• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3904 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۲ شهريور

تا بخورد تا ببرد جان مرا عشق كهن/ آن كهني كو دهدم هر نفسي جان نوي (مولانا)

زندگي در جدال ميان كهنه و نو

سيدمحمدبهشتي

شايد نوخواهي صفت ابناي بشر باشد؛ همه ما خانه نو، لباس نو، اسباب و اثاث نو را دوست داريم ليكن عمر اين نو بودن كوتاه است؛ لباس‌هاي‌مان را پيش از به تن كردن، اسباب و لوازم‌مان را در همان چند ماه اول و حتي خانه‌هاي‌مان را حداكثر پنج سال نو مي‌شمريم. همه اينها به محض احساس كهنگي، براي‌مان ملال‌آور مي‌شود و به فكر تخريب و تعويض مي‌افتيم. كهنه‌ها را همچون زباله دور مي‌ريزيم؛ چون كهنه مستعمل شده، يعني به دردي نمي‌خورد. به اين ترتيب با سرعت زيادي مشغول توليد زباله‌ايم. تقصيري هم نداريم؛ يك سده‌اي است كه غالب آنچه توليد شده از ابتدا كهنه و در معرض تبديل شدن به زباله بوده است. اما از آنجاكه معيارِ ارزش براي ما، صرفا نو بودن شده است، چه بسيار امور ارزشمندي كه در اين ميانه دور ريختيم در حالي كه حقيقتا كهنه نبودند. جالب آنكه در دوره معاصر، هرقدر به خيال خود كهنگي را از زندگي‌‌مان رانده و نو را به جايش نشانده‌ايم، باز شايد هيچ زمان ديگري به اندازه امروز زندگي ما مشحون از امور كهنه نبوده باشد، چراكه آن‌چيزي كه در اين مدت به جدالش رفتيم و از زندگي حذف كرديم، نه «كهنه»ها كه «كهن» بودند:
«كهنه» آن چيزي است كه به مرور از قيمتش كاسته شده و «كهن» آن‌چيزي است كه گذشت زمان بر قيمتش افزوده.
«كهنه» دورريختني است و «كهن» حفظ كردني.
«كهنه» بي‌قدر و قيمت است و «كهن» پرقيمت.
«كهنه» ملال‌آور است و «كهن» دل‌انگيز.
«كهنه» همچون كهولت جسماني پير است و «كهن» همچون فرزانگي و پختگي پير.
«كهنه» در حبس زمان تقويمي است و «كهن» از چرخه
كون و فساد رهيده است.
«كهنه» ابتر است و «كهن» زاياست و توان نو به نو شدن دارد.
«كهنه» مثل برگ‌هاي سال گذشته درخت است و «كهن» همچون ريشه‌هاي عميق‌تر شده درخت است در خاك. اين ريشه‌هاست كه هر سال براي درخت برگ و بار نو به ارمغان مي‌آورد؛ لذا نو شدن از اطوارِ كهن بودن است. با قطع ريشه‌هاي كهنِ درخت، توان نو شدن هرساله را از آن مي‌گيريم. بدين‌سان مدتي است كه با رفتن به جدال كهن‌ها، امكانِ معاصر شدن را از خود گرفته‌ايم و هر آن‌چيز نويي كه به جايش نشانده‌ايم، از آ‌ن‌جهت كه از ريشه‌اي تغذيه نمي‌شود، كهنه‌اي است تازه‌متولد يا نويي است مستاصل (از اصل جدا شده) . با وجود تصورمان، هر آن‌چيزي كه تازه پديد آمده، نو نيست؛ اي‌بسا اموري كه از بدو پيدايش و حتي در مرحله جنيني كهنه‌اند، چون در نوبت كهنگي قرار دارند و دير يا زود مستعمل مي‌شوند و بايد دور ريخته شوند. هرچيز به ميزاني كه از كهن بودن بي‌بهره باشد، كهنه است فارغ از اينكه چقدر از عمرش گذشته باشد. پس متضاد «كهنه»، «كهن» است و نه «نو» و ما درست از زماني‌كه متضاد «كهنگي»، را «نويي» دانستيم، بيش از پيش مشغول توليد كهنه‌ها شديم. اگر روزگاري هر آنچه مي‌‌ساختيم، به سبب اتصال به امر كهن عمري طولاني‌تر از عمر خودمان داشت، از وقتي تيشه به ريشه كهن زديم، هرآنچه توليد مي‌كنيم عمري كوتاه‌تر از عمر خودمان دارد و كهنه است؛ مثل توليد اشياي يك‌بار مصرف. شي‌ء يك‌بار مصرف، نه فقط بعد از مصرف كه از بدو توليد كهنه است. حتي مي‌توان گفت امري مثل مُد نيز چيزي نيست جز توليد كهنه؛ چون هر مدي بلافاصله در معرض از مد افتادن است.
زندگي آدمي در جدالي دايمي ميان كهن‌ها و كهنه‌ها سپري مي‌شود؛ حتي گوهر گرانمايه عمر. اين ميلِ ما است كه با زندگي خود همچون امري كهن مواجه شويم كه سپري شدنش بر قدر و قيمتش مي‌افزايد و هر دم‌تر و تازه مي‌شود يا با آن از بدو جواني همچون امري كهنه و باطل برخورد كنيم و مصرفش كرده و به پايانش برسانيم. طبيعتا هر قدر زندگي را صرف امور كهن كنيم خود را از چرخه كون و فساد رهانده‌ايم و هرقدر كه مشغول كهنه‌ها باشيم، آن را هدر داده‌ايم.
البته درك قدر و قيمت امور كهن و غنا بخشيدن به آنها مقتضياتي دارد؛ هر زمينه و زمانه‌اي مساعد آن نيست. در ادواري از تاريخ، زمينه مساعدتري مهيا بوده كه هر چه از آدمي صادر مي‌شود از قبيل «كهن» باشد؛ حتي روزمره‌ترين امور نظير اسباب و آلات زندگي، اقسام صنايع و معماري و... بسياري از آثار معماري كه عمري چند صدساله كرده و امروز به ما رسيده، از آن‌روست كه در سازوكاري به جز جريانِ كهنه‌سازي پديد آمده است؛ براي همين بعد از اين‌همه سال، وجودشان را ملال‌آور نمي‌دانيم و از ديدن‌شان خسته نمي‌شويم. در عوض در ادواري، زمينه فقط مهياي توليد كهنه‌هاست و حتي از غايتِ فقدانِ قوه تشخيص، امور كهن قرباني پديد آمدنِ كهنه‌ مي‌شود. چيزهايي كه «ناچيز»‌زاده شده و از لحظه تولد، در نوبت زوال قرار مي‌گيرند. معماري و شهرسازي امروز از مصاديق كهنه‌سازي است؛ آن‌هم توليد انبوه كهنه‌. كهنه‌ها سرنوشت‌شان پيداست؛ آنها جوانمرگند. هرقدر حال جامعه بدتر باشد، مرگ توليداتش قريب‌الوقوع‌تر مي‌شود و حتي به مرز سقط جنين مي‌رسد. دردآور وقتي است كه چنين جامعه‌اي خيال كند كه مشغول تجديد و نو شدن و عبور از گذشته و استقبال از آينده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون