گردن نازك زبان مادري
رضا شكراللهي
نميشود كه نمايشگاه مطبوعات برگزار شود، خبرگزاري ايسنا هم در غرفهاش نشستي با عنوان «درستنويسي در رسانهها» برگزار كند و من در اين ستون به آن بيتوجه بمانم. گزارش اين نشست را اگر بخوانيد، شايد حرف چندان تازهيي دستگيرتان نشود. چه، خدمت و خيانت رسانهها و مطبوعات، داستاني است كه يكسره نقل ميشود؛ هر بار از زباني و هر بار با بياني. يكسو اديبان و استادان ادبيات در پناه فرهنگستان زبان ايستادهاند كه جز برخي، اغلب نقد و كلامشان پر از بايد و نبايد است. يكسو هم برخي زبانشناسان كه برخي از آنان در برابر هر تير كوچكي كه از اينسو انداخته ميشود، به قدر يك لشكر سپر بلند ميكنند.
هر دو كار خود را ميكنند، بهدرستي همين بحثهاي هميشگي در رسانههاست كه ميتواند موضوع زبان را براي خود روزنامهنگاران و در پي آن براي مردم زنده نگه دارد. در همين نشست كه ايسنا در ادامه كوششهاي ستودني هميشگياش در اين زمينه برگزار كرده، آقايان انوشه و ذوالفقاري ديدگاههاي قبلي خود را درباره وضع زبان فارسي در رسانهها و مطبوعات طرح كردهاند. از دايره محدود واژگان روزنامهنگاران گفتهاند. از اينكه ما بيش از سه هزار مصدر و فعل در گذشته داشتهايم اما امروز تنها از 50 فعل استفاده ميكنيم. از اينكه دچار تنبلي فكري هستيم، رمان نميخوانيم، فلسفه نميخوانيم. از اينكه تنبلي ذهن، زبان ما را هم تنبل كرده است. همچنين از نقش مثبت مطبوعات گفتهاند كه اگر پيشگام درستنويسي نباشند، پيشگام سادهنويسي هستند و در تاريخ ۲۰۰ ساله مطبوعات، گريبان ما را از چنگ لغتهاي غلمبه سلمبه رها كردهاند و ما را به سمت زبان مردم بردهاند. هرچند، در زمينه درستنويسي به دليل سرعت و حجم زياد نوشتار در مطبوعات، چندان موفق نبودهاند و هرچند هنوز نتوانستهاند بر زبان كهنه اداري اثر بگذارند. زباني كه به طرزي حيرتآور هنوز از سايه نگارش قجري بيرون نيامده و هر آدم عادي را هم هنگام نوشتن يك درخواست اداري يا حتي يك اعلان ساده در بقالي نظير «كارت شارژ همراه اول و ايرانسل موجود است»، از سر تهران پرآشوب امروز يكراست ميبرد تا ته طهران قاجار.
ميتوانيم از بحثهاي مربوط به فرهنگستان زبان و نقدِ شيوه كار اين نهاد بگذريم اما استاد ذوالفقاري در همين نشست به بيماري «خودم» در نگارش نيز اشاره كرده و گفته است: ما در بحث نگارش و خط و زبان بحث «خودم» نداريم. چند سال پيش يكي از دوستان ادبياتي روزنامهنگار خيلي عتابآلود نوشت كه زبان فارسي زبان مادري اوست، پس هر جور دلش بخواهد آن را مينويسد. جملهيي سرراست با استدلالي ظاهرا كوبنده اما درست مثل پدري خطاكار كه فرزندش را با سيگار بسوزاند و بگويد فرزند خودم است، هر جور دلم بخواهد با او رفتار ميكنم. همان قدر سرراست و همان قدر كوبنده. نكته اين است كه زبان فارسي زبان مادري او نيست، زبان مادري من و تو و ايشان و ما هم هست؛ ميراثي هزارساله كه خط آن در سير تاريخ شكل گرفته و با فراز و نشيب با خط عربي آميخته شده است. به تعبير استاد ذوالفقاري در همين نشست، امروز ما خطي داريم كه عربي نيست و فارسي است و ويژگيهاي خاص خودش را دارد. بايد با شيب ملايم و اعتدال، ميراث هزارسالهمان را حفظ كنيم. بايد آن را حفظ كنيم و در عين حال اصلاح كنيم. ميتوان سليقهيي نوشت، ميتوان غلط نوشت، ميتوان بد نوشت، ميتوان هفت جمله با هفت فعل را تبديل كرد به يك جمله يك صفحهيي با يك فعل، ميتوان به آيين نگارش بيتوجه بود اما نميتوان كمسوادي و تنبلي ذهني و آشفتگي در نگارش را گذاشت به حساب حقي كه «خودم» بر گردن زبان مادري خودم دارم. اين طور باشد، ديگر چه گردني، چه مادري!