علي معلم و جشنواره كودك
امير پوريا
از دوستان سينمايي، بسيار شنيدهام كه حضور در جشنواره بينالمللي سينماي كودك و نوجوان مشهور به جشنواره اصفهان را مانند جشنواره فيلم فجر، بدون حضور علي معلم نميتوانند تصور كنند. قدم زدن در اطراف هتل عباسي، در چهار باغ بالا يا پايين، گپ و گفت درباره فيلمها در سالن انتظار سينماها و پيادهروهاي بيرون هر سينما، براي هر بازيگر و كارگردان و سينماگري كه يك يا چند بار در جشنواره كودك حاضر بوده، با يادآوري تصاوير و صداي علي معلم همراه است. با تمام حرص خوردنها و گفتار معترضي كه نسبت به مديريت فرهنگي كشور داشت، همزمان و در عين حال، بسيار طناز و خوشرو بود و اين خصلت او همچون هر آدم اساسي و حسابي ديگر، در سفر افزون ميشد. ازاينرو، حتي اگر داشت به وجود فيلمي در بخش مسابقه جشنواره ايراد ميگرفت، آن را ميان پك زدن به سيگار در همان پيادهروها، با خنده و شوخي درميآميخت و گاه حتي شدت انتقادش از فيلم يا از يك تصميم، بابت همان طنزي كه در شوخي با آن به كار ميبرد، بيشتر به نظر ميرسيد. بيان آيرونيك، شدت طعنه را افزايش ميدهد اما لحن را از توهين و تندي نسبت به فرد يا چيزي كه داريم از آن انتقاد ميكنم، دور ميكند. اين سرخوشي در دل انتقاد، رفتاري بود كه از شيطنت كودكانه او سرچشمه ميگرفت. خصلتي كه سال گذشته، در نخستين دوره جشنواره كودك اصفهان بدون حضور علي معلم، در نكوداشتي كه به يادش برپا شد، بر آن تاكيد كردم.
انتشار ويژهنامههاي سينماي كودك و نوجوان در مجله «دنياي تصوير»، ترجمه و چاپ كتابهاي پرشماري از فيلمداستانهاي انيميشنها و فيلمهاي مشهور مناسب كودكان و اساسا توجهي بيش از ديگران نسبت به مقوله كودكي و نيازها و علايق آن، از دلايلي بود كه برگزاري نكوداشت سال گذشته در جشنواره را ضروري جلوه ميداد. شوخي مشهوري كه در سالهاي معدود برگزاري جشنواره در شهري به غير از اصفهان، سر زبانها بود، در واقع ابداع علي بود كه ميگفت: «جشنواره اصفهان امسال در كرمان (يا همدان) برگزار ميشه» و اشاره و انتقادش به اين بود كه وقتي پديدهاي در شهر و محل مشخصي تثبيت و داراي سابقه و تاريخچه شده، نبايد بابت اختلاف سليقه و برخوردهاي شخصي و سطحي، روند مداوم آن را برهم زد.
اما و در كنار اينها، علي معلم يك ويژگي كودكانه بسيار به خصوص داشت كه شايد كمتر كسي در بزرگسالي ظرفيت و رهايي و روراستي لازم براي آشكارسازياش را دارد: از اينكه ترسهايش را به زبان آورد، واهمهاي نداشت. پيش از آنكه فرزند دومش ايمان به دنيا بيايد، از اينكه فرزندسالاري اين نسل ممكن است به چه ابعاد مهيب و مخوفي برسد و چه ميزان از نسل فرزند اولش اميد – با فاصله سني بيش از ده سال- شديدتر خواهد شد، به عنوان يك ترس جدي با هم گپها ميزديم. از درد كليهاش و ترس دوباره دچار شدن به آن، با شدتي حرف ميزد و قدرتي در توصيف آن داشت كه آدمي حس ميكرد خودش هم آن درد را لحظه به لحظه و از اعماق وجود، تجربه كرده است. در حالي كه بيشك از مردي با قامت و كاريزما و طنين صداي او عجيب بهنظر ميرسد، از سوسك به طرزي وخيم ميترسيد و حتي براي رفتن بر روي مبل بر اثر ديدن آن، اِبايي نداشت! اين تركيب طبيعي صلابت و كودكي را در روزهاي پاياني جشنواره فيلم كودك و نوجوان اصفهان ياد كردم تا با كودكيها و كودك صفتيهايمان بدون نگراني از تعجب يا حتي تمسخر ديگران، روبهرو شويم و در بزرگسالي هم كودكيهايمان را زندگي كنيم.