جهان پير است و بيبنياد
محسن آزموده
بعيد است كسي در پذيرش اين حقيقت به خود ترديدي راه دهد كه آنچه به تجربه و احساس در مييابد، تاثيري بارها ژرفتر و عميقتر در وجود انسان به جاي ميگذارد تا معرفتي كه صرفا از طريق مطالعه يا گوش كردن به سخن اين و آن حاصل ميشود. براي مثال اگر ساعتها راجع به دنداندرد بخوانيم و از اين طرف و آن طرف، راجع به علل و عوامل آن جويا شويم، به يك صدم درك فردي كه واقعا دنداندرد دارد و دو دقيقه از آن رنج ميبرد، نائل نميشويم.
همين طور است هنگامي كه فيلسوفان براي ما صدها كتاب و مقاله و نوشتار مينويسند راجع به بيثباتي اين عالم و ناپايداري آن و اينكه ما بر زميني سفت و محكم گام نمينهيم، بلكه هر آينه ممكن است «هر آنچه سخت و استوار، دود شود و به آسمان رود». ممكن است به لحاظ نظري و در كلام همه اين بيثباتي و ناپايداري زندگي خاكي را بپذيرند و از قضا خودشان هم در جهت آن دليل و استدلال اقامه كنند، اما واقعيت زندگيشان چيز ديگري را نشان ميدهد. كمااينكه رفتار و گفتار ما در زندگي روزمرهمان چيز ديگري را نشان ميدهد، يعني جوري رفتار ميكنيم و برنامهريزي، كه انگار قرار است تا ابد روي اين كره خاكي باشيم.
تجربه زلزله اما اين نااستواري و ناپايداري زمين و زمان را به طريق ديگري بر ما آشكار ميكند، آن را با پوست و خون تجربه ميكنيم و در كسري از ثانيه به وضوح و آشكارا ميبينيم كه چطور همه آنچه از ماديات و كالاها جمعآوري كردهايم ويران و با خاك يكسان ميشود. اينجا ديگر با استدلال و دليل سروكار نداريم، بلكه تجربه است كه حقيقت سيال و گذرا و ناپايدار و بيوفاي اين جهان بيبنياد را به ما نشان ميدهد و به ما يادآوري ميكند كه هيچ ضمانتي در دست نداريم كه تا ثانيهاي ديگر زندگي كنيم، پس بهتر است دم را غنيمت شمريم، چراكه ممكن است اين لحظه آخرين لحظه زندگيمان باشد.