• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4165 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۹ مرداد

خاطرات و نظرات منصور برزگر (10)

تا آمديم ثابت كنيم مي‌توانيم، 30 سال گذشت

وحيد جعفري

 

 

با منصور برزگر پير كشتي ايران كه مرشد چند نسل از قهرمانان و خاك تشك خورده‌هاي كشورمان بوده گفت‌وگويي بلند بالا داشته‌ايم كه هر روز بخشي از آن را مي‌توانيد در همين ستون بخوانيد.

 

شما يك خداحافظي باشكوه هم داشتيد در ورزشگاه 12‌هزار‌نفري آزادي؛ از اينكه چطور توانستيد از دنياي قهرماني دل بكنيد براي‌مان بگوييد؟

آذر ماه 1356 بود و يازدهمين دوره جام آريامهر. من صبح مسابقات در دور نخست طبق قرعه استراحت كردم و بعد اووه نوي مايستر از آلمان شرقي را بردم. در ادامه با پيتر مارتا كشتي گرفتم و او را نيز شكست دادم. كشتي سنگيني بود و راديو كلي از من تعريف كرد. وليعهد هم آمده بود. بچه‌ها آمدند گفتند: آقابرزگر ما دلمون طاقت نمي‌آوره تو ديگه كشتي بگيري، بيا و خداحافظي كن. ما هم گفتيم: باشه. در ادامه عزيز واگذاري را بردم. بعد با حسين محبي داشتيم كشتي مي‌گرفتيم كه او ديگر با من كشتي نگرفت. بعد از آن هم خدابخش عفت‌دار را شكست دادم، بعد نشستم روي تشك براي خداحافظي. تا آن زمان هم از اين خبرها نبود و من هم در اوج قدرت بودم و تنها مدال‌بگير ايران. من كه زانو زدم روي تشك سيروس‌پور پشت بلندگو شروع كرد به خواندن عناوين من. آقا يك دفعه اين سالن بنا كرد به گريه كردن. فرحناز و وليعهد هم در سالن بودند. دوربين رفت روي آنها و اينها هم شروع كردند به گريه كردن. بعد هاشم كلاهي و ديگر بچه‌ها من را بلند كردند روي دوش‌شان و چرخاندند دور تشك. 12 هزار تماشاچي گريه مي‌كردند. بعد از آن بود كه خداحافظي قهرمانان باب شد.

شما بلافاصله بعد از اينكه كشتي قهرماني را كنار گذاشتيد وارد جرگه مربيان شديد و كار مربيگري را شروع كرديد.

من در دوره‌اي كه كشتي مي‌گرفتم به نوعي كمك‌مربي هم بودم، تيم ارنج مي‌كردم و. . . يك روز قدرت پوركريمي در جام دانكلوف با يك روس كه در جام جهاني به او باخته بود كشتي داشت. ياد دارم ماركوپولو شده بوديم و از اين كشور به آن كشور براي مسابقات مي‌رفتيم تا اينكه رسيده بوديم بلغارستان. قدرت آمد پيش من و گفت: آقا منصور اگر مي‌شه شما بيا و من را هدايت كن. آقا صنعت‌كاران كه مي‌آد همه‌اش مي‌گه برو زير بگير، من استرس مي‌گيرم و نمي‌تونم. من از اين روسه بهترم اگه شما بيايي من اين‌رو مي‌برم. من هم كاپيتان تيم بودم گفتم نمي‌شود آقا صنعت مربي تيم است، آخر چه بگويم؟ من هم مريض بودم و كشتي نمي‌گرفتم آنجا. خلاصه رفتم به آقا صنعت گفتم آقا اگر مي‌شود من قدرت را كوچ كنم. گفت برو. به قدرت گفت حالا كه مي‌خواهي با اين كشتي بگيري برويم كشتي‌اش را ببينيم. كشتي كه تمام شد به پوركريمي گفتم تو مي‌خواهي اين را ببري؟ گفت آره. گفتم نبايد زير بگيري. گفت آخر من فقط زير بلدم. گفت پس مي‌بازي. هر طوري بود به او رسانديم كه نبايد زيربگيري و رفت و زير نگرفت و كشتي‌گير روس را برد. كشتي‌گيرروس پاهاي خيلي خوبي داشت و دو بار قدرت را برده بود. در پاهايش حركت داشت و قدرت كه مي‌رفت زير بگيرد با پاهايش قدرت را له مي‌كرد و شكستش مي‌داد. خلاصه حريف كه آمد زير بگيرد قدرت به او غلبه كرد. بعد در دوراني كه مسابقات ليگ در سال 1356 برگزار مي‌شد و شايد قوي‌ترين ليگي بود كه در ايران برگزار شد و پول هم توش نبود و بالاي 10 تيم گردن‌كلفت در آن شركت مي‌كرد من هم كشتي مي‌گرفتم و هم مربي بودم. همان موقع‌ها بزرگان سبك و سنگين كرده بودند كه من مربي باشم. آقاي بلور و آقاي توكل گفتند كه بايد به برزگر بگوييم كه مربي باشد. بعد از اينكه من از كشتي خداحافظي كردم و گل انداختند دور گردن من، وليعهد آمد و گفت كه همه تقاضا كردند كه تو مربي باشي و من گفتم بايد در موردش فكر كنم. بعد من به آقاي بلور گفتم اين همه كشتي‌گير هست، آقا عبدالله موحد است، اين همه پيشكسوت چرا من؟ گفت من بهت مي‌گويم كه اين لباس فقط برازنده توست. ياد دارم مسابقه گذاشته بودند تا نفرات اضافي را از اردو بيرون كنند. ما دو تا كشتي‌گير داشتيم به نام رشيد فرهادي و نوروز اميني كه من خواستار اين شدم كه در اردو بمانند.

