برخيز و اول بكش (5)
ريشههاي ترس
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
اتكاي اسراييل به آدمكشي بهمثابه يك ابزار نظامي بر حسب اتفاق صورت نگرفت بلكه از ريشههاي انقلابي و فعاليتهاي نهضت صهيونيستي، وحشت هولوكاست و حسي كه در ميان رهبران و شهروندان اسراييلي وجود داشت كه كشور و مردمانش بطور دايم در خطر نابودي هستند و اينكه درست مثل هولوكاست وقتي رخ دهد هيچكس براي ياري جلو نخواهد آمد، نشات ميگرفت.
اسراييل به خاطر ابعاد كوچكش و تلاشهايي كه دولتهاي عرب براي نابودي آن حتي پيش از آنكه تاسيس شود، كرده بودند و همچنين تهديدهاي مداوم آنها براي انجام چنين كاري و ترس دايمي از تروريسم عربي، به سمت تكميل يك ارتش نظامي به غايت موثر و بهترين جامعه اطلاعاتي در جهان گام برداشت. آنها به نوبه خود يك ماشين آدمكشي بسيار قدرتمند و ساده را در تاريخ توسعه دادند.
صفحات بعدي علاوه بر هزينههاي اخلاقي به جزييات اسرار اين ماشين- ثمره تركيب ميان جنگ چريكي و قدرت فناوري نظامي- كارگزاران، رهبران، روشها، سنجشها، موفقيتها و نقصها خواهد پرداخت. آنها همچنين نشان خواهند داد كه چگونه دو سيستم مجزاي حقوقي در اسراييل برخاستهاند؛ يك سيستم براي شهروندان مهم وملي و ديگري براي جامعه اطلاعاتي و نهاد دفاعي. به سيستم آخر با ضرب و زور دولت، بدون مجوز مجلس و تحقيق و تفحص، اجازه بالاترين سطح آدمكشي داده شد كه نتيجه آن از بين رفتن جانهاي بيگناه انسانهاي زيادي بود.
از طرف ديگر، اسلحه آدمكشي، كه بر پايه اين اطلاعات قرار داشت كه «هيچچيز بيارزش نيست»- نقل قولي كه از رييس سابق سيا و آژانس امنيت ملي، مايكل هيدن آورده شده است- جنگ اسراييل عليه ترور را موثرتر از هر جنگ ديگري در كشورهاي غربي كرده است. در موارد بيشماري، كشته شدن هدف مورد نظر بود كه اسراييل را از بحرانهاي خيلي سنگين نجات داد.
موساد و ديگر بازوهاي اطلاعاتي اسراييل، افرادي را كه به عنوان خطر مستقيم براي امنيت ملي به حساب ميآمد به قتل ميرساندند و كشتن آنها نيز يك پيام بزرگتري را ارسال ميكرد: اگر شما دشمن اسراييل هستيد ما پيدايتان ميكنيم و شما را هر كجا كه باشيد ميكشيم. اين پيغام در سراسر دنيا شنيده شد. خطاهاي موردي فقط خشونت و شهرت بيرحمانه موساد را تقويت كرد؛ كه در زماني كه هدف بازدارندگي به اندازه هدف قبضه كردن كنشهاي پيشاپيش خشونتآميز مهم است، چيز بدي نيست.
آدمكشيها تماما توسط گروههاي كوچك و حلقههاي بسته انجام نشد. هر چقدر آنها پيچيدهتر ميشدند، افراد بيشتري مشاركت ميكردند كه گاهي اوقات تعداد آنها به صد نفر هم ميرسيد كه سن اكثر آنها پايينتر از 25 سال بود. گاهي اوقات هم اين افراد جوان همراه با فرماندهشان نزد نخستوزير ميرفتند- تنها فردي كه قدرت دادن چراغ سبز را براي كشتن فرد ميداد- تا عمليات را شرح دهند و تاييد نهايي آن را بگيرند. چنين مجمعي كه در آن اكثر مشاركتكنندگان كه سن آنها پايينتر از 30 سال است و در حمايت از مرگ يك نفر جمع ميشوند را احتمالا فقط در اسراييل ميتوان يافت. برخي افسران رده پايينتر كه در اين نشستها حضور داشتند پس از ساليان سال ارتقا يافتند و به رهبري ملي و حتي نخستوزيري رسيدند. چه چيزي در آن دوران روي ذهن آنها نقش بسته بود تا در عمليات ضربتي شركت جويند؟
ايالات متحده از جمعآوري اطلاعاتي و تكنيكهاي آدمكشي در اسراييل به عنوان يك مدل توسعه يافته بهرهبرداري كردند و بعد از 11 سپتامبر و بعد از تصميم رييسجمهور بوش براي لشكر كشي كشتار هدفمند عليه القاعده، برخي از آن روشها را به سبك اطلاعاتي خود و جنگ عليه ترور تبديل كردند. سيستمهاي فرماندهي و كنترل، اتاقهاي جنگ، روشهاي جمعآوري اطلاعات و فناوري هواپيماهاي بدون سرنشين يا پهپادها كه اكنون امريكاييها و متحدانش از آن استفاده ميكنند، تماما در حجم وسيعي در اسراييل توسعه يافته بود.