تاملي در مساله ترجمه
توليد يا تقليد فكري
كاوه رهنما
ترجمه صورت عام و غالب كار فكري در ايران معاصر است. عمده آثاري كه در زمينه علوم انساني اعم از فلسفه و علوم اجتماعي يا انديشه سياسي نوشته ميشود، يا ترجمه است، يا اقتباس و تاليفي از چند اثر غيرفارسي است. حتي اگر اين نكته به صراحت در مقدمه يا موخره كتاب و مقاله ذكر نشود. در اين ميان كم نيستند كساني كه مدعي ميشوند كار ايده يا انديشه اصيل توليد ميكنند، اما واقعيت آن است كه وقتي آثارشان را زير و رو ميكنيم، يا ميبينيم حرف جديدي كه پيشتر گفته شده در آنها نيست، يا از ارايه منبع و ماخذ انديشههايشان طفره رفتهاند و به هر ترفندي كوشيدهاند كه منابع خود را پنهان كنند.
تقريبا چندين قرن است كه در ايران فكر اساسي در حوزههاي مذكور يعني فلسفه يا علوم اجتماعي يا انديشه سياسي توليد نميشود و آنچه هست، يا تكرار مكررات گذشتگان است، يا سخناني بيمايه و بيپايه و اساس است يا ترجمه. به همين دليل است كه برخي از اهل انديشه سالهاست كه معتقدند در اين شرايط فروبستگي و عسرت، بايد به «بادهاي غربي» آغوش گشود و رو به سوي ترجمه آورد، چرا كه اگر در جهان جديد كه تحت سيطره فرهنگ و انديشه متجدد است، توليدي اگر هست، در غرب فكري و فرهنگي عالم به وقوع ميپيوندد و مردمان سرزمينهاي ديگر خواسته يا ناخواسته و آگاهانه يا ناآگاهانه از آن
متاثر هستند. پس بهتر است براي اينكه اين تاثيرپذيري از روي علم و آگاهي باشد، ارادي و خواستگارانه صورت پذيرد، وگرنه به دليل سيطره انديشه و فرهنگ جديد غربي، اين اثرگذاري به صورت ناخودآگاه و غيرارادي رخ ميدهد. مدعيان اين انديشه رويكرد خود را «ترجمه- تفكر» مينامند و معتقدند عليالحساب تنها كاري كه بايد كرد، ترجمه است و ترجمه
و ترجمه.
برخي از مخالفان اين ديدگاه، آن را منفعل، خودباخته و مقلد ميخوانند و ميگويند، ترجمه صرف و صرف ترجمه، ما را صرفا مصرفكننده ايدهها و انديشههايي ميكند كه توسط ديگري، براي جايي ديگر و در بستر تاريخي ديگر پديد آمدهاند و نه تنها به كار مشكلات ما نميآيند، بلكه با به وجود آوردن مسائلي جديد، بر مصائب ما ميافزايند. اين گروه برعكس از خودباوري و اعتماد به نفس سخن ميگويند و معتقدند كه ما نبايد آنچه خود داريم را از بيگانه تمنا كنيم. با خودآييني و اطمينان به خويشتن خويش، نبايد مرعوب فرهنگ جديد و هيمنه و دبدبه و كبكبه آن شويم، بلكه بايد بكوشيم با رجوع به ميراث كهن انديشههاي نو را
استخراج كنيم.
منتقدان اين نظر اما معتقدند اگر چنين توانايي و استعدادي در اين ميراث سنتي بود، پس چرا ما به وضعيت كنوني رسيدهايم؟ مگر نه اين است كه سنت ما در تداومها و گسستهايي كه در طول قرون تجربه كرده به اينجا و اكنون رسيده است؟ اين گروه بر اين نظرند كه سنت ما به دلايل دروني و بيروني، دچار زوال و انحطاطي شده كه نتيجهاش انسداد تفكر و فروبستگي فكري است. از ديد اين دسته راه برونرفت از اين بنبست، رجوع به انديشهها و روشهاي جديد و بهره گرفتن از آنها به مدد ترجمه دقيق و درست است.
البته اين گروه بر اين نكته پافشاري ميكنند كه ترجمه آثار غربي و آشنايي و بلكه شناخت انديشههاي جديد غربي به معناي تقليد كوركورانه آنها نيست، بلكه بيش و پيش از هر چيز، ما را به ما نگرش ميدهد و افقهاي تازهاي براي مراجعه به سنت خودمان، در برابرمان ميگشايد. به ديگر سخن مدافعان اين ديدگاه تاكيد ميكنند كه مخالف رجوع به سنت يا مطالعه و مداقه در آن نيستند، بلكه از قضا باور دارند كه اگر برونرفتي از انسداد مذكور متصور باشد، از دل سنت و بر مبنا و پايه آن ممكن است، اما اين راه برونشو را به ياري خود سنتي كه تا به كنون امتداد داشته، نميتوان تصوير كرد و به همين خاطر گريز و گزيري جز ترجمه آثار جديدي كه به ما ابزار و آلات مواجهه با اين سنت را بدهند، نيست.
با نگاهي به تاريخ فرهنگ و تمدن ايران اسلامي در دوره اوج و شكوفايياش يعني قرون سوم و چهارم هجري نيز مويد اين ديدگاه است. در اين دوره شاهد بوديم كه در پي ثبات و پايداري پديد آمده در عرصههاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي، نخست اصحاب انديشه رو به سوي ترجمه آثار اصلي و اساسي فرهنگ يوناني پرداختند و در ادامه آن متفكراني اصيل و مولد چون فارابي و ابنسينا پا به عرصه گذاشتند. مشكل در زمانه اما آنجاست كه هنوز ترجمههايي كه از آثار اساسي و بنيادين فرهنگ و انديشه جديد ارايه ميشود، به ندرت به آن مايه از قوام و انسجام و دقت و صحت و اصالت دست يافتهاند كه ترجمههاي مترجمان مسلمان در قرون آغازين بود.
البته در اين نگرش انتقادي نيز نبايد اغراق كرد و بايد اذعان كرد كه برخي ترجمههايي كه از آثار اساسي و كلاسيك فلسفه و علوم اجتماعي جديد غربي صورت گرفته، قابل توجه و مورد اطمينان و وثوق است. ضمن آنكه به تدريج كيفيت ترجمهها رو به بهبود است و برخلاف نظر كساني كه مدام بر طبل نااميدي و انحطاط و زوال ميكوبند، ميتوان اميدوار بود كه آثاري كه در سالهاي آتي ترجمههاي بهتر و دقيقتري با زبان فارسي محكم و شيوا بخوانيم. امري كه خود بستر لازم براي توليد انديشههاي اصيل و برآمده از اين بستر فكري و فرهنگي را
ميسر ميكند.