عمدهترين دليلي كه اصولگرايان روي خوشي به موضوعاتي چون گفتوگوي ملي نشان نميدهند اين است كه هيچ احساس نگراني ندارند. ريشه اين عدم نگراني هم به تحليل نادرست اصولگرايان از مشكلات و التهابات باز ميگردد. البته بايد تاكيد كنم كساني هم كه بيش از حد مشكلات و التهابات را بزرگ ميكنند تحليلهاي نادرستي دارند.
با اين حال هر دو وجه افراطگرايانه است. واقعيت اين است كه ما مشكلات جدي و فرصتهاي طلايي پيش رو داريم كه هر روز كه خورشيد غروب ميكند بخشي از اين فرصتها را از دست ميدهيم. بنابراين ضروري است كه در دنيايي كه همه باهم در حال مسابقه هستند و در شرايطي كه كشور ما با وجود موفقيتهاي خوب در بعضي از حوزهها درگير مشكلاتي نيز هست چارهاي انديشيده شود تا به جامعهاي مرفه و در عين حال مستقل تبديل شويم. البته اين موضوع چنين معنايي ندارد كه مولفههاي رفاهي در كشور به هيچوجه وجود ندارد اما قطعا ميتوانيم در زمينه رشد و ارتقاي زندگي مردم گامهاي جديتريبرداريم.
متاسفانه در جناح اصولگرا نوعي غرور و نخوتي وجود دارد، آنها تصور ميكنند به اين دليل كه ايران توانسته در منطقه نفوذ خوبي پيدا كند و با نگاهي به مشكلاتي كه جوامع پيرامون ما درگير آن هستند، چون كشور از امنيت خوبي برخوردار است پس هيچ مشكلي نيست و نيازي به فكر كردن جدي به برخي مشكلات
وجود ندارد.
ناكام ماندن اعتراضي كه در گذشته صورت گرفته مثل اتفاقات سال 88 يا اعتراضات ماههاي اخير به جاي اينكه نتيجهگيري مثبتي را در اردوگاه اصولگرايي ايجاد كند آنها را به تصور اشتباه انداخته است كه بر همين اساس در مقابل تغييرات مقاومت ميكنند پس در نتيجه نيازي هم نميبينند كه به
گفتوگو تن دهند.
البته نميتوان برخي علامتها و آلارمهايي كه از سوي جناح اصولگرايي ديده ميشود ناديده گرفت. گروهي از آنان نيز چالشهاي اجتماعي موجود را درك ميكنند و دلشان نميخواهند اين چالشها به موضوعي عميق تبديل شود. اما در مجموع به خصوص هسته قدرتمند و اقتدارگرايانه اصولگرا كه اتفاقا در اين جناح بيشتر تصميمگيرنده هستند بر مركب غرور سوارند و حاضر نيستند به هيچ نوع تغيير و گفتوگويي تن دهند. اگر هم گروهي از آنان بخواهند جلساتي بگذارند و چارهجويي كنند بقيه دوستان و همجناحيهايشان دلسوز كشور نيستند. به نظر ميرسد براساس روانشناسي جريان اصولگرايي آنها نه مشكل را جدي ميگيرند، نه حاضرند از ديگران كمك بگيرند نه حاظرند حتي نظرات ديگران را بشنوند و لحاظ كردن اين نظرات پيشكش.
در حالي كه در نتيجه اين گفتوگوهاست كه جناحها ميتوانند از اطلاعات ديگران از فضاي اجتماعي كشور باخبر شوند و اين موضوعي است كه به تصميمگيري درستتر
كمك ميكند.
شايد برخي تصور كنند بزرگان هر دو جناح ميتوانند پشت درهاي بسته مذاكرات و گفتوگو را آغاز كنند تا تحت فشار بدنه اجتماعي حامي خود قرار نگيرند اما در ايران اين امكان وجود ندارد و حداكثر مخفي ماندن موضوع يك هفته است. كشور ما شبيه به اركان حزب كمونيست چين يا كمونيست شوروي سابق نيست كه فعل و انفعالات عجيبي به صورت مخفيانه در آن رخ دهد. براي مثال در جمهوري خلق چين در دو دهه اخير تصميم گرفتهشد جوانگرايي رخ بدهد. در پي اين تصميم ميانگين سني مديران كشور بيست و چند سال پايين آمد اما هيچ كس تا آن زمان نميدانست منشأ و چگونگي اين تصميمگيري از كجاست. در كشور ما چنين امكاني وجود ندارد به خصوص اگر يك گوشه ماجرا مجلس باشد خبرها زود درز
پيدا ميكند.
بنابراين عملي نيست كه پشت درهاي بسته اين كار انجام شود اما ميتوان لباسي جديد براي آن دوخت كه خيلي غيرعادي نباشد. براي مثال ما در كميسيون امنيت مجلس ششم جلسات مذاكرهاي داشتيم كه بسيار كارساز بود. آن زمان بحث مذاكره با امريكا مطرح بود كه تابوي عجيبي داشت. از شخصيتهاي مختلف اصولگرا و اصلاحطلب دعوت كرديم. آنها به جلسات آمدند، صحبتهاي خوبي رد و بدل شد. اين مذاكرات ضبط ميشد، خيلي هم رسانهاي نبود اما مخفي هم نبود. الان هم براي بحث گفتوگوي ملي مجلسيها ميتوانند پيشقدم شوند. براي مثال ميتوان دوستانه از شوراي نگهبان دعوت كرد و از ديدگاههاي مختلف آنها در مورد انتخابات مطلع شد. دولت هم ميتواند متولي اين كار باشد. مثلا سازمان مديريت اركاني دارد كه ميتوان به وسيله آن براي موضوعات مختلف نظرخواهي و تحولات را در بحث اقتصادي پيگيري كرد. دبيرخانهاي مجمع تشخيص مصلحت نظام هم ميتواند در اين امر كمك كند. در واقع ميتوان با همين نهادهاي موجود و در چارچوبهايي كه وجود دارد گامهايي برداشت. مثال ديگر شوراي امنيت ملي است. اين شورا ميتواند از گروههاي مختلف دعوت كند و در مورد موضوعات مختلف جلسات همانديشي برگزار كند يا دبيرخانه شوراي انقلاب فرهنگي ميتواند نشستهاي همانديشي در زمينه فرهنگي داشتهباشد. مشكل اين است كه اصولگرايان حاضر نيستند قالبها را تغيير دهند. ميتوان گفتوگوي ملي را درقالبهاي مختلف پيگيري كرد.
مجمع تشخيص مصلحت نظام در اوج مسائل هستهاي از من براي نشست همانديشي دعوت كردند. در آن زمان من و طيف ما نوعي دگرانديش هستهاي محسوب ميشديم و افكار و نظراتمان متفاوت بود كه خوشبختانه بعد از برجام اين تفكر تغيير كرد كه البته اين نشستهاي همانديشي هم
بيتاثير نبود.
اگر قرار باشد در سطوح بالاتر هم گفتوگوي ملي صورت گيرد بايد فهرستي از بزرگان و كساني كه در گذشته و حال انقلاب نقش كليدي داشتند دعوت به عمل آيد و ميان اين افراد جلسات همانديشي صورت گيرد. براي مثال ناطقنوري شخصيتي است كه ميتواند بزرگان و شخصيتهاي پيشكسوت انقلاب را گرد هم آورد تا در اين مجموعه گفتوگو شكل گيرد. در واقع بايد شخصيتي كه از وجاهت بالايي برخورددار است
پيشقدم شود.
البته اصلاحطلبان هم نبايد منتظر اصولگرايان بمانند. ميتوان اين گفتوگو را از سطوح و طيفهاي مختلف اصولگرايي آغاز كرد. خانه احزاب و وزرات كشور هم ميتواند در اين زمينه تاثيرگذار باشد.
نماينده مجلس ششم و عضو جبهه مشاركت