• 1404 يکشنبه 8 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3177 -
  • 1393 دوشنبه 20 بهمن

چند نكته درباره جشنواره

ذهن‌هاي خطرناك، بازي‌هاي خطرناك

پوريا ذوالفقاري

1- بازي سيامك صفري در «اعترافات ذهن خطرناك من»به كارگرداني هومن سيدي  يكي از اتفاق‌هاي اين جشنواره است. ميزان همخواني صفري با نقش به حدي است كه انگار سيدي از مرحله نگارش فيلمنامه او را در ذهن داشته است. صفري نگاهي در چشم‌ها و سكوني در تك‌تك حركاتش دارد كه گويي براي نخستين‌بار دارد جهان را كشف مي‌كند؛ درگير جدالي ذهني و بي‌اعتماد به ديگران، به شنيده‌ها، اتفاق‌ها و حتي بي‌اعتماد به خودش. مردي پريشان كه شايد اگر بازيگر ديگري براي بازي آن دعوت مي‌شد، اين آشفتگي را با شلوغ‌كاري و نمايش فروپاشيدگي اشتباه مي‌گرفت. صفري هوش خود را همين جا نشان مي‌دهد. برگ برنده‌اش همين است. او براي تصوير پريشاني و ترك‌خوردگي باورها و نامفهوم بودن درك شخصيتش از جهان راه‌حل بهتري يافته است؛ سكون. ميزانسن‌هاي سيدي هم به ياري اين بازي آمده‌اند. صفري تصويري از اين كاراكتر ساخته كه وقتي پشت به دوربين به جاي ديدن واقعيت، ترجيح مي‌دهد صداي آن را بشنود، هولناك‌تر جلوه مي‌كند. بازي سيامك صفري در «اعترافات ذهن خطرناك من» يكي از بهترين بازي‌هاي جشنواره در يكي از بهترين فيلم‌هاي اين دوره است. البته تا اينجاي راه. براي ديدن بازي‌هاي بهتر منتظر مي‌مانيم ولي بعيد است قله‌اي كه صفري در بازيگري فتح كرده، نه تا چند روز كه تا چندسال ديگر هم فاتحي داشته باشد. علي مصفا با بازي‌اش در «در دنياي تو ساعت چند است؟» با فاصله نفر دوم است.
2- روح‌الله حجازي داشت خوب پيش مي‌رفت. دست كم داشت دنياي خودش را خلق مي‌كرد و پخته مي‌شد. مرگ ماهي ولي حيرت‌انگيز است. چند فيلم با اين موضوع در سينما و تلويزيون ساخته شده است كه اتفاقا همه مطرح هستند؛ مادر علي حاتمي، برف روي شيرواني داغ محمدهادي كريمي و تله فيلم تنهايي حجت قاسم‌زاده‌اصل (كه در اين آخري جنازه پدر در خانه است) . مرگ ماهي مي‌توانست به سادگي به تاثيرپذيري از اين آثار متهم شود. ايرادي هم نداشت. اصلا تاثيرپذيري چيز بدي نيست. بالاخره هنرمندان از هم تاثير مي‌گيرند و بر هم اثر مي‌گذارند. ولي مرگ ماهي يك قدم جلوتر است. نامش را هرچه مي‌خواهيد بگذاريد. مادر وصيت كرده سه روز دفنش نكنند. استاد برف روي شيرواني داغ هم وصيت كرده بود جسدش را بسوزانند. در هر دو فيلم هم اطرافيان سر عملي كردن اين وصيت اختلاف نظر دارند. نيكي كريمي فيلم عزيزدردانه مادر است و با برادرش (علي مصفا) سر همين موضوع كشمكشي ناشي از حسادت دارند. شهاب حسيني هم عزيز خانواده بود و خواهر و برادرش (لاله اسكندري و اميرحسين مدرس) به همين دليل از او دل خوشي نداشتند. اختلاف‌ها و دعواهاي نيكي كريمي و علي مصفاي فيلم هم يادآور همين موقعيت بين آنا نعمتي و كورش تهامي در برف روي شيرواني داغ است. كلفت فيلم مرگ ماهي (پانته‌آ بهرام) از خانه به روستا مي‌رود با اين وعده كه بازخواهد گشت. اميرحسين آرمان برف روي شيرواني داغ هم در پي برخورد شاگردان استاد خانه را ترك مي‌كرد. او پرستار استاد بود. در انتهاي مرگ ماهي اطرافيان مي‌فهمند مادر نصف خانه را به كلفت بخشيده. در انتهاي برف روي شيرواني داغ هم شاگردان پي مي‌برند كه وصيت استاد به نفع همان پرستاري است كه از خانه بيرون رفته است. در ميانه داستان برف روي شيرواني داغ همسر پيشين استاد از خارج بازمي‌گردد. در مرگ ماهي بابك حميديان از خارج مي‌آيد. بارش برف بر جنازه مادر در سكانس انتهايي نيز برآورده شدن روياي مادر است كه افتادن شمع را بر ملحفه سپيد و سوختن استاد (برآورده شدن وصيتش) را در سكانس پاياني برف روي شيرواني داغ به ياد مي‌آورد. نيكي كريمي در فيلم با همسر دومش زندگي مي‌كند كه در آن خبر چنداني از تفاهم نيست. علي مصفا هم از زنش جدا شده. وضعيت خانوادگي لاله اسكندري و اميرحسن مدرس در تنهايي هم بسامان نبود. يكي شوهرش مرده بود و ديگري با زني تجملاتي زندگي مي‌كرد كه با خانواده‌اش همخواني نداشت. سعي مي‌كنيم همه اينها را تصادفي بدانيم. ولي اميدواريم حجازي نگويد آن دو فيلم را نديده است. چون يادآور ادعاي حاتمي‌كياست بعد از نمايش آژانس شيشه‌اي كه اعلام كرد بعد از ظهر سگي (سيدني لومت) را نديده‌ بودم. بعد هم وقتي صحنه‌هاي استفاده‌نشده در فيلم را در مستندي ديديم، آن ادعا باد هوا شد و پوزخندهاي ناباورانه آن نشست به خنده‌هاي بلند بدل شد. حجازي نيازي نداشت دست به اين كار بزند. او داشت راهش را مي‌رفت و طرفداراني مي‌يافت. ناراحت هم مي‌شود، مهم نيست چون در سن و سالي نيست كه بخواهيم از او قطع اميد كنيم. بايد برگردد سر راه اصلي‌اش. گيرم اين وسط دلخور هم بشود. مرگ ماهي نخستين تجربه فيلمنامه‌نويسي او بدون همكار بوده است. كاش در نخستين گام چنين نمي‌كرد. متاسفانه فيلم جدا از اين همه تقليد، فيلم خوبي هم نيست. به قول نيما حسني‌نسب فقط خدا را شكر مي‌كنيم كه مادر وصيت نكرده بود به جاي سه روز، هفت روز خاكش نكنند! وگرنه واقعا هم معلوم نبود چقدر بايد اين فضاي كشدار و خالي از اتفاق و پر از خاطره‌گويي‌هايي را كه راه به درون هيچ شخصيتي نمي‌گشايند، تحمل مي‌كرديم. مثلا وصيت مادر براي دفن نشدن با باورهاي ديني او چه همخواني‌اي دارد؟ در حالي كه در برف روي شيرواني داغ وصيت استاد براي سوزانده شدن با توجه به شاعر بودنش پذيرفتني بود (واقعا اين همه شباهت را تصادفي بدانيم؟) اين‌هماني برقرار كردن با اتكا به چارچوب (و نه زمينه) مشترك، نتايجي غيرمنطقي به دنبال مي‌آورد. اصلا اين شباهت‌ها را فراموش كنيم. فيلم روي پاي خودش نمي‌ايستد. تلو تلو مي‌خورد و پيش نمي‌رود. نمي‌دانيم منتظر چه هستيم. اين ويژگي خوبي نيست واقعا. آن هم در چهارمين فيلم.
3- تينا پاكروان در نشست خبري يحيي سكوت نكرد، در مقام تهيه‌كننده فيلم به شوخي گفت كه نمايش فيلم در آخرين سانس به دليل قوت اثر بوده است. واقعا هم حرف نادرستي نبود. تعدادي از فيلم‌هاي گروه هنر و تجربه قرباني زمان نمايش مي‌شوند. كافي است در طول روز چهار فيلم بد ديده باشيم. چه كسي حاضر است به اميد ديدن فيلم پنجم ساعت نه و نيم به سالن برود كه شايد اين آخري بد نباشد؟ اصلا مگر رمقي مانده است؟ يحيي سكوت نكرد تا اينجا مهم‌ترين قرباني اين برنامه‌ريزي بوده است. به ويژه كه يك فاطمه معتمدآريايي پررنگ را پس از چندسال مي‌توانيم ببينيم و از
لحظه لحظه بازي‌اش كيف كنيم. اگر فيلم در بخش مسابقه بود، اين بازي محك سختي براي قضاوت درباره حاصل كار ديگران مي‌شد. در سال‌هاي قبل چند فيلم قرباني مي‌شدند. امسال برنامه‌ريزي‌هاي كلان باعث قرباني شدن يك گروه شده است. خدا قوت!
4- فيلمبرداري پيمان شادمانفر در اعترافات ذهن خطرناك من و علي‌محمد قاسمي در جامه‌دران حيرت‌انگيز است.
5- در سينماهاي مردمي پس از پايان فيلم حرف‌هايي از مردم مي‌شنويم كه به مراتب از سخنان گهربار تعدادي از كارشناسان برنامه هفت كه در روزهاي جشنواره مهمانش بودند، پخته‌تر است و از شناختي بيشتر و كامل‌تر از سينما خبر مي‌دهد. برنامه هفت هر بدي‌اي داشته باشد، اين خوبي را دارد كه به صحنه خودافشاگري تعدادي كارشناس تخيلي تبديل شده است؛ كساني كه هنوز مشكل‌شان اين است كه چرا عشق مثلثي در فيلم‌هاي‌مان داريم. انگار در جامعه همه شيرين و فرهادند!
6- بهرام توكلي با من ديه‌گو مارادونا هستم به عنوان كارگردان در جشنواره حضور دارد. ولي شبيه‌ترين فيلم به آثار قبلي توكلي نزديك‌تر مصطفي احمدي است! فيلمي كه توكلي فيلمنامه‌اش را نوشته و پر است از مولفه‌هاي آثار پيشين او. نزديك‌تر كارگرداني شسته‌رفته‌اي هم دارد. و بازي‌هايي كنترل‌شده؛ فيلمي با نمره قبولي براي يك فيلم‌اولي كاربلد. اميد كه فيلم در اين شلوغي گم نشود.
7- يادآوري: چرا حجازي چنين كرد؟ بازي سيامك صفري در اعترافات ذهن خطرناك من و علي مصفا در «در دنياي تو ساعت چند است؟» و... سيامك صفري... سيامك صفري...

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون