الفباي خود، الفباي ديگران
شبنم نيكخو
شاگرد: گاهي احساس ميكنم مادهاي سيال هستم كه در فضا معلق است و تمام تلاشم اين است كه در مقابل فشارهايي كه از اطراف به من وارد ميشود مقابله كنم و شكلي را به خود بگيرم كه خودم ميخواهم، نه شكلي كه آن فشارها به من تحميل ميكنند.
معلم: اما اين ماده سيال ناگهان به وجود نيامده. اين «خود»ي كه از آن صحبت ميكني طي سالها، در موقعيتها و شرايط مختلف، بر اثر كنشها و واكنشهاي مختلف رشد كرده است.
شاگرد: من محيط پيرامون و تاثيرات آن را انكار نميكنم و نميتوانم هم بگويم كه كدام تجارب و تاثيرات برايم مثبت يا منفي بوده است. منظورم مقابله با فشاري است كه باعث بسته شدن راههايي ميشود كه شايد من ميخواهم دنبالشان بروم اما كسي كه قرار است به رشد من كمك كند آن مسير را مناسب نداند و من را نيز منع كند.
معلم: ممكن است فردي كه قرار است در رشد تو كمككننده باشد، حداقل به خاطر تجارب بيشتر در دنياي هنر بداند كه از چه جايي به بعد تو ميتواني مسير خود را شروع كني.
شاگرد: تعريف من از فشار اين است كه در مسير رشد و شكلگيري هنرمند به او دستورالعمل داده شود، و همين دستورالعمل به همه كساني كه قدم در راه خلق هنر گذاشتهاند داده شود.
معلم: به هر حال در هنر هيچ دو نفري با دستورالعمل مشخص به يك نتيجه نميرسند. اما شروعي وجود دارد كه مانند يادگيري الفباست.
شاگرد: ممكن است اگر به من دستورالعملي داده نشود، الفباي خودم را به وجود بياورم. اما با وجود اين فشارها براي مسيردهي به فهم من؛ آن الفبا از من دورتر و دورتر ميشود.
معلم: ما محكوم نيستيم تاريخ را از ابتدا بازتوليد كنيم به همين دليل شناخت آثار و روشهاي قبلي اهميت دارد. بدون دانستن الفباي ديگران و حتي تمرين آن ممكن است همان را تكرار كني بدون اينكه از آن مطلع باشي و خيال كني كه اثر يا روش تو «اولين» است.