• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4199 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۲ مهر

بي‌كه خود بداند، بي‌كه خود بخواهد

خسرو نقيبي

اين عكس يكي از غريب‌ترين «رابطه»هاي تاريخ سينماست. مي‌خواهم از آن فلاش‌بك‌هاي يك‌باره بزنم، كه پرت‌تان مي‌كند وسط فيلم‌هايي كه جور ديگري دوست‌شان داريم. يك جور خاص ويژه‌اي.

يك‌بار درباره سينماي مايكل مان متن مفصلي نوشته بودم با تيتر «از دست دادن‌ها… نرسيدن‌ها…» و توضيح داده بودم، كه آدم‌هاي بي‌كله جهان آقاي‌مان، بي‌رحمانه خود را در مسير «از دست دادن» و «نرسيدن» قرار مي‌دهند. مهم‌ترين‌شان؟ همين جناب نيل مك‌كالي «مخمصه»، كه بيش از همه ديگران فيلم‌هاي ‌‌مان، هم براي تك‌روي‌ها و ديوانه‌سري‌هاش برهان و منطق دارد، و هم بيشتر و باشتاب‌تر از همه آنها، رو به دره مي‌راند و تاوان شيدايي‌اش را پس مي‌دهد.

رابطه نيل و ايدي «مخمصه» چيزي وراي سينماست. خود زندگي است. با آن كليدجمله نيل كه شكل زندگي‌اش را براي ايدي توضيح مي‌دهد: «من تنهام اما بي‌كس نيستم» كه قرار است به او بفهماند اگر اينجاست اجازه نيل را پيدا كرده كه درون حريمش باشد، نه اينكه هر زني را به‌دليل تنهايي مرد، اجازه ورود به اين خلوت باشد؛ و آن خلوت‌هاي دونفره ميان التهاب جاري در همه فيلم، كه انگار آدم‌هاي آن ازدحام در جهاني ديگر هستند، و اينها، جايي ديگر.

گمانم اين را هم قبلا نوشته بودم كه در يكي از بارهاي چندم تماشا، شاه‌سكانس اين رابطه را در شكل تصويرسازي آقاي مان و فيلم‌بردار جادوگرش دانته اسپينوتي كشف كردم. جايي كه ايدي فهميده نيل نه يك تاجر، كه دزدي حرفه‌اي است، دعواهاش را كرده، نيل را ترك گفته اما بي‌طاقت داشتنش شده و برگشته. يك نمايي هست دم ساحل، كه ايدي جلو ايستاده و نيل پشت سرش؛ با هم، كمتر از يك‌چهارم راست قاب را پر كرده‌اند و باقي‌اش سكوت است و شب. نيل مي‌خواهد ايدي را متقاعد كند كه شبيه اين را هيچ‌وقت تجربه نكرده و به فرمول هميشگي زندگي‌اش، اينكه «به هرچيزي توي زندگي‌ات كه نتونستي در كمتر از ۳۰ثانيه ولش كني، دل نبند» پشت پا زده و مي‌خواهد دل ببندد و رها نكند. اصلا بدون آنكه به فرمول و قاعده فكر كند دل بسته، كه اين‌جاست، و حالا از ايدي هم همين را مي‌خواهد؛ از دختركي كه زندگي معمولي‌اش را يك‌باره برزخ مطلق يافته و بايد تصميم بگيرد همراه مردي باشد در فرار و شتاب زندگي. ايدي هيچ نمي‌گويد. در تمام مدت نگاهش به ماست، نه به نيل كه پشت سرش ايستاده… و بعد، برمي‌گردد، نگاهش مي‌كند و چند ضربه از سر استيصال روي سينه و شانه نيل مي‌زند، كه چرا اهلي‌اش كرده، بي‌آن‌كه بگويد چه با زندگي‌اش خواهد كرد. همه‌اش همين است. سكوت و شب و ايدي كه با حرف‌نزدنش، كل اينها را مي‌گويد. گفتم كه… اين يكي از غريب‌ترين رابطه‌هايي است كه سينما تا امروز تصويرش كرده. شايد براي همين هم باشد كه تقدير بر اين بوده تا خانم امي برنمان ديگر فيلم مهمي بازي نكند؛ تا براي ما، در ذهن ما، همان ايدي‌ِ نيل باقي بماند. تصوير زني معمولي كه مي‌تواند با سكوت و آرامشش، باهوش‌ترين و قاعده‌مندترين مرد جهان را به مسلخ ببرد بي‌كه خود بداند… بي‌كه خود بخواهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون