نگاهي به ايفاي نقش زندهياد ناصر ملكمطيعي در فيلم «برزخيها»
استوار و ماندگار
محمد ايراندوست
در ميان آثار هنري و سينمايي آثاري وجود دارند كه نياز است در مقاطع مختلف تاريخي و براي نسلهاي مختلف و به قول زندهياد فردين براي آدمهاي تازه به نمايش درآيند، تا مخاطبان به ويژه جوانان با ارزشها و هنجارهاي زلال انساني و اخلاقي بيشترآشنا و مانوس شوند. فيلم ارزشمند برزخيها به كارگرداني ايرج قادري با بازي ناصر ملكمطيعي، فردين، سعيد راد، ايرج قادري و محمد علي كشاورز يكي از اين آثار است. فيلمي كه در سال 1361 به نمايش درآمد و با استقبال گرم و پرشور مخاطبان مواجه شد و با حاشيههايي كه براي فيلم پديد آمد خيلي زود از پرده پايين كشيده شد و به محاق رفت و بسياري از ارزشهاي هنري و محتوايي آن ناديده انگاشته شد. خارج از بحث حاشيههاي فيلم برزخيها كه تامل در آن بدون ترديد براي موافقان و مخالفان فيلم بسيار عبرتآموز و راهگشاست، نگاهي گذرا داريم به بازي زندهياد استاد ناصر ملكمطيعي در نقش استوار ژاندارمي در اين فيلم جذاب و پرمخاطب، فيلمي كه پس از اكران آن تا سالها زندهياد ملكمطيعي و بازيگران مشهورش ممنوعالكار شدند؟!
روايت فيلم برزخيها با فرار زندانيان آغاز ميشود. در بهمن سال 1357 در بحبوحه شكلگيري انقلاب اسلامي مردم به زندانها هجوم ميآورند و زندانيان در بند حكومت ستمشاهي را رها ميسازند. در اين شرايط ملتهب چند زنداني سابقهدار فرصت را مغتنم ميشمارند و همراه ساير زندانيان از زندان ميگريزند. زندانيان قصد دارند از طريق مرزهاي غربي، ازكشور فرار كنند كه در ميان مسير گرفتار ايست بازرسي نيروهاي انقلابي و سپس ژاندارمري ميشوند. با ترفندي از دست آنان نيز ميگريزند و در ادامه راه وارد روستايي مرزي در غرب كشور ميشوند. در روستا حوادث و رويدادهايي رخ ميدهد كه افكار و آرزوهاي آنان دچار تغيير و تحول اساسي ميشود و با زيباييها و حقايقي مواجه ميشوند كه در زندگي آنان پيش از اين جايي نداشته است. زندانيان فراري با مشاهده وضعيت مردم روستا خروج از كشور را فراموش ميكنند و پابه پاي مردم با متجاوزان بعثي كه ميخواهند هست و نيست روستاييان را به تاراج ببرند قهرمانانه به مبارزه برميخيزند. ماجراي فيلم برزخيها در روستايي اتفاق ميافتد كه نماد ايران پس از انقلاب است. در اين روستا فرهنگ غني ايراني حاكم است، ميهمان ارج و قرب بالايي دارد، اگر كسي به روستا تعدي و تجاوز كند مردان روستا متجاوز را سرجايش مينشانند، از سلاحهاي پيشرفته دشمن، هراسي وجود ندارد، اهالي روستا براي آباداني آن شبانهروز تلاش ميكنند، علمآموزي رايج است، اگر كسي خلاف و خيانتي مرتكب شود سخت مجازات ميشود ولو پسر كدخدا باشد، عطوفت و مهرباني و ارزشهاي انساني موج ميزند، كعبه آمال كدخدا زنجير شدن و گره خوردن دلهاي مردم با يكديگر است، زنان صاحب حق و حقوقند و خودشان سرنوشتشان را برميگزينند، حفظ حرمت خون شهدا بر زندهها و آيندگان واجب و حياتي است، مردم از آزادي و حق انتخاب و عقيده برخوردارند و حاكم بر سرنوشت خويشند.
زندانيان فراري كه افكار و باورهايشان فرسنگها با مردم اين روستا فاصله دارد نظارهگر زنان و مردان و كودكاني هستند كه براي آزادي و استقلال با متجاوزان تا پاي جان ميجنگند و در برابر هموطنشان متواضعانه و برادرانه رفتار ميكنند. در اين روستا ارزشهاي انساني و مفاهيم عرفاني حاكم است كه گمشده و آمال همه انسانهاست. زندانيان وقتي وارد چنين جغرافيا و فضايي ميشوند در برزخِ ماندن و رفتن قرار ميگيرند اما پس از فرازوفرودهايي به فطرتشان رجوع ميكنند و مانند انسانهاي پاك و خوشطينت در برابر حقيقت و درستي رفتار اهالي روستا كرنش ميكنند. در فيلم برزخيها ناصر ملكمطيعي در نقش استوار ژاندارمري است كه با وجود نداشتن سرباز بر اين باور است كه بايد با تمام توان براي كشور تلاش كرد و كمتر نق زد. در سكانسي او وقتي وارد روستا ميشود تا زندانيان فراري را دستگير كند با مشاهده وضعيت روستا و روحيه و انگيزه بالاي روستاييان براي مقاومت در برابر متجاوزان عراقي به گروهبان (حسين شهاب) كه در كنارش ايستاده با لحن لوطيمنشانه ميگويد: گروهبان يادته پرسيدي اين روستا چقدر ميتونه مقاومت كنه؟
گروهبان: بله، سركاراستوار شما گفتيد نميدونم!
استوار: حالا ميدونم گروهبان، تا دنيا هست اين ده هم هست، آره.
استوار (ناصر ملكمطيعي) در فيلم اكشن برزخيها با سيمايي پرجذبه و باابهت هميشگي، مامور وظيفهشناسي است كه براي انجام ماموريتها و حفظ مرزهاي كشور سر از پا نميشناسد، كمبود نيرو و امكانات، خللي در روحيه او ايجاد نميكند و در برابر متجاوزان بعثي مردانه ميايستد، دانش و تجربه نظامي خود را بهكار ميگيرد و لحظهاي از دشمن درندهخو غافل نميشود. اين نقش فراموشنشدني در اوايل دهه شصت در هدايت و ترغيب جوانان براي اعزام به جبهههاي نبرد و مقابله با متجاوزان بعثي بسيار تاثيرگذار بود. استوار در سكانس پاياني فيلم بر بالين زندانيان فراري (ايرج قادري و سعيد راد) كه به وسيله گلولههاي متجاوزان بعثي غرق در خون هستند، حاضر ميشود و دفاع شجاعانه و قهرمانانه آنان را ميستايد و با صورتي مجروح و خونآلود اما مصمم به افقهاي پيشرو ميانديشد. ناصر ملكمطيعي با بازي درخشان و ماندگار خود در نقش سركاراستوار ژاندارمري به اين نقش هويتي خاص ميبخشد؛ هويتي كه پس از سالها در فيلمها هنوز تكرار نشده است. ايفاي نقش ناصر ملكمطيعي به سبكي است كه ارزشهاي متعالي انساني كه در جامعه كمرنگ شده يا رنگ باخته و همگان تشنه شنيدن و ديدن آن هستند را بازگو ميكند و به خيل مخاطباني كه سالهاست با اشتياق آثار او را دنبال ميكنند اين پيام را ميدهد كه مردي و مردانگي در دفاع از حقيقت و عدالت و ايستادگي در برابر زيادهخواهان و متجاوزان معنا پيدا ميكند. شنيدن اين پيامها و توصيههاي ناب و گهربار از قهرمانان واقعي فيلمها در افكار و ناخودآگاه جوانان بسيار تاثيرگذار و حركتآفرين است. هنرمندان سرمايههاي عظيم ملي به شمار ميآيند و سالها و دههها طول ميكشد تا چنين سرمايههاي گرانبهايي پديد آيند؛ بياييم قدرشان را بيشتر بدانيم.