تاب آوري يا مُسكني مقطعي؟
به دليل اينكه اگر اين ساختار زير سوال ميرفت قاعدتا باز بحران مشروعيت كل نظام اجتماعي و سياسي ما را فرا ميگرفت. به اين ترتيب ناگهان مباحثي مطرح شد مثل مسووليت فردي، حوزههاي تربيت خانوادگي و مسائل آموزشي و... ظاهرا قرار نبود از اين سطح بالاتر رويم و مسائل را ريشهايتر نگاه كنيم. يكي از مفاهيمي كه در اين ميان مطرح ميشود، تابآوري است. از آنجا كه قرار نيست ما مسائل را به شكل ساختاري نگاه كنيم، روي آستانه تحمل افراد سرمايهگذاري ميكنيم، چون آنها را مسوول ميدانيم و در قبال پاسخگو نبودن ساختارهاي قدرت تلاش ميكنيم و مسووليت را فقط متوجه خود كنشگران اجتماعي كنيم. به اين ترتيب با نوعي تحريف ارتباطات به شكل سيستماتيك مواجه هستيم كه تلاش ميكند نقطه عزيمت را از ساختارها به جنبههاي خرد و زندگي افراد سوق بدهد و با تقويت عناصري چون تابآوري و مسائلي از اين دست جايگزيني براي ابهامات ساختاري كه ما به شكل كلان داريم، پيدا كند. اما تحقق اين تابآوري مكانيزمهايي لازم دارد و اجراي آن احتياج به مديريت و ملزوماتي دارد كه هيچ كدام در اختيارمان نيست. اينجاست كه دوباره با سوالي ساختاري مواجه ميشويم كه چه كسي متولي تربيت اين تاب آوري است؟ از طريق كدام برنامهها و تمهيدات اجرايي توسط كدام افراد تربيت شده و در پرتو كدام اعتماد كلي و آرمانگرايي غايي ميتوانيم به اين تابآوري برسيم؟ اينها مسائلي است كه فراموش ميشود به دليل اينكه قرار نيست ما به نحو سيستماتيك متوجه ابهامات ساختاري شويم و در نتيجه دوباره فرد ميماند و مشكلاتي كه متوجه او و زندگي اوست اما از آنجا كه با حقوق خود آشنا نيست، نميتواند ادعايي در مورد ساختار اجرايي تربيتپذيري در حوزه تاب آوري داشته باشد. نميتواند نسبت به تمهيدات مربوطه توجهي داشته باشد. نميتواند امكانات موجود را بررسي كند و اينها همه تسهيلاتي را براي پاسخگو نبودن ساختارهاي كلان قدرت فراهم ميكند. به اين ترتيب ما متوجه ميشويم كه تحريف سيستماتيك ارتباطات به چه شكلي عمل ميكند تا منافع طبقه حاكم حفظ شود و اتباع جامعه مدعي چيزي نباشند و با آنچه دارند روزگار بگذرانند و نهايتا خود را مسوول ناكارآمدي زندگي خود بدانند و در عرصه خصوصي خود مدعي پاسخگويي عرصه عمومي و دولتي نباشند. در چنين شرايطي ما با يك جور مُسكن مواجهيم. اما چنين مُسكني در پرتو ارتباطات جهاني معنايي ندارد چرا كه به هر حال پارادايم حقخواهي جامعه ما را هم فرا ميگيرد و رفته رفته كنشگران در پرتو مقايسهاي كه از طريق ارتباطات مجازي به عمل ميآورند متوجه ميشوند كه مشروعيت مديريتها در عصر جهاني شدن به تعميم سيستمهاي رفاهي كه براي شهروندان خود به ارمغان ميآورند، برميگردد و در غير اينصورت هيچ گونه مشروعيتي متوجه آنها نيست. اگر بخواهيم سادهتر اين مساله را بيان كنيم، ميتوانيم بگوييم وقتي ما حاكم نيستيم مدعي ساختارها هستيم و زماني كه ساختارها را در اختيار ميگيريم ديگر كسي اجازه ندارد ساختارها را محدود كند و همه مسائل متوجه افراد و اجزاي جامعه است. اين تابآوري شعاري است كه در چنين شرايطي باب ميشود و روانشناسان هم به كمك ميآيند كه مسائل شما متعلق به خودتان است، اگر فقير هستيد نتيجه تلاش كم خودتان است و در چنين شرايطي به گفته هابرماس ما با تحريف سيستماتيك ارتباطات توسط حاكميت مواجهيم. اما اين نبايد از چشم تيز بين مردم دور بماند و متوجه باشند كه مكانيزم تحقق اين امر را چه كسي بايد آماده كند؟ با كدام سرمايهگذاري و امكانات و تربيت افراد و انتشار كتاب و... اما وقتي هيچ كدام از اينها آماده نيست، به نظر ميرسد كه مردم خودشان بايد راهكار تحقق را پيدا كنند و در واقع تاب آوري اجتماعي پوششي است بر ناكارآمديهايي كه ساختارها ايجاد كردهاند و بايد به شكل مسكن عمل كند اما نتيجه نخواهد داشت. جامعهشناس