چرا اقتصاد بحراني شد؟
محسن رناني، اقتصاددان و عضو هيات علمي دانشگاه اصفهان در يادداشتي با عنوان «زنده باد حصر» در سايت خود نوشته است: «سرمايه نمادين يكي از چهار سرمايهاي است كه چهار ستون اصلي نظام اقتصادي و اجتماعي هر كشور را تشكيل ميدهند: سرمايه اقتصادي، سرمايه انساني، سرمايه اجتماعي و سرمايه نمادين. در تمام 70 سال فعاليت نظام برنامهريزي كشور، ما بر سرمايه اقتصادي تاكيد داشتهايم؛ يعني صنعت بياوريم، سد بزنيم، كارخانه بسازيم، پروژههاي زيربنايي اجرا كنيم و همه حوزههاي اقتصادي و اجتماعي را با آوردن فناوريهاي جديد، نوسازي كنيم. بعد از انقلاب (در واقع بعد از جنگ) گرچه همچنان بر سرمايهگذاريهاي اقتصادي متمركز بوديم (مثلا درحالي كه بعد از انقلاب جمعيتمان دو برابر شده بود، ما سيبرابر رژيمِ قبل سد ساخته بوديم!) ولي همزمان به سراغ توليد انبوه سرمايه انساني هم رفتيم. سرمايه انساني يعني سرمايهگذاري براي پرورش نيرويهاي متخصص و تحصيلكرده. در اين حوزه هم آنقدر پيش رفتيم كه مثلا تعداد مهندسان ساختمان ما بعد از انقلاب 40 برابر شده است؛ يا از نظر تعداد فارغالتحصيلان همه رشتههاي مهندسي از ژاپن و كره جنوبي هم جلو زدهايم. رشد دانشآموختگان رشتههاي علوم انساني كه بسيار چشمگيرتر است. اما با همة اين تلاشها، ما همچنان در شرايط ماقبل توسعه دستوپا ميزنيم. رشد كردهايم، در مواردي پيشرفت هم كردهايم اما هنوز حتي وارد شرايط استانهاي توسعه (يا سال صفر توسعه) هم نشدهايم. چرا؟ چون ما دو سرمايه مهم ديگر را به دست فراموشي سپردهايم يا تخريب كردهايم و بههمين علت نظام اقتصادي و اجتماعي ما نميتوانست روي دوپايه بايستد و راه برود، درحالي كه انتظار ما اين بود كه پرش كند. در واقع سرمايه اجتماعي و سرمايه نمادين چيزي بود كه ما اصلا نفهميديم چيست و چقدر اهميت دارد و چگونه بايد از آنها محافظت كنيم. بدون اين دو سرمايه نهتنها توسعه شكل نميگيرد، بلكه حتي اقتصاد هم ديگر درست و كمهزينه كار نميكند. مگر كشور ما اكنون انباشته از سرمايههاي اقتصادي و انساني نيست؟ پس چرا اقتصادمان بحراني است؟ دقيقا بههمين علت كه ذخاير سرمايههاي اجتماعي و نمادين ما ته كشيده است. اين چيزي است كه در تمام برنامههاي توسعه قبل و بعد از انقلاب ناديده گرفته شده است. شما در هيچكدام از آن برنامهها ردِپايي از بحث سرمايه اجتماعي و سرمايه نمادين نميبينيد.»