معلم خيرخواه و هميشگي
سيدعلي ميرفتاح
از حسرتهاي زندگيام يكي اين است كه هيچوقت توفيق نيافتم محمدابراهيم باستانيپاريزي را از نزديك ببينم و ارادتم را به حضرتش اظهار كنم. يكبار- هشت، ده سال قبل از فوتش- قرار شد به دانشگاه تهران بروم و در گروه تاريخ ملاقاتش كنم. داشتم كتابي درباره تهران مينوشتم و راهنمايي استاد ميتوانست در نگاه و قلم و كتابم تاثير مثبت بگذارد و نوشتهام را اعتبار بخشد. ولي شوربختانه توفيق قرين راهم نشد و نگهبان در پنجاهتومني، از سر لجاجت، جلوي داخل شدنم را گرفت. هرچه خواهش كردم- حتي التماس كردم- كوتاه نيامد. داشت كار به دعوا ميكشيد و نمانده بود از هم يقه جر بدهيم كه تسليم شدم و دويدم به سمت در شرقي. در اين فاصله هر چقدر گروه تاريخ را گرفتم، يا اشغال زد يا جواب ندادند. برخلاف نگهبان در پايين، نگهبان اين در، سربلند نكرد كه نگاهم كند. حتي نپرسيد خرت به چندمن. داخل شدم و به دو خودم را رساندم به دانشكده ادبيات، گروه تاريخ. يك عمر دير رسيدم اينبار هم روش. پيرمرد، يك ربع، بيست دقيقهاي منتظر مانده بود و چون ديده بود خبري نشده كلاهش را سر گذاشته بود و عصازنان رفته بود... حيف. يكبار هم وقتي تازه ميخواستم كرگدن ضميمه اعتماد را راه بيندازم، قرار گذاشتيم خانهاش برويم ومصاحبهاي تدارك ببينيم و از كتابخانهاش عكس بگيريم. اينبار اما نگهبان جهان آخرت جلويمان را گرفت. دريغ... اما به قول مولوي در ميان ما دريغ و حيف چهكار دارد؟ رفاقت با بزرگاني چون باستانيپاريزي احتياج چنداني به كالبد خاكي ندارد. نگهبانان هم در آن دخالتي ندارند. با خواندن كتابها و نوشتهها و خوشذوقيهاي آن بزرگوار ميشود بياعتنا به همه نقيبان و رقيبان ساعتهاي متمادي نشست و با آن استاد بيبديل همصحبت شد و از او حرف حساب شنيد و چيز ياد گرفت. باستاني ذاتا معلم بود. غلط گفتم؛ اوذاتا معلم است و همين حالا هم كه به ظاهر دستش از دنيا كوتاه شده مشغول ياددادن است، حتي بيش از معلمهاي ديگر شوق تعلم دارد. كسي كه اهل تعلم است نميتواند اهل تعليم نباشد. نوشتههاي مرحوم باستاني گواهي ميدهند كه اين معلم بزرگوار لحظهاي از عمر بابركتش نبوده كه در آن ياد نگيرد و ياد ندهد. از همه ميآموخته، كسر شأنش هم نبوده، به ديگران هم ميآموخته، هيچ خست و امساكي هم نداشته. شايد همين آموزش دادن بيدريغ است كه نوشتههايش را جذاب كرده. بيشتر كتابهاي او بيش از 10بار چاپ شدهاند. پيغمبر دزدان فكر كنم در تعداد چاپ ركورددار است. در كشوري كه همه از آمار پايين سرانه مطالعه مينالند به نظرتان عجيب نيست كه نوشتههاي باستاني دست به دست ميشود و از پير و جوان همه آن را ميخوانند؟ البته او شيريننويس است. ملاحت و حلاوتي در قلم اوست كه در قلم ديگران نيست. معالوصف چيزي كه باعث شده او معلم هميشگي باشد به نظرم يكي خيرخواهي منحصر به فرد اوست و يكي هم دست
و دلبازياش در معلمي.