اصولا كه چي؟
سيدعلي ميرفتاح/ در ازدحام اين همه خبر مهم و اساسي ميخواهم گير بدهم به يك كار تبليغاتي بيحاصل كه جز هزينه و اسراف در نيروي انساني و كور كردن ذوق بچههاي مردم، عايدي ديگري ندارد. اگر دارد با عدد و رقم و مقايسه سود و ضررش «هاتوا برهانكم». اگر هم ندارد كه جلوي ضرر را هر وقت بگيريد منفعت است. چون خيلي دلم نميخواهد روي موج خبرها سوار شوم لذا از بحث درباره قاضي سابق و از اين دست اخبار صرف نظر ميكنم و حرف زدن درباره شان را به وقت ديگر موكول ميكنم اما به حاشيه ميروم و پرسش بينمك مهر را كه 13 سال هم سابقه دارد مورد انتقاد جدي قرار ميدهم. از چند و چونش بيخبرم و صرفا توي خيابان بنر بزرگي ديدم با عكس رييسجمهور و اين سوال نه چندان فكر شده كه اگر پدر شما رييسجمهور بود چه چيزي از او ميخواستيد يا چه طرحي به او ميداديد؟ اولا اين 13 سال هر چقدر جواب بچهها به دردتان خورده، بلكه به درد بچهها خورده امسال هم ميخورد. ثانيا اصولا «كه چي؟» فرض كن بچهها هم جواب دادند و دست بر قضا دوتا نابغه هم بينشان به نكتههاي مهم و اساسي اشاره كردند. كه چي؟ هشت سال توي مملكت كارشناسان زبده و صاحب تجربه و ريش سفيد، الحق زدند كه فلان كار را نكنيد و بهمان كار را حتما بكنيد و بيسار كار را با احتياط پيش برويد كسي نگفت خرشان به چند من؟ چرا ميگويم هشت سال؟ اين هشت سال چون تشتش از بام افتاده و اسمش بد در رفته سر زبانها افتاده وگرنه از زمان حاج ميرزا آقاسي آنچه البته به جايي نرسيده فرياد اهل درد و كارشناس و خبرگان و نخبگان بوده است. اسم حاج ميرزا آقاسي را من باب خوش آهنگياش آوردم وگرنه ريشهيابي كني بايد تا سلطان محمود، بلكه تا انوشيروان عادل و چه بسا تا شخص شخيص ملك جمشيد عقب برويم. منظور اينكه حرف اصل كاريها را كسي گوش نميدهد آن وقت بيايند حرف چندتا نوخاسته سر از تخم درآورده را گوش بدهند. مكانيسم اين كار را بگذاريد من برايتان توضيح بدهم و از اي تا زدش را تصور كنم. اول اينكه يك ادارهيي مخصوص اين كار درست شده و كلي خدم و حشم دارد و توي رديف بودجه جا دارد و تحت هيچ شرايطي سنگ از آسمان ببارد نبايد دست به تركيبش زد. بالاخره ادارهيي است با منشي و حاجب و راننده و كارشناس و طراح و مشاور هنري و روانشناس و كارشناس بچه و رابط با دولت و آبدارچي و آبدارخانه و اصحاب آبدارخانه و كامپيوتر و اينترنت و سخن روز و شوخي همكاران و قسعليهذا. توليد اين اداره سالي يك سوال خوب و پدر و مادردار از بچه مدرسهييهاست كه خلاقيتشان را آنتريك كند و از همين الان پروژه ساخت وزير وكيلهاي آينده را كليد بزند. از همين سوال بفهميد توي اين اداره چه زحمتي ميكشند. سوال كه مطرح شد طي فرآيندي علمي و فراگير جوابها را جمع ميكنند و بالا و پايين ميكنند و رويش نظر كارشناسي ميدهند و طلق و پوشهاش ميكنند و ميفرستند براي وزير كه وزير هم بدهد به رييسجمهور. اما رييسجمهور از هزار سال پيش تا به حال آنقدر كار سرش ريخته كه اگر از 24 ساعت، 25 ساعتش را بنشيند و كارتابل امضا كند محال است از عمليات اداري فارغ شود. كارتابل كه سر كوچكه است و سر بزرگه هزارتا سخنراني و افتتاح و جلسه و ديدار و سخنراني و ملاقات و رسيدگي به تظلمات و از اين قبيل هر لحظه زير لحاف است. فلذا ميان اين همه كار جدي و اساسي كي برسد به خواندن جواب بچه مدرسهييها؟ اگر 20، 10 سال پيش بود ميشد اين كاغذها را به پاكتسازي فروخت يا سهميه دولتي به لبوييها داد كه داخلش لبو بپيچند و كاسبي كنند. اما حالا همه پيشرفت كردهاند و مدشان بالا رفته و حتي ظرف يك بار مصرف پلاستيكي و پلاستو فومي را هم قبول ندارند چه برسد به كاغذ دستنويس بچهها. اما فكر نكنيد بچهها نشستهاند و در خلوت نداشته شان فكر كردهاند و به راهحل خلاقانه و جوابهاي اساسي براي پرسش مهر رسيدهاند. نخير. صدي نود بچهها دست به دامان پدر و مادرهاي خسته خود شدهاند و حتما در وهله اول فحش هم شنيدهاند. خسته و كوفته و از پس ترافيك تشييع جنازه هنرمند با سردرد حاصل از ازدحام و آلودگي وارد خانه شدهايد، آقازاده شاخ شمشاد دفتر در دست ايستاده مقابلتان كه «اگر شما رييسجمهور بوديد من چه چيزي بايد از شما ميخواستم» من از روي فرهنگ گفتوگويي 40 سال پيش اين تقاضا را نوشتم و فكر ميكنم بعيد است كه بچههاي اين دوره با پدرشان اينطوري حرف بزنند. احتمالا كش و قوس ميآيند و آمرانه ميگويند «اينو برام بنويس تا من حريم سلطان ببينم» و پدر و مادر هم لابد ناسزايي زير لب از صدر تا ذيل ميدهند و تلافي گراني و شلوغي و ازدحام را سر پرسش مهر خالي ميكنند. غير از اين است بفرماييد تا حرفم را پس بگيرم.