد. گاهي پيشنهادي براي افزايش تيراژ كتاب ميدهيم، مثلا آخرين چهارشنبه سال به جاي خريد انواع ترقه، انبوهي از كتاب را آتش بزنند و از روي آن بپرند. گويي سرخي آتش زدن كتاب براي ايرانيان شادي ميآورد.»
اميررضا بيگدلي نيز از قابليت اسدي در خلق داستانهاي اصيل سخن گفت؛ آن هم در روزگاري كه اندك شمار كساني به جاي جنس دست دوم چيني به دنبال جنس اصل هستند: «كورش اسدي نه دلال ميدان بهارستان بود و نه كارگزار خيابان سميه، او كتابفروش ميدان انقلاب بود. » ابراهيم دمشناس اما انتقادات خود را از بيتوجهي و نفي ادبيات ديگر شهرها وارد و ابراز تاسف كرد كه بعد از درگذشت اسدي، به فعاليتهاي او در جنوب اشاره نشده است و آغاز آشنايي او را با ادبيات، به تهران محدود كردهاند.
فريبا وفي، داستاننويسي كه چندي پيش جايزه معتبري را از آلمان دريافت كرده است، از دشواري نوشتن سخن گفت و اينكه نوشتن نيازمند روحيه بالايي است و خود و ديگر نويسندگان را در مرگي مثل مرگ اسدي مسوول دانست: «من خودم و ما را در اين اتفاق مقصر ميدانم چون نتوانستيم از تلخيهاي پيش روي همديگر كم كنيم.» احمد آرام و هوشنگ چالنگي نيز در اين مراسم در پيامهايي جداگانه اندوه خود را از درگذشت اسدي بيان كردند. اكبر معصومبيگي بيانيه جمعي از نويسندگان را خواند و كورش اسدي را نويسنده و انساني دانست كه بر سر اصول خود ايستاد و ادبيات برايش مفهوم داشت. فرزانه، سياوش و شهرزاد اسدي، خواهر، برادر و دختر كوروش اسدي، درباره او سخناني را بيان كردند. سياوش اسدي از شيطنتهاي كودكي برادرش در جنوب گفت و خواهرش فرزانه از شوق هميشگي او براي رفتن. شهرزاد، دختر كورش اسدي نيز بخشهايي از داستانهاي پدرش را خواند.