نقش رسانههاي اجتماعي بر فرهنگ جامعه
بهناز امينيخواه
عصر ارتباطات، انفجار زمان و مكان است؛ ديگر اخبار به نقطهاي خاص تعلق ندارد و فناوريهاي نوين ارتباط، چنان سرعت و عمقي به تغييرات اجتماعي دادهاند كه حتي پابرجاترين عرصه حيات بشري يعني فرهنگ را نيز درنورديده و انسان را در ميانه يك دگرگوني فرهنگي قراردادهاند چرا كه سرعت انتقال جريان فرهنگي به واسطه ارتباط نوين در حال افزايش است. گوناگوني رسانهها و گسترش و انتشار آنها درتنوير افكار و ايجاد فضاي مناسب و تعالي فرهنگ نقش بسزايي دارند كه يكي از مهمترين عوامل توسعه فرهنگ و از نشانههاي تحرك هرجامعه است. در اين ميان فرهنگسازي از طريق رسانههاي اجتماعي عرصه واكاويهاي فرهنگي و اجتماعي قرارگرفته است ارتباطات محمل و مسير زندگي فرهنگ است به گونهاي كه هيچ فرهنگي بدون ارتباطات قادر به بقا نيست. فرهنگسازي از طريق رسانه به معناي انتقال محتويات فرهنگي شامل اعتقادات، برداشت و ارزشهايي است كه بر رفتار و سبك زندگي افراد در جامعه تاثير ميگذارد و به توسعه كاركرد رسانهها به عنوان ركن چهارم دموكراسي در يك جامعه دموكراتيك كمك ميكند.رسانهها با قدرت نفوذناپذير خود پوسته نهادهاي اجتماعي خاصه خانواده را ميشكافد و بدون اختيار اعضا، وارد زندگي آنها ميشود و اعماق آن نهادها را به تسخير درميآورد و سعي ميكند اطلاعات خود را با فشار بر ذهن مخاطب تحميل كند. اين پيامهاي رسانهاي باعث تغيير در نگرش مخاطبان ميشود در صورتي كه نتوان مديريتي برآن اعمال كرد با تغيير سطح انتظار انسان ميزان رضايتمندي او را از زندگي دستخوش تلاطم ميكند و تحت تاثير بمباران اطلاعاتي انسان سعادتمند ديروز به فردي ناراضي امروز تبديل ميشود. پيام رسانهاي به گونهاي بايد باشد كه به عنوان فرهنگ عموم به مخاطبين ارايه شود و جامعه نسبت به آن پيام احساس نياز كند از طرفي ديگر بيتفاوت ماندن در مقابل تحولات رسانهاي و رها كردن آن موجب ميشود عواملي كه تاثير مثبت دارند تضعيف شوند درنتيجه تحول فرهنگي جهتي منفي بيابد. اگر به اين نوع تحول با دقت نگريسته شود ميتوان با برنامهريزي به هدفمند شدن آن ياري رساند. در عصراطلاعات و گسترش روز افزون رسانههاي اجتماعي، مخاطبان با بهرهمندي از قدرت انتخاب، نقش تعيينكنندهاي در دنياي جديد دارند و از سهم فزايندهاي در فرآيند فرهنگسازي اجتماعي برخوردارند كه اين امر زماني ميسر ميشود كه از يك سو صاحبان قدرت و دولت با قانونگذاري و سعه صدر به نقش رسانهها در جامعه بنگرند و آن را نه به مثابه دشمنان بالقوه يا بلندگوي تبليغاتي نظام حكومتي بلكه به عنوان ركني اساسي همتراز قواي مقننه، مجريه و قضاييه باور كنند و به رسميت بشناسند از سوي ديگر اهالي قلم نيز بايد به مسووليت خود در ترويج تفاهم و تقويت حس همبستگي آگاه باشند و از هتك حرمت اشخاص و شايعهپراكني و تبليغ خشونت بپرهيزند. اگر مسوولانه به تحول فرهنگي ناشي از تاثير رسانهها نگريسته شود ميتوان با برنامهريزي و پيگيري به صورت سازمان يافته و هدفمند جهت مثبتي به اين تحولات بخشيده و از نقاط قوت آن بهرهمند شد.
كارشناس مديريت آموزشي