نگاهي به سياست خارجي ايران3
علي شكوهي
سياست خارجي دولت احمدينژاد را بايد نقطه مقابل سياست خارجي دولت اصلاحات تلقي كرد. در واقع زماني كه سياست خارجي دولت اصلاحات از سوي منتقدان به عنوان يك سياست انفعالي و عملگرايانه و به دور از ارزشهاي انقلابي توصيف ميشد، خودبهخود روشي در سياست خارجي موضوعيت و مقبوليت يافت كه بعدها نتيجه آن را شاهد بوديم. اين سياست خارجي را بايد مبتني بر «تهاجم» و در عين حال «شعار» تلقي كرد ولي «نوسان» هم از مميزههاي آن محسوب ميشود. درباره سياست خارجي دولت احمدينژاد، موارد زير قابل تامل است:
– به نظر ميرسد فقدان استراتژي معين در سياست خارجي، اصليترين ضعف سياست خارجي دولت احمدينژاد بوده است. ظاهرا اين دولت هم بر «ديپلماسي عمومي» در عرصه سياست خارجي تكيه داشت و «محاصره دولتها توسط ملتها» را پي ميگرفت اما در عمل گرفتار «نوسان» و چرخشهاي فاحش شد يا دستكم روشهاي ديپلماتيك آن با هدف ديپلماسي عمومي تعريف شده سازگار نبود.
– دولت احمدينژاد به دليل قرار گرفتن در مقطع زماني بعد از خاتمي و بعد از اجراي سياست تنشزدايي در عرصه خارجي، خودبهخود به سمت ايجاد تنش حركت كرد يا دستكم مناسبات ايران با ديگر كشورها در زمان وي از وضعيت سابق خارج شد. در واقع از فرداي روي كار آمدن اين دولت، بحث غنيسازي آغاز شد و همين امر به حساب دولت احمدينژاد گذاشته شد در حالي كه همه ميدانند اين، سياست كل نظام بود و همه نيروهاي سياسي هم تغيير رويه در مذاكرات هستهاي را پذيرفته بودند. با اين حساب دولت جديد به مثابه دولتي كه تندرو است، معرفي و قلمداد شد.
ادامه دارد