آنجا بود كه مصاحبه كرديد و گفتيد همه كشتي‌گيران را بريزيد بيرون جز محسن فرح‌وشي؟

نه آن وقتي بود كه داشتيم مي‌رفتيم مسابقات جهاني لوزان كه صحبت وزن 62 كيلوگرم شد و من به آقاي سيروس‌پور گفتم فقط فرح‌وشي.

خلاصه، من كاپيتان بودم و در اردو بوديم. به آقاي بلور گفتم همه را مي‌خواهيد بيرون كنيد، اين دو تا كشتي‌گير فرهادي و اميني را نگه داريد، خيلي خوب هستند. گفت اگر تو مي‌گويي باشد. بعد اينها خوردند به دو تا قهرمان دنيا هر دو بردند. آقاي بلور گفت اين لباس برازنده توست و خيلي‌ها گفتند برزگر نمي‌تواند، يك عده هم گفتند مي‌تواند و ما تا آمديم ثابت كنيم مي‌توانيم يا نه، 30 سال گذشت.

كه توانستيد هم؟

ديگر قضاوتش با مردم است.

خيلي‌ها كشتي ايران را با نام منصور برزگر مي‌شناسند.

من اينطور فكر مي‌كنم به خاطر داروهايي كه در آن دوره آمده بود خيلي از كشورها مثل تركيه، مغول، ژاپن و... از سطح اول كشتي دنيا كنار رفتند. مغول كه اصلا محو شد. روزي يكي از كشتي‌گيران گفته بود برزگر به من داروي اسهال داده، من گفتم بابا تو آنابوليگ مصرف كردي چه ربطي دارد! من خدا را شكر مي‌كنم كه در طول مربيگري‌ام به هيچ كشتي‌گيري حتي نگفتم يك آسپرين بخور و بلد هم نيستم، دكتر تغذيه آورديم؛ اما از نظر تكنيكي و از نظر حركتي من تحولي در كشتي ايران به وجود آوردم كه همان سال تيم ايران وقتي رفت تفليس با آن تيم شوروي -كه با هشت كشتي‌گير به ايران آمد و شش طلا كسب كرد- رقابت كرديم. محمد بزم‌آور طلا گرفت، محمود قشنگ بايد طلا مي‌گرفت، حسين محبي بايد بهتر مي‌گرفت، يك كشتي را با مرحوم سيد عباسي رفت ديدم دارد برمي‌گردد گفتم چه شد گفت ضربه شدم. بعد همين حسين محبي را هدايت كرديم كه آمد فينال. آنجا ما ثابت كرديم كه تحول ايجاد كرده‌ايم و روس‌ها آمدند با من مصاحبه كردند كه در اين چند ماه چه كار كرديد كه تيم شما اين اندازه عوض شده است. بعد كه تيم را برديم مكزيك عليرضا سليماني مي‌توانست تديا شويلي را ببرد؛ اما آمد گفت بدن من خراب شده است، در ادامه كه بچه‌ها آمدند و قهرمانان را بردند آمد صورت من را بوسيد و گفت آقا برزگر من اشتباه مي‌كردم واقعا تيم ما خيلي خوب شده، بچه‌هاي ما توانستند بيايند و قهرمانان دنيا را ببرند. بعد از سال 90 كه من دوباره مستقر شدم شروع كرديم قهرمانان دنيا را بردن. سيك كشتي‌گير كره‌شمالي كه خيلي خوب بود و اويس ملاح بردش. كني ماندي امريكايي كه خيلي قدرتمند و اسمي بود امير خادم شكستش داد. بعد بچه‌هاي من يكي يكي ‌آمدند و قهرمانان دنيا را بردند تا كشتي ما باز آمد رسيد به كاروان كشتي دنيا، بدون دارو و حرف‌هايي كه مي‌زنند. يكي از افردي كه خيلي به من اعتقاد داشت آقاي هاشمي‌طبا بود، آقاي مهندس فائقي بود. هاشمي‌طبا هميشه با اصرار مي‌گفت برزگر را بياوريد براي المپيك‌ها.

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون