جشنواره سكوت
سيد علي ميرفتاح
مملكت ما همانطوري كه ميدانيد دچار مشكلاتي جدي و پيچيده است. نه فقط مشكلات اقتصادي داريم بلكه مشكلات فرهنگي و فكري هم داريم. مثلا از يك طرف دنبال سرمايهگذار غربي ميگرديم؛ در عين حال از باز شدن پاي سرمايهگذاران غربي به كشور در هراسيم. از يك طرف مشتاقيم كه زودتر تحريمها برداشته شوند و روابط اقتصاديمان با جهان «عادي» شود، از طرف ديگر پيشقدم شدن غولهاي نفتي را برنميتابيم و كتبي و شفاهي با آن مخالفت ميكنيم. در مورد «توريسم» از يك طرف خودمان را با تركيه و گرجستان و آذربايجان و امارات مقايسه ميكنيم و دست پشت دست ميزنيم كه چرا آنها توريست دارند و ما نداريم، از طرف ديگر همين كه در شهر چشممان به چهار تا توريست بور و زاغ افتاد رگ غيرتمان ميجنبد و خون جلوي چشممان را ميگيرد... در آموزش و پرورش هم همين وضعيت حاكم است، در صنعت هم، در كشاورزي هم و... اما يك مشكل جدي ديگر هم وجود دارد و آن اين است كه راه ورود به «مسائل كشور» براي همه هموار شده و همگان اعم از كوچك و بزرگ امكان حضور در همه مباحث را به دست آوردهاند. يعني اگر فردا دولت بخواهد درباره فيبر نوري تصميم بگيرد يا با كسي و با جايي قرارداد امضا كند همگان خود را صاحب نظر ميدانند، شرايط هم براي حضورشان در بحث فراهم است. همه ميتوانند از دولت انتقاد كنند يا بازخواستش كنند يا برايش خط و نشان بكشند يا توصيهاش كنند يا... باور بفرماييد مبالغه نميكنم و ترسيم وضعيت جامعه و حضور پر رنگ غيرمتخصصين و ناواردها را «اگزجره» نميكنم.
به همين قرارداد توتال نگاه كنيد تا ببينيد سهم متخصصهاي نفتي و كارشناسان روابط اقتصادي و بينالمللي در اين بحث مهم و حياتي چقدر كم و ناچيز است. به هر ميزاني كه ناواردها بحث را به دست بگيرند، واردها به عقب رانده ميشوند. امروز امور دنيا تخصصيتر از چيزي است كه نشان داده ميشود. همين ورزش كه همه خود را در آن صاحب نظر ميپندارند، بسيار تخصصي و پيچيده است. اگر تخصصي و پيچيده نبود، من هم ميتوانستم سرمربي شوم و براي پيروزي تيم ملي برنامه بدهم... كما اينكه در حوزههاي غير از سرمربيگري كار را به غيركاردانان سپردهاند و حاصلش را هم ديدهايم. در واقع ورزش و سينما و فرهنگ (به طور كلي) تبديل به اموري مبتذل و دمِدستي شدهاند و هر كس خود را سزاوار بلكه محق ميبيند تا در اين عرصه دخالت كند بلكه تصديگري كند و خودي نشان دهد و در كار گره كور بيندازد. سالهاست كه ميناليم سينما و تلويزيون به فال فنا رفتهاند و از چشم افتادهاند و بازي را به رقباي تازه سر از تخم درآورده خود واگذار كردهاند. اين ظاهر بد و ناموفق و غيرجذاب سينما و تلويزيون را ميبينيم اما پس اين ظاهر را نميبينيم كه كار دست غيركاردانان بوده و به خاطر ورود غيرتخصصي – اما نافذ- كارناشناسان به اينجا رسيدهايم كه رسيدهايم. عين بلايي كه سر فرهنگ آمد عنقريب سر اقتصاد و ديپلماسي هم ميآيد كه آمده است. اينها امور پيچيده و بسيار دقيقي هستند. براي اينكه از ديپلماسي سر در بياوريم لازمهاش اين است كه درس ديپلماسي بخوانيم و امور بينالمللي را سر دربياوريم اما چون اين كارها سخت است، اكثرا هم «زبان» نميدانيم، بياعتنا به دقايق و ظرايف امور، پا برهنه وارد عرصه ميشويم و ظريف و رفقايش را تخطئه ميكنيم يا برايشان خط و نشان ميكشيم. اگر در محلهمان بين كسبه دعوا شود بلد نيستيم ميانجيگري كنيم و بين همسايهها آشتي برقرار كنيم، اصلا گاهي علت دعوا خود ماييم و حرف و حديثهاي ما كار را به اينجا رسانده است، بعد از موضع بالا مقاله مينويسيم و اشتباهات وزارت خارجه و دولت را در عرصه تعامل با دنيا گوشزد ميكنيم. قصه توتال هم همين است.
به خدا اگر چهار تا سوال عمومي درباره توتال بپرسند در جوابشان ميمانيم. به اندازه ترم يك اقتصاد – حتي پيشدانشگاهي- از مناسبات پولي سر درنميآوريم، اما همين كه ميكروفن روشن ميبينيم شروع ميكنيم به انتقاد و راهكار و... «و لاتقف ما ليس لك به علم» اين آيه قرآن مجيد را بايد با آب طلا بنويسند و جلوي چشم همه خطبا و نويسندگان و صاحب سخنان نصب كنند، بلكه حساب كار دستمان بيايد كه درباره همهچيز حرف نزنيم و عرض خود را نبريم... درمان اين مملكت سكوت است. به خدا يك ماه قانون وضع كنند كه سخنرانيهاي غيرضروري تعطيل شوند و جلوي مقالات بيوجه گرفته شود، مملكت نفس ميكشد و كارهايش سامان مييابد. اگر ميخواهيد امور مملكت روي ريل بيفتد و ميزان خطاها به حداقل برسد، راهش همين است كه فتيله «حرف» را پايين بكشيم و جشنواره سكوت برگزار كنيم. به هر كسي كه درباره چيزي كه سر در نميآورد، حرف نميزند، شمش طلا بدهيد و شهروند نمونهاش عنوان كنيد، شايد افاقه كند و كمي از حجم حرفهاي دست و پاگير كم شود.