سلوك خاص يك نويسنده
اميرمهنا
ناصر ايراني، نويسنده شناختهشده كشور و صاحب آثاري چون«نورآباد، دهكده من، زندهباد مرگ، عروج، سختون، فيل در خانه تاريك، در پايان، حفره، هنر رمان و....» و نمايشنامههايي چون«مردهها را اگر چال نكنند، زشتترين نمايش روي زمين، ما را مس كنيد، ماهعسل و...» دوم آبانماه جاري در سن 81سالگي درگذشت. طاهره ايبد، شاعر و نويسنده حوزه كودك و نوجوان و از شاگردان سالهاي دور اين نويسنده و همچنين علياصغر سيدآبادي، مشاور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، از شيوه نويسندگي ايراني و وجوه انساني اين فعال فرهنگي گفتهاند.
طاهره ايبد ميگويد: «آقاي ناصر ايراني، حق بسيار بزرگي بر گردن بنده دارند و من بسيار مديون ايشان هستم چون با حضور در كارگاههاي اين نويسنده بود كه با رموز اوليه نويسندگي خلاق آشنا شدم و بسياري از آثارشان را نيز در همين دوره خواندم. من از همان دوران احترام خاصي براي آقاي ايراني قائل بودم زيرا او شخصيتي دوستداشتني داشت و هرچه در توانش بود، بدون دريغ به شاگردانش منتقل ميكرد. به عقيده من اين نويسنده، نويسندهاي كوششي بود و اعم توان خود را در «چگونه نوشتن» صرف ميكرد. من در دوراني كه آثارشان را ميخواندم، كمي هم از زاويه منتقدانه با موضوع برخورد ميكردم و در آن دوران فكر ميكردم آثار ايشان خالي از حس است و آنچه برايشان اهميت دارد، وجه تكنيكي كارهاست؛ البته لازم است كه يكبار ديگر كتابهاي اين نويسنده را مرور كنم