صدرالدين شجره به نسل غولهاي راديو تعلق داشت؛ نسلي كه كنشگرياش درراديو را زماني آغاز كرد كه محل گردآمدن هنرمندان بــزرگ،بــاسـواد، انديشمند و دانشمند بود و راديو در تمام زمينهها به نوعي پيش قراول و پيشرو به حساب ميآمد. چه در حوزه موسيقي، چه در حوزه ادبيات و چه در حوزه نمايشهاي راديويي.
زنده ياد شجره در كنار هنرمندان نامي مانند اكبر مشكين، بهرام سارنگ، توران مهرزاد، رامين فرزاد، محتشم، منصور والا مقام، تاجبخش، سيروس ابراهيمزاده، ژاله علو، شمسي فضلاللهي، مهدي شرفي، حميد مصدق، بهزاد فراهاني، مهين ديهيم، منوچهر نوذري و بسياري ديگر كه اساميشان را الان در ذهن ندارم متعلق به اين نسلاند. تمام اين چهرهها يك ويژگي مشترك بسيار شاخص داشتند كه البته به شرايط عمومي راديو مربوط ميشد.
اين هنرمندان علاوه بر تخصص و اشراف كامل در حوزه كاريشان از دانش جامعالاطراف بهره مند بودند و افراد اهل مطالعهاي به شمار ميرفتند. دانش به روز اين افراد زبانزد بود. من وقتي با بعضي از آنها همكاري كردم متوجه عمق و كيفيت اطلاعات و آگاهيشان شدم. مثلا رامين فرزاد را در راديو حدود يك سال درك كردم و از نزديك شاهد بودم با يك دايرهالمعارف مواجه هستم. يعني هر پرسشي داشتيد ايشان قطعا يك پاسخ كوتاه و جامع داشت.
مجموع چنين ويژگيهايي بود كه موجب ميشد توليدات و بالطبع مخاطبان راديو از نوعي فرهيختگي برخوردار باشند.بي راه نيست از آن دوران با عنوان نسل طلايي راديو ياد مي كنند. بعدها متاسفانه هرچه پيش ميآيم اين ويژگي و شاخصه كمرنگتر شد. اينجا مشخصا درباره نمايشهاي راديويي صحبت ميكنم. از دورهاي به بعد راديو دچار روزمرّگي شد.
من سعادت اين را داشتم كه در تمام دوران فعاليت راديوييام از بزرگاني مانند مهدي شرفي، صدرالدين شجره، اكبر زنجانپور، بهزاد فراهاني، مهين نثري، توران مهرزاد و ژاله علو بياموزم.
شخصا با زنده ياد شجره رابطه خوبي داشتم و همكاري مشترك زيادي داشتيم هم در تائتر هم در راديو و هم تلويزيون. زماني كه ما به راديو وارد شديم يك جريان
تازهاي در حوزه نمايش راديويي اتفاق افتاد. شبكهها به يكباره توسعه پيدا كردند و توليدات راديو هم مطنوعتر و هم متكثرتر شد و هم اينكه شكل و شمايل توليدات آن به اقتضاي پيشرفتهاي تكنولوژيك تا حدودي عوض شد. به اين ترتيب اشكال سنتي بايد خودشان را با اين جريان وفق ميدادند و آقاي شجره از معدود افرادي بود كه نه تنها با اين جريان كنار آمد، بلكه خودش به پيشقراول ماجرا بدل شد.
صدرالدين شجره جزو آن گروهي بود كه به سرعت با نسل جوان و جديد راديو همراه شد و نهتنها مقاومت نكرد بلكه به سرعت شريك ماجرا هم شد.
ما با آقاي شجره برنامه زنده «جمعهها با تئاتر» را حدود 6-5 سال روي آنتن داشتيم كه جزو برنامههاي مهم دوران خودش بود و آقاي شجره از آنجا كه به خوبي در جريان مسايل روز قرار داشت در جايگاه مجري كارشناس به گفتوگو با هنرمندان و محققان ميپرداخت.
ايشان سعي كرد با اين جريانهاي نوگرا همراه شود و تجربياتش را در اختيار آنها قرار دهد و اگر شما به اولين تجربههاي راديو نمايش رجوع كنيد به نام صدرالدين شجره برميخوريد.
متاسفانه عرصه صدا در سالهاي بعد از انقلاب به اشتباه از سوي مديران كلان صداوسيما به شهروند درجه دوم تبديل شد. يك بخشي از ماجرا البته قابل درك و پذيرش است چون عرصه تصوير برد بيشتري دارد ولي همه جاي جهان راديو هنوز سرآمد و مورد توجه است و جايگاه خود را حفظ كرده است. اما متاسفانه راديو در نگاه مسوولان ما در سالهاي اخير به نوعي تضعيف و تحريم شد. يعني امكانات درشت به سمت سيما رفت و صدا محروم ماند.
اين اتفاق در حالي رخ داد كه حتي مديران سيما از راديو معرفي شدند. فعالان راديو مورد بيمهري و بيتوجهي قرار گرفتند و دلگيري چهرههايي همچون صدرالدين شجره شايد بيشتر به اين دليل بود.
بعضي مديران به جايگاه نمايشهاي راديويي وقوف نداشتند و با تدبيرشان ارجمندي هنرمندان زير سوال رفت. دلايلي از اين جنس موجب شد چهرههايي مانند صدرالدين شجره آرام آرام دلگير شوند اميدوارم با ورود مسوولان جديد اين رويه تغيير كند و ارجمندي راديو بازگردد.
راديو هنوز هو متعالي است و من مدعيام اگر متون نمايشي راديوي به سريالهاي نازل روز افزون سيما تزريق
شود تحول كيفي عميقي در سيما و توليدات نمايشياش رخ خواهد داد.
نمايشنامه نويس و كارگردان تئاتر