• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3190 -
  • ۱۳۹۳ چهارشنبه ۶ اسفند

«دهخدا و سياست» در گفت‌وگوي «اعتماد» با ولي‌الله دروديان

دهخدا پرده‌دري مي‌كرد؛ اما فحاشي نه

مصدق تنها اميد او بعد از مشروطه بود

  عظيم محمودآبادي / علي‌اكبر دهخدا كه بي‌ترديد يكي از سرآمدان فرهنگي و ادبي ايران زمين محسوب مي‌شود، زماني در روزنامه صوراسرافيل قلم در دست مي‌گرفت و «چرند و پرند» مي‌نوشت تا از اين طريق بتواند به تنوير افكار عمومي و روشنگري در ميان جامعه ايران بپردازد. او از جمله شخصيت‌هايي بود كه به ناگزير پايش به سياست باز شده بود وگرنه چندان اشتياقي به آن نداشت.
به مناسبت سالروز درگذشتش با دروديان به گفت‌وگو نشستيم و در مورد تجربه‌هاي سياسي دهخدا بحث كرديم.
 ولي‌الله دروديان در سال 1317 در تفرش به دنيا آمد و در سال 1344 از دانشگاه تهران ليسانس علوم اجتماعي گرفت.
دروديان بيش از 20 جلد كتاب را تا كنون به رشته تحرير درآورده كه پنج جلد آن مربوط به علامه علي‌اكبر دهخدا است.
وي معتقد است بعد از مشروطه تمام اميد مرحوم دهخدا به دكتر مصدق بود كه كودتاي 28 مرداد باعث دق كردن او شد.

  اشخاصي كه وارد فعاليت‌هاي سياسي مي‌شوند، دو نوع هستند؛ برخي به طور كلي سياسي هستند ولي بعضي ديگر افراد سياسي نيستند بلكه در يك دوره مهم تاريخي شرايط به‌گونه‌اي مي‌شود كه آنان ناچار، به فعاليت سياسي روي مي‌آورند. علامه دهخدا جزو كدام گروه بود؟ به نظر شما او به طور كلي فردي سياسي بود؟

بله، همان‌طور كه گفتيد بعضي افراد اصلا آدم‌هاي سياسي نيستند بلكه به دليل قرار گرفتن در يك موقعيت تاريخي و سياسي خاص وارد اين مسائل مي‌شوند. به باور من علامه دهخدا چنين شخصي بود و فعاليت‌هاي سياسي او را بايد با در نظر گرفتن اين مساله مهم درك و تحليل كرد. ايشان در يك دوره تاريخي مهم در كشور ما كه همان انقلاب مشروطه است، وارد فعاليت‌هاي سياسي مي‌شوند و بعد هم در كودتاي سال 1299 به طور كلي اين فعاليت‌ها را كنار مي‌گذارند. مرحوم دهخدا ديپلمه مدرسه علوم سياسي در زمان حكومت مظفرالدين شاه بوده است. ايشان بعد از اتمام دوره تحصيل‌شان در آن مدرسه استخدام وزارت خارجه ايران مي‌شوند. بعد هم ايشان به همراه شخصي به اسم غفاري به اروپا فرستاده مي‌شوند. اين مسائل همه مربوط به همان دوره سلطنت مظفرالدين‌شاه است. بازگشت مرحوم دهخدا به كشور مقارن مي‌شود با انقلاب مشروطيت كه در آن زمان به ثمر رسيده بود. ايشان بعد از بازگشت به كشور در روزنامه صوراسرافيل شروع به كار مي‌كنند. ظاهرا هفت، هشت ماه بعد از وقوع انقلاب مشروطه، روزنامه صوراسرافيل منتشر مي‌شود كه دهخدا هم در آنجا شروع به نوشتن سلسله مقالات چرندوپرند مي‌كند. بعد هم كه محمدعلي‌شاه مجلس را به توپ مي‌بندد و آزاديخواهان را مي‌كشد و برخي از آنها فرار مي‌كنند و برخي ديگر به امر شاه تبعيد مي‌شوند، دهخدا هم جزو تبعيدي‌هايي بوده كه به فرانسه مي‌رود. ايشان مدتي را در فرانسه به فعاليت‌هاي خودش ادامه مي‌دهد و از آنجا به سوييس و بعد از آن به تركيه عثماني مي‌رود. بعد از اينكه محمدعلي شاه از سلطنت خلع مي‌شود و احمد شاه پسر او بر تخت سلطنت مي‌نشيند، مجلس دوم به دهخدا پيغام مي‌دهد و از او مي‌خواهد كه به كشور برگردد. پس از بازگشت وي مردم كرمان و تهران ايشان را به عنوان نماينده خودشان انتخاب و به مجلس مي‌فرستند.

  مطالبي كه توسط مرحوم دهخدا در روزنامه صوراسرافيل نوشته مي‌شد، چقدر تاثيرگذار بود؟ چرند و پرند و يادداشت‌هايي كه متناسب با مسائل روز مي‌نوشت با توجه به اينكه بخش كوچكي از مردم از سواد خواندن و نوشتن برخوردار بودند، اصلا چقدر مخاطب داشت؟

همان‌طور كه مي‌دانيد، گفته مي‌شود كه روزنامه صوراسرافيل در جاهاي عمومي شهرها و حتي شهرستان‌ها مانند ميدان‌هاي عمومي و يا قهوه‌خانه‌ها كه عموما محل تجمع مردم بود، برده مي‌شد و يك نفر آن را با صداي بلند مي‌خوانده است. در اين زمينه اتفاقا آمار و ارقامي كه وجود دارد بسيار حيرت آور است. چنانچه گفته‌اند در آن زمان تيراژ صوراسرافيل 40 هزار نسخه بوده كه واقعا عدد حيرت آوري است. نكته‌اي كه بايد مورد توجه قرار داشته باشد اينكه مرحوم دهخدا پايه‌گذار طنز سياسي بوده كه چرند و پرند او در روزنامه صوراسرافيل داراي تاثير عميقي در جامعه بوده است.

  چه شد كه مرحوم دهخدا به اتفاق تقي‌زاده به سفارت انگلستان رفتند و در آنجا متحصن شدند؟

اين اتفاق در همان روز كودتا افتاد. روزي كه محمدعلي شاه مجلس را به توپ بست و عده‌اي دستگير شدند، عده‌اي را به باغ شاه بردند و تقي‌زاده و دهخدا هم به سفارت انگلستان پناهنده شدند و از آنجا به فرانسه و بعد هم به سوييس رفتند. عده‌اي هم فرار كرده بودند كه بعد دستگير و كشته شدند كه از آن جمله مي‌توان به مرحوم سيدجمال‌الدين واعظ اصفهاني (پدر مرحوم محمدعلي جمالزاده)، ملك المتكلمين كه جزو ناطقان درجه اول در آن زمان بود و همچنين ميرزا جهانگيرخان معروف به صور اسرافيل كه در واقع همه‌كاره روزنامه صوراسرافيل بود، دستگير و در باغ شاه كشته شدند. البته نكته‌اي كه لازم مي‌دانم اينجا به آن اشاره‌اي داشته باشم اينكه يك ملتي كه سال‌ها اصلا از معناي آزادي بي‌خبر بود حالا در انقلاب مشروطه توانسته بود به بخشي از آن دسترسي پيدا كند. به همين دليل در روزنامه‌هاي‌شان هم هر چه دل‌شان مي‌خواست به شاه و دربار مي‌گفتند. البته درست است كه محمدعلي شاه سلطان خوبي نبود اما به نظر مي‌رسد انقلابي‌ها هم افراط كردند و حتي برخي فحاشي‌ها را نسبت به خانواده وي روا مي‌داشتند. ضمن اينكه همان‌طور كه مي‌دانيد، مادر محمدعلي‌شاه دختر اميركبير بوده است. به هر حال من فكر مي‌كنم يك حرمت‌هايي بايد نگه داشته مي‌شد كه ظاهرا به اين مسائل اصلا توجه نمي‌كردند و سخنان زشت و فحاشي‌هاي زننده‌اي را نسبت به مادر شاه داشتند.

  آن‌وقت اين فحاشي‌ها را در روزنامه‌ها منتشر مي‌كردند؟

بله. در همان روزنامه‌هايي كه در دست داشتند فحاشي مي‌كردند و سخنان زشت مي‌گفتند. ضمن اينكه حتي براي كشتن محمدعلي شاه هم اقدام كردند و حيدر خان عمواغلي بمبي را به طرف اتومبيل محمدعلي شاه پرتاب كرد كه البته به اتومبيل ديگري برخورد كرد و در نهايت وي كشته نشد. البته به اين مساله هم بايد توجه داشته باشيم كه اصولا دشنام و سخن زشت نشان‌دهنده كينه است و كينه هم نتيجه نوع رفتار محمدعلي شاه در سال‌هاي گذشته بوده است. وقتي يك ملتي عمري را در فشار و اختناق به سر برد، زماني كه مجالي پيدا مي‌كند، كينه خود را نشان مي‌دهد.

  خود دهخدا هم به نظر شما دچار اين افراط‌كاري‌ها بودند؟

نه. ايشان انتقادات تندي مي‌كرد، پرده‌دري هم مي‌كرده اما اهل فحاشي كردن و سخنان زشت نوشتن نبوده است. چنانچه در همان روزنامه صوراسرافيل شاهديم، مرحوم دهخدا داراي عفت قلم بود. به همين دليل هم ايشان كمتر مورد كينه محمدعلي شاه قرار داشت. البته اگر در همان روزهاي اول انقلاب گير عوامل حكومت مي‌افتادند و دستگير مي‌شدند حتما از ميان برده مي‌شدند. به اين دليل كه افراد خيلي كمتر از ايشان را هم كشتند و از بين بردند.

  البته گاهي دهخدا شيطنت‌هايي هم مي‌كرده از جمله اينكه يك روز جوابيه محمدعلي شاه به علماي مشروطه‌خواه را در جاي ستون چرند و پرند چاپ مي‌كند.

اين كاري بود كه در خارج از ايران انجام داد. در واقع سه شماره صوراسرافيل را مرحوم دهخدا در خارج از كشور منتشر كرد. اين مساله‌اي كه شما به آن اشاره مي‌كنيد، يكي از مطالبي است كه در آن سه شماره منتشر شد. همانجاست كه به خوانندگان مي‌گويد شما آيا در عمرتان چيزي به اين چرند و پرندي خوانده‌ايد و يا من چيزي به اين چرند و پرندي نوشته‌ام.

  از چه تاريخي كارهاي لغتنامه را شروع مي‌كند؟

بعد از اينكه محمدعلي شاه از سلطنت خلع مي‌شود و تهران به دست آزاديخواهان مي‌افتد و دهخدا هم از سوي مردم تهران و كرمان به مجلس شوراي ملي مي‌رود، شيطنت‌هاي كشورهايي مثل انگليس و به خصوص روسيه تزاري شروع مي‌شود. چنانچه روسيه اولتيماتوم مي‌دهد كه به ايران حمله و پايتخت را عوض مي‌كند. در واقع آنها به دنبال بهانه‌هايي براي حمله به تهران بودند. يك سري مبارزان آن زمان هم مي‌دانستند كه اگر اين نيروها وارد كشور ما شوند، احتمالا گير مي‌افتند و مورد اذيت و آزار قرار مي‌گيرند. به همين دليل هر كدام‌شان به گوشه‌اي مي‌روند. عده‌اي به تركيه عثماني، عده‌اي به كرمانشاه مي‌روند و مرحوم دهخدا هم به چهارمحال بختياري مي‌رود. از همين زمان به بعد است كه طرح لغتنامه و امثال و حكم را مي‌ريزد و به طور كلي سياست را كنار مي‌گذارد. بعد از يك سال و نيم كه از چهار محال بختياري بر مي‌گردد، ديگر كار سياسي خاصي انجام نمي‌داده و تنها رييس مدرسه علوم سياسي تا سال 1320 بود كه بعد از آن هم بازنشسته مي‌شود.

  به همين دليل است كه مي‌بينيم وقتي رضاشاه به قدرت مي‌رسد، مرحوم دهخدا ديگر دست از سياست شسته بوده است.

بله. بعد از كودتاي 1299، ايشان ديگر تقريبا هيچ گونه فعاليت سياسي نداشتند. البته در آن زمان هم بعد از مدتي احضارش مي‌كنند و از او مي‌پرسند كه در حال انجام دادن چه كاري هست كه او هم جواب مي‌دهد در حال تدوين لغتنامه هستم. اين را هم بگويم كه مرحوم دهخدا وقتي ديد كه رضاخان به سلطنت رسيد متوجه شد كه ديگر اوضاع عوض شده و مجال فعاليت سياسي براي او وجود ندارد.
  ظاهرا علامه يك بار با رضاشاه هم ملاقات مي‌كند.
بله. رضاشاه از ايشان مي‌خواهد كه به همان مقاله نوشتن و اينها ادامه بدهند كه ايشان هم اين كار را انجام نمي‌دهند و تنها به انتشار مجدد آثار قبلي شان بسنده مي‌كنند.

  محمدعلي فروغي هم در زمان نخست وزيري خود، از دهخدا براي فرهنگستان زبان فارسي دعوت مي‌كند كه ظاهرا علامه مدتي را هم در آنجا مشغول بوده است. درست است؟

بله. ايشان اتفاقا جزو اعضاي اصلي فرهنگستان مي‌شوند اما به دليل اينكه هم دوران به‌شدت سختي را از سر گذرانده بودند و هم سخت مشغول كارهاي لغتنامه بودند خيلي نمي‌رسيدند كه در آنجا وقت زيادي صرف كنند.

  ظاهرا دولت به همين دليل تصميم مي‌گيرد كه اعضاي فرهنگستان را عوض كند و به طور كلي آن را منحل و فرهنگستان تازه با اعضاي جديدي را تاسيس كند.

اين را من نمي‌دانم. آن چيزي كه مي‌دانم اين است كه مرحوم دهخدا خيلي در فرهنگستان فعال نبوده است و با رفتن رضاشاه هم خود به خود اين فرهنگستان منحل مي‌شود. دهخدا به اندازه كافي درگير لغتنامه و كارهاي خودش بوده است. اين كار به قدري ايشان را درگير كرده بود كه بعد از يك مدتي حتي ديگر نمي‌توانند به دانشكده هم بروند و آقاي دكتر شايگان كه معاون ايشان بوده‌اند كارها را پيش مي‌برده‌اند. در همين دوران هم بود كه نشان داد اهل سياست نيست و شخصيتي اديب و فرهنگي است. واقعيت هم همين است كه دهخدا شخصي فرهيخته و اديب بود. البته در دوراني از جواني خود تحت تاثير برخي وقايع خاص به نوعي كارهاي سياسي نيز روي آورد. البته مقصود من اين نيست كه بگويم دهخدا به طور كلي يك آدم غيرسياسي بوده است اما فكر مي‌كنم او يك فعال سياسي نبود.

 پس فكر نمي‌كنيد سرخوردگي‌هاي سياسي دهخدا باعث روي آوردنش به فعاليت‌هاي فرهنگي وي بوده است؟

ببينيد جان و جوهر كلام دهخدا اين بوده است كه اين كشور بيش از هر چيز ديگري به فرهنگ نياز دارد. يعني آماده كردن مردم و فرهنگ يافتگي آنها اصلي‌ترين ضرورتي بود كه براي مردم ايران دهخدا به آن باور داشت. شما توجه كنيد كه در اوايل مشروطيت در ايران، فقط 3 درصد از مردم ايران باسواد بودند. اين 3 درصد از افرادي كه داراي توانايي خواندن و نوشتن بوده است تا عالماني همچون خود مرحوم دهخدا و روشنفكراني چون فروغي و امثال ايشان را دربر مي‌گرفته است. يعني تعداد بسيار كمي از مردم ايران باسواد بودند و مردم همه اطلاعات شان را به صورت شفاهي دريافت مي‌كرده‌اند. بنابراين مهم‌ترين مساله نزد دهخدا با سواد كردن و با فرهنگ ساختن مردم بوده است. رها كردن جامعه از خرافاتي كه در نتيجه ناداني و جهل بوده است يكي از مهم‌ترين اهداف دهخدا بود.

  و ظاهرا تجربه فعاليت سياسي هم او را در تشخيصي كه داده بود، مصمم‌تر كرد؟

بله. همين‌طور است و به همين دليل بود كه تمام وقت، توان و اعتبار خودش را مصروف كار لغتنامه كرد. من گاهي فكر مي‌كنم كه احتمالا ايشان از يك خواب درست و حسابي هم محروم بوده است. البته در اين كار بسياري از بزرگان مانند مرحوم دكتر غلامحسين صديقي دعوت ايشان را براي همكاري در اين اثر مي‌پذيرد. من فكر مي‌كنم در يك جامعه آدم بايد خيلي داراي حرمت و اعتبار باشد تا اشخاصي همچون دكتر صديقي بپذيرند كه در چنين كارهايي با وي همكاري كنند.

    بعد از مشروطه، مرحوم دهخدا بيشترين اميد را به دكتر مصدق داشتند. درست است؟

بله. همينطور است.

  آيا در دولت مرحوم مصدق هيچ‌وقت مسووليتي پذيرفتند؟

نه. ايشان در آن زمان سن و سال زيادي داشتند و ديگر امكان همكاري در اين زمينه را نداشتند. البته خودشان هم تمايلي به اين امور نداشتند. چنانچه در مقدمه همان لغتنامه نوشته‌اند كه تمام راه‌ها به روي من باز بود ولي من ترجيح دادم كه اين رنج دراز را تحمل كنم و كاري فرهنگي انجام دهم.

  اساسا در زمان مصدق آيا ايشان هيچ فعاليت سياسي خاصي داشتند؟

در آن زمان هم به دليل همان حمايت‌هاي خيلي جزيي از دكتر مصدق و جبهه ملي شرايط را بر ايشان سخت گرفتند و مورد آزارشان قرار دادند. ضمن اينكه من معتقدم علامه دهخدا بعد از كودتاي 28 مرداد و دولت دكتر مصدق دق كرد و از بين رفت. در واقع من فكر مي‌كنم اگر اين اتفاق نيفتاده بود، ايشان سال‌هاي بيشتري مي‌توانستند زنده بمانند و به كارهاي علمي و فرهنگي‌شان ادامه دهند. در مجموع به نظرم اينكه فردي مثل دهخدا تمام اعتبار و احترامي كه در ميان جامعه داشت را به جاي اينكه خرج منافع شخصي خود كند، به پاي فرهنگ اين مرز و بوم گذاشت، بسيار قابل ستايش است. با اين همه بعد از درگذشت دهخدا حتي آب و برق خانه‌اش را بر خانواده‌اش قطع كردند و اينها مسائلي است كه مردم ايران از آن اطلاع ندارند.

  برش  

   دهخدا بعد از سقوط دولت مصدق، دق كرد
   بعد از درگذشت دهخدا حتي آب و برق خانه‌اش را بر خانواده‌اش قطع كردند.
  رها كردن جامعه از خرافاتي كه در نتيجه ناداني و جهل بوده است يكي از مهم‌ترين اهداف دهخدا بود.
    روزي كه محمدعلي شاه مجلس را به توپ بست و عده‌اي دستگير شدند، عده‌اي را به باغ شاه بردند و تقي‌زاده و دهخدا هم به سفارت انگلستان پناهنده شدند و از آنجا به فرانسه و بعد هم به سوييس رفتند. عده‌اي هم فرار كرده بودند كه بعد دستگير و كشته شدند كه از آن جمله مي‌توان به مرحوم سيد جمال‌الدين واعظ اصفهاني (پدر مرحوم محمدعلي جمالزاده)، ملك‌المتكلمين كه جزو ناطقان درجه اول در آن زمان بود و همچنين ميرزا جهانگيرخان معروف به صور اسرافيل كه در واقع همه‌كاره روزنامه صوراسرافيل بود دستگير و در باغ شاه كشته شدند.
   دهخدا وقتي ديد كه رضاخان به سلطنت رسيد متوجه شد كه ديگر اوضاع عوض شده و مجال فعاليت سياسي براي او وجود ندارد. البته رضاشاه از ايشان مي‌خواهد كه به همان مقاله نوشتن و اينها ادامه بدهند كه ايشان هم اين كار را انجام نمي‌دهند و تنها به انتشار مجدد آثار قبلي‌شان بسنده مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون