• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4184 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۴ شهريور

روايت «اعتماد» از ساكنان سه محله حاشيه‌نشين قصرشيرين

بلوك‌نشينان قصر مرزي

زهرا چوپانكاره

 

 

«از همه دنيا آمدند شروع كردند به خانه ساختن، ما هم آمديم.» در اين جمله، همه دنيا يعني بخشي از غرب استان كرمانشاه، يعني قصرشيرين و شهرهاي كوچك‌تر و روستاهاي اطرافش. بلوك‌نشيني در اينجا نام ديگر حاشيه‌نشيني است و حاشيه‌نشينان با جنس مصالحي كه براي ساخت خانه‌هاي‌شان به كار برده‌اند شناخته مي‌شوند. بلوك‌هاي سيماني از دهه 70 در زمين‌هاي به قول خودشان «تصاحبي» حاشيه قصر‌شيرين روي هم چيده شدند و حالا حدود 2 هزار نفر از جمعيت شهر را در دل خود جا داده‌اند. بيشتر از دو دهه است كه بخشي از مردم «همه دنيا» در سه محله قصر جديد، اميدوار و پالي‌آباد ساكن شده‌اند؛ بلوك‌نشينان قصر.

پرده‌هاي سبز اتاق شماره 111 هتل حاشيه بلوار راه كربلا، هرقدر هم كه تيره باشند باز نمي‌توانند سنگيني انبوه غبار و جرم‌هاي انباشته‌شده در طول سال‌هاي گذشته را كتمان كنند. پتوهاي روي تخت و فرش كهنه كف اتاق حتي اينقدر هم ازشان برنمي‌آيد، واقعيتِ چرك‌مردگي‌شان هويداتر از اين است كه بتوانند بپوشانند. هتل يكي از ده‌ها هتل شهر است كه پشت درهاي بسته خودشان خاك مي‌خورند و درهايش به افتخار 20 نفر عكاس و خبرنگار باز شده كه به نظر مي‌رسد تنها مهمانان شهر باشند. كولرهاي بدون دريچه با احتياط روشن‌ مي‌شوند و زمان مي‌برد تا نفس‌شان از پس گرما و هواي محبوس اتاق‌ها برآيد. اتاق شماره 111 مدل كوچكي است از قصر‌شيرين كه روزگاري بيشتر از اينها شبيه اسمش بوده است. گفتنِ«اينجا بيشتر از 100 هزار نفر جمعيت داشت» هم در صحبت‌هاي كارگران و رانندگان تكرار مي‌شود و هم حرف‌هاي شهردار و مديران شهر. نوستالژي قصر‌شيرين 100 هزار نفري مانند يك يادآوري است به مخاطب يا شايد خودشان كه كوچه و خيابان‌هاي شهر هميشه هم اين‌طور بي‌رمق نبوده‌اند. حالا كل شهرستان قصر‌شيرين كمتر از 25 هزار نفر جمعيت دارد و بيشتر از 8 درصد از اين جمعيت را همان بلوك‌نشين‌ها تشكيل مي‌دهند.

 

حاشيه در امتداد مرز

«اسم مستعار بگيد، عيبي نداره»

«من حسن روحاني، ايشان هم تخت‌روانچي» و مي‌زنند زير خنده، هم جوان 30 ساله‌اي كه روي موتور خاموش نشسته و هم پسر 25 ساله‌اي كه روبرويش پاي چپ و پشتش را به ديوار تكيه داده و همراه باقي بيكاران محله دارند بعدازظهر گرم قصر‌شيرين را با سيگار و حرف دقيقه به دقيقه مي‌كشند. قصر جديد نام پر‌كنايه‌اي است براي يك خيابان آسفالت كه بر خيابان خاكي ديگري عمود شده و يك طرفش خانه‌هاي آجري بالا رفته‌اند و روبه‌رويش بلوك‌هاي سيماني روي هم چيده شده‌اند. در سمت بلوك‌هاي سيماني چادرها و كپرها جلوي در خانه‌ها نشسته‌اند، چون نمي‌توان تخمين زد كه اين خانه‌هاي خاكستري با كدام يك از پس‌لرزه‌هايي كه از سمت سرپل‌ذهاب مي‌رسد، قرار است بريزند يا بمانند و عقل و ترس حكم مي‌كند كه اهالي خانه شب‌ها زير سقف‌ نمانند. همين حالا هم تمامي اهالي مي‌توانند فروريختگي‌ها و ترك‌هاي به يادگار مانده از زلزله سال گذشته را روي سقف و ديوار خانه‌هاي‌شان نشان دهند. مثل خانه خانواده هفت‌نفره‌اي كه نيمي از ديوار حياط كوچكش ريخته و تنها كاربرد در ورودي، دق‌الباب غريبه‌هاست چون اهالي خانه و همسايه‌ها از همان راهي كه روزي بخشي از ديوار بوده مي‌روند و مي‌آيند. «سال 81 بود كه آمديم اينجا چون ديگر در خود شهر توانايي پرداخت رهن و اجاره نداشتيم. بقيه هم همين‌طورند هر كسي كه نمي‌توانست پول اجاره بدهد آمد و يك تكه زمين براي خودش برداشت و شروع كرد به ساختن.»

داستان يك خطي كه دختر دوم خانواده تعريف مي‌كند، خلاصه‌اي است از شكل‌گيري محلات بلوك‌نشين در قصر‌شيرين. پس از رهاسازي شهر از دست عراق و آغاز بازسازي، كم‌كم دهان به دهان گشت كه مردم دارند در حاشيه شهر خانه مي‌سازند، به همان سرعتي كه شايعه مي‌چرخد سروكله آدم‌هاي جديد پيدا شد و هر كسي هرقدري كه توانست زمين برداشت و شروع كرد به بلوك چيدن.

اهالي از همه‌جا آمده‌اند از خود قصرشيرين گرفته تا گيلانغرب، ثلاث و باباجاني، دالاهو و روستاهايي كه مدت‌هاست خالي از سكنه شده‌اند. بيش از دو دهه است كه تقسيم‌بندي‌هاي شهري خودشان و معاملات خودشان را دارند و براي آب و برق و گازشان به مرور چاره ‌انديشيده‌اند تا در نبردي كه ميان آنها و شهرداري و راه‌وشهرسازي در ميان بوده مغلوبه نشوند. خانه‌هاي بدون سند را در بنگاه‌هاي املاك معامله مي‌كنند، مي‌فروشند، مي‌خرند و رهن و اجاره مي‌دهند. به قول يكي از مشاوران املاك شهر، قانون خودشان را دارند: «خودشان با هم به توافق مي‌رسند. رهن كامل 10 ميليون تومان مي‌دهند، 15 تومان مي‌دهند، 20 تومان مي‌دهند. خودشان با هم قضيه را درست مي‌كنند. چون در خود قصرشيرين الان قيمت‌ها به نسبت بالاست و مثلا بايد 30 تومان پول رهن و 500 هزار تومان اجاره داشته باشند. اما خب در بلوك‌ها گاز ندارند، تسهيلاتي نمي‌گيرند و وضعيت برق و آب هم خيلي روبه‌راه نيست.» در خانه آن خانواده هفت نفره دو پسر با مدرك ليسانس و فوق‌ليسانس فارغ‌التحصيل از دانشگاه رازي كرمانشاه، يك دختر كارشناس ارشد شيمي از پيام نور همدان، يك دختر ديپلمه و يك دانش‌آموز پيش‌دانشگاهي زندگي مي‌كنند و البته تنها نان‌آور خانواده مرد سن‌وسال‌داري است كه روزها در بازارچه مرزي پرويزخان بار خالي مي‌كند و حالا جلوي تلويزيون خوابش برده. فارغ‌التحصيلان خانه مدت‌هاست چشم‌شان به اين است كه بخت‌شان در يكي از آزمون‌هاي استخدامي و يكي از ادارات دولتي شهر باز شود. اين دوگانه‌اي است كه در تمام شهر به چشم مي‌خورد؛ كار اداري يا كارگري. گزينه دوم البته اصلي‌ترين دليلي است كه حاشيه‌هاي شهر اين‌همه جمعيت را در خود جا داده‌اند، بسياري از اهالي به اميد كار در «بازارچه» به قصر آمده‌اند. بازارچه يعني گمرك مرزي پرويزخان، جايي كه مبادلات كالايي ايران و عراق انجام مي‌شود و بار زدن و بار خالي كردن و به صورت محدود، كار ترخيص كالا نصيب كارگران مي‌شود. پسر جواني كه با خنده خودش را با نام مستعار رييس‌جمهور معرفي كرد سال‌ها قبل وقتي كه كوچك بود از سمت روستاي‌شان در منطقه دالاهو به قصر آمده است و حالا كارگري مرز را از پدرش به ارث برده و 10 سالي است كه بار سيمان خالي مي‌كند و خيلي از روزها هم وقتي كار نباشد كارش مي‌شود همين سر كوچه ايستادن و روي موتور خاموش نشستن. خانواده‌هاي بسياري از اهالي حاشيه‌نشين‌ها هستند كه به اميد مرز ساكن خانه‌هاي سيماني شده‌اند.

نبرد حاشيه با متن

اميررضا فقط دو بار سرش را بلند مي‌كند و چهره‌اش با خنده از هم باز مي‌شود، يك‌بار وقتي كه مي‌گويد مي‌خواهد مهندس برق شود و يك‌بار وقتي كه جواب مي‌دهد رياضي را از همه درس‌ها بيشتر دوست دارد. پدرش اسماعيل خيلي زود آن برق خنده را خاموش مي‌كند: ‌«اگر كسي نباشد كمكش كند آخرش بايد برود چوپاني كند، پسر بزرگم هم 12 سال درس خواند اما پول نداشتم خرج دانشگاهش كنم و الان با موتور مسافركشي مي‌كند.» اميررضاي 13 ساله دوباره سرش را پايين مي‌اندازد. اسماعيل خودش چوپاني مي‌كرده و ايل و چادر را ول كرده تا در مرز كارگري كند، اما او ديرتر از آن وقتي كه بايد به محله اميدوار رسيده و ديگر از خانه‌هاي بلوكي سهمي نبرده، فقط آنقدري جا گير آورده كه يك كپر بسازد و يك تابلوي «فلافل داغ» را به جاي در خانه‌اش بكارد.

آخر بلوار اميدوار خانه‌هاي بلوكي بيشتر از قصر جديد به تن كوچه‌ها زار مي‌زنند. مساحت خانه‌هاي‌شان كمتر است و همان فرش و زيراندازهاي خانه‌هاي قصر جديد را هم ندارند. كف خانه‌ها با زمين يكي است، زمين در تابستان هم نم دارد و به قول زن همسايه كه اسماعيل و خانواده‌اش براي حمام و دستشويي به بودن آنها وابسته‌اند: ‌«واي به حال زمستان!» از وقتي كه زلزله آمده چشم اميد اين دو همسايه به گرفتن كانكس است اما چون مردهاي خانواده زنده‌اند بايد با همين وضعيت بسازند. در اميدوار كانكس‌ها يعني خانه بدون پدر و شوهر. آهو خانم ساكن يكي از همان كانكس‌هاست كه به خانه بلوكي‌اش چسبانده و شب‌ها را همراه نوه‌اش در آن سر مي‌كند. كمي‌ آن‌طرف‌تر دو دخترش ساكن شده‌اند. «همه مي‌آمدند شبانه خانه مي‌ساختند و ما هم آمديم. سال 80 بود ديگر شهرداري سختگيري مي‌كرد. براي ساختن حمام و دستشويي پرده مي‌زديم كه معلوم نباشد پشتش داريم بلوك مي‌چينيم. آن موقع توي قصرشيرين همه از همين بلوك‌هاي سيماني مي‌زدند و دانه‌اي 500 تومان مي‌فروختند. خانه‌ ما هزار تا بلوك برد.» خانه الهام، دختر آهو با عجله و كوچك ساخته شده تا قبل اينكه شهرداري پيدايش شود كار تمام شده باشد. آنها هم مثل باقي اهالي از يكي از لوله‌هاي آبي كه از نزديكي محله مي‌گذرد انشعاب گرفته‌اند و بايد بگذارند جريان بي‌جان آب در طول شب در مخزن نزديك خانه جمع شود تا روز بعد از آن استفاده كنند. خودشان هم به زمين‌هايي كه گرفته‌اند مي‌گويند ضبطي و تصرفي اما پس از نزديك به 30 سال نبرد حاشيه با قوانين متن شهر حالا آنها هم شنيده‌اند كه دير يا زود قرار است سند زمين‌ها را بهشان بدهند و بعد مي‌توانند به مدد وامي كه دولت براي زلزله‌زدگان در نظر گرفته خانه‌هاي جديد بسازند. اميد بلوك‌نشين‌ها به اين سندهاي موعود و پروانه ساخت و وامي است كه قرار است از پي‌اش بيايد.

در نبرد ميان ساكنان سكونتگاه‌هاي غيررسمي حاشيه قصرشيرين پيروزي كم‌كم دارد رويش را به ساكنان اميدوار و قصر جديد و پالي‌آباد نشان مي‌دهد، اين حرفي است كه مسوولان شهر مي‌زنند و ساكنان حاشيه تنها بخشي از آن را پيچيده در شايعات و وعده‌ها شنيده‌اند. چيزي كه شايد ندانند اين است كه زلزله قدمي به نفع آنها برداشته و از ترس رخ دادن فاجعه‌اي در حاشيه قصرشيرين قرار است روند واگذاري سندها و تقسيم‌بندي زمين‌ها سريع‌تر انجام شود. تا آن روز فقط بايد اين بلوك‌هاي سيماني در برابر پس‌لرزه‌ها تاب بياورند. راه و شهرسازي كار تقسيم زمين‌ها را مدتي است كه آغاز كرده و در انتظار تاييد نهايي استانداري و نهايي شدن نقشه تفصيلي شهر است تا كار واگذاري‌ها را شروع كند. اينكه پس از واگذاري‌ها تكليف كساني مثل اسماعيل كه ديرتر از بقيه خودشان را به اين محلات خودساخته رسانده‌اند، چه مي‌شود هنوز معلوم نيست. اسماعيل مثل بسياري ديگر از ساكنان اميدوار مدام از رنج‌هاي زندگي‌اش مي‌گويد و از اميدي كه به كار در مرز بسته بود و از خرج كتاب و دفتر اميررضا. پسر كلاس هفتمي باز هم چيزي نمي‌گويد و فقط موقع خداحافظي براي سومين بار سرش را بالا مي‌آورد، اميررضا پنهاني باز هم مي‌گويد كه مي‌خواهد مهندس برق شود و بعد بي‌صدا گريه مي‌كند.


«همه مي‌آمدند شبانه خانه مي‌ساختند و ما هم آمديم. سال 80 بود ديگر شهرداري سختگيري مي‌كرد. براي ساختن حمام و دستشويي پرده مي‌زديم كه معلوم نباشد پشتش داريم بلوك مي‌چينيم. آن موقع توي قصرشيرين همه از همين بلوك‌هاي سيماني مي‌زدند و دانه‌اي 500 تومان مي‌فروختند. خانه‌ ما هزار تا بلوك برد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون