انتشار نامههاي نلسون ماندلا از زندان
قهرمان زمانه ما
چارلين هانترگالت
ترجمه بهار سرلك
فوريه 1990 وقتي نلسون ماندلا از زندان آزاد شد، دهها روزنامهنگار و فيلمبردار از سراسر جهان راهي آفريقاي جنوبي و سپس رهسپار جاده خاكي خانه او در سوتو شدند. من هم در ميان آنها بودم. همه ما يك هدف مشترك داشتيم: ماندلا دريچهاي به روي 27 سال زندگي در زندان به ما بدهد و از اهداف آتياش بگويد. ماندلا كه از سال 1962 روانه زندان شده بود هيچ تجربهاي از نشستن جلوي دوربين تلويزيوني نداشت اما برخلاف اين موضوع او ساعتها با كتوشلوار و كراوات مثل هميشه آرام نشسته بود.
سرانجام در پايان آن روز گرم نوبت من فرارسيد. سوالم را با تلاش براي باز كردن دري آغاز كردم كه هيچكدام از روزنامهنگاران در گشودن آن در موفق نبودند. به او گفتم سالهاي جوانيام در دوره جدايي نژادي امريكا و پيش از جنبش حقوق مدني گذشت و به نوعي فكر ميكنم اين تجربيات با كشمكشهايي كه او با آپارتايد داشته همخواني دارند. قبل از اينكه جملهام تمام شود، چشمهاي ماندلا درخشيد و براي نخستينبار در آن روز نگاهي جزيي به زندگي درون زندانش انداخت. او گفت: «آه، خانم مايا آنجلو را ميشناسيد؟» سرم را تكان دادم و او رفتار محتاطانهاش را براي چند لحظه كنار گذاشت و گفت: «وقتي در زندان بوديم همه ما كتابهاي او را ميخوانديم. »
اين موضوع تنها چيزي بود كه در مورد ماندلا و همه زندانيان سياسي كه با او در جزيره روبن در حبس به سر ميبردند به من و باقي روزنامهنگاران گفته شد. دفعه دوم كه به آفريقاي جنوبي سفر كردم ماه مه 1994 و چند روز پيش از سوگند ياد كردن ماندلا در مراسم رياستجمهوري بود و من براي پيدا كردن و مصاحبه با برخي از زندانيان سابق جزيره روبن پرسوجو ميكردم. يكي از دوستان آنها به من گفت: «ميداني، اين آدمها بين خودشان فقط درباره سالهاي بعد از زندان حرف ميزنند. »
اما در نهايت ماندلا آن سالها را شرح داد؛ او در خودنگاره ماندگارش با جزيياتي تصويري اين سالها را توصيف كرد. والتر سيسولو و احمد كاترادا او را ترغيب كردند در زندان كتاب «راه دشوار آزادي» را بنويسد. اما حالا در يكصدمين سالروز تولد او، كتاب «نامههاي زندان نلسون ماندلا» حاوي 255 نامه دستنوشته منتشر شده است كه احساسات، دلشكستگيها و منابع الهام او را از زمان زنداني بودنش بكر و دستنخورده به معرض نمايش ميگذارد؛ او ابتدا به زندان جزيره روبن سپس به زندان پولزمور خارج از كيپ تاون و سرانجام در سال 1988 به زندان ويكتور ورستر نزديك شهر پارل رفت. در اين زندان بود كه با مقامات دولتي وارد مذاكره شد و خيلي زود آزادياش رقم خورد.
اين كتاب خواننده را با دقيقترين شواهد به دست آمده از تكامل فكري ماندلا و تبديل او به يكي از قهرمانان زمانه ما به دست ميدهد. جمعآوري اين كتاب 10 سال براي وسم ونتر، روزنامهنگار و نويسنده اهل آفريقاي جنوبي زمان برد. او اين نامهها را از منابع مختلف به دست آورده است. اغلب اين نامهها ماندلا را همسري دوستداشتني و پدر باملاحظه پنج فرزند به تصوير ميكشند. اين كتاب تلاش او را براي در ارتباط ماندن با خانوادهاش نشان ميدهد.