• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4077 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت

هاشمي به روايت هاشمي (59)

اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي‌دانيد كه از ماه‌هاي پاياني سال گذشته به‌صورت دنباله‌دار، خاطرات ‌آيت‌الله هاشمي را در اين ستون چاپ كرده‌ايم و چاپ و انتشار قسمت‌هاي بعدي‌اش ادامه دارد. ‌آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در شماره قبلي در مورد قضيه ترور شاه توضيحاتي داد. او در اين بخش از مصاحبه در مورد خاطرات زندان قزل‌قلعه و بازجويي و شكنجه‌هايش صحبت كرده است كه در اين شماره مي‌خوانيم:

 

اين طور كه معلوم است رژيم ادعا كرد كه اين حركت از سوي ماركسيست‌هاي طرفدار چين و مائوئيست‌ها انجام شده و پرويز نيكخواه طراحش بوده. به نظر مي‌رسد كه اين صرفا يك اتهام است. نظر شما در اين زمينه چيست؟

من نظر خاصي آن موقع شايد نظري داشتم ولي الان يادم نيست آنچه يادم هست خب، شمس‌آبادي را كه ما نديديم. پرويز نيكخواه را هم ما گاهي بعدا مثلا در زندان‌ها يك برخوردي ديديم كه با او ننشستيم بحث كنيم سر اين مسائل. از وضع كامراني كاملا واضح بود كه با او آشناست اين طور كه معلوم بود با شمس‌آبادي. البته كامراني هم قبول نداشت كه گروه هستند و با پرويز نيكخواه اينها، يك حزبي هستند، اين حرف‌ها را قبول نداشت پيش ما، اگر هم داشت و بود مخفي كرد پيش ما. منصوري را كه من نديدم در زندان. او هم قبول نداشت اين طوري؛ مي‌گفت تصادفي به هم مربوط مي‌شود اين مسائل. من نظر روشني ندارم روي اين، بايد از پرونده‌شان و از مسائل؛ نمي‌دانم كامراني اينها، زنده هستند الان؟

كامراني زنده است يك وقت كاشان رفتم سراغش. او مدعي بود كه نقشي نداشتند فقط صرف دوستي بود.

به هر حال من نمي‌دانم، عاطفه‌اي بود، كامراني هم كاشاني است؟

بله.

اين مقدار را حالا شما بايد از خود اينها بپرسيد، من نظر روشني ندارم الان. آن موقع هم اگر داشتم يادم نيست.

در رابطه با حزب ملل اسلامي چه خاطره‌اي داريد؟

اين مال بعد است كه پيش مي‌آيد. ما خب، از زندان كه درآمديم دوباره آمديم قم و همان كارهايي كه قبلا توضيح دادم؛ من فكر مي‌كنم آن جمعيت يازده نفري ما مربوط مي‌شود به بعد از زندان من. حالا كه آمديم قم، امام هم ديگر تبعيد شده بودند و هيات موتلفه هم بازداشت شدند - قبلا هيات موتلفه را ما رويش حساب مي‌كرديم- آنها هم كشف شده بودند. خلأ تشكيلات ديده مي‌شد. تشكيلات سري، گفتم كه ديگر رواج پيدا كرد. هر كسي به فكر تشكيلات سري بود. ما هم ديديم در يك سطح بالاتري بايد تشكيلات هدايت‌كننده‌اي باشد. دوره اعلاميه‌ها و تعقيب مساله امام و مبارزه براي شكستن مساله تبعيد ايشان و برگرداندن ايشان به حوزه و نگه‌داشتن حالت مبارزه در حوزه و در مردم و اينها، اين دوره اينها بود عمده كارهاي‌مان، جلسه بگيريم به مناسبت‌ها سخنراني بكنيم.

چه جور كارهايي؟

دعا در مسجد بالاسر. يك دعاي ندبه، يك دعايي بود دعاي توسلي بود هر شب، خيلي خوب بود، روح مي‌داد. بچه‌هايي بودند كه انصافا فداكاري هم مي‌كردند و شناخته مي‌شدند زود. انواع كارهاي جالبي كه اين وسط داشتيم و اينها قاعدتا اعلاميه‌هايش و اين چيزهاش موجود است و مي‌توانيد -داريد هم و بيشتر هم مي‌توانيد- از پرونده‌ها دربياوريد تا اينكه آن گروه ما كه كشف شد، ما خبري از اين چيز نداشتيم از ملل اسلامي نداشتيم. البته كساني مي‌آمدند به ما مي‌گفتند كه برنامه‌هايي هست و اميدهايي مبهم مي‌دادند و صحبت هم خيلي بيش از اينها بود. اينها مثلا چند هزار نفر چند صد نفر يك چيزهاي بزرگي مي‌گفتند تشكيلات عظيمي وجود دارد. حالا ممكن است بقيه رفقا مي‌دانستند، من مشخصا از افراد اينها مطلع نبودم فقط مي‌دانستيم كه يك تشكيلات مسلحانه‌اي از طبقه تحصيلكرده و فرهنگي و اينها وجود دارد. گاهي هم مي‌آمدند از ما كمكي چيزي به همين اسامي مبهم مي‌گرفتند و ما واسطه را مثلا مي‌شناختيم اعتماد مي‌كرديم، كمك مي‌كرديم تا اينكه اينها لو رفتند. آن موقع خيلي چيزهاي جالب مي‌گفتند از خوبي‌شان كه يك‌دفعه زدند به كوه. به نظر ما با همان اولين چيزي كه آمدند، قدري خام آمدند. چطور مي‌شود آدم فرار كند در كوه‌هاي لواسان. خب، معلوم است كه آدم را مي‌گيرند. خب، اگر هم مي‌خواستند فرار كنند در شهر بايد در خانه‌ها بروند در كوچه‌ها بروند متفرق بشوند. در جنگل مازندران هم مي‌گيرند تا چه برسد به كوه آنجا. اينها كه بازداشت شدند، جريان ما هم كه كشف شد. گفتم ما ديگر قم نتوانستيم بمانيم. آمديم تهران، بعضي‌ها را گرفتند. مثلا آيت‌الله منتظري و آقاي رباني شيرازي و بعضي از آقايان را گرفتند. آقاي مرحوم قدوسي يك قوم و خويشي داشتند يك اسم گنده‌اي هم داشت فلك و يك چيزي در ساواك بود؛ ايشان را مي‌بردند زندان بازجويي مي‌كردند آزادش مي‌كردند و ايشان مي‌آمد جزييات را به ما مي‌گفت و ما در جريان پرونده قرار گرفتيم كه چه حدي ساواك مي‌داند و اينها، من و آقاي خامنه‌اي آمديم تهران با سيد علي خامنه‌اي[مقام معظم رهبري] نه آن سيد محمد، آمديم تهران و ديگر قم برنگشتيم. يعني بنا شد بمانيم تا وضع‌مان روشن بشود. آمديم يك خانه گرفتيم كوچه رزاق‌نيا؛ همين بين عين‌الدوله و خيابان شاه‌عباس. نزديك‌هاي تعميرگاه پژو خيابان گوته بود آن موقع، خيابان نايب‌السلطنه بود بعد گفتند گوته. يك خانه دوطبقه‌اي گرفتيم، پايين من بودم بالا ايشان بودند و ديگر، منبر و اينها مشكل بود براي ما برويم. يك نوع فراري بوديم اما فرار نكرده بوديم بلكه، خودمان زياد در چشم ساواك نباشيم كه تشويق بشود و ما را بگيرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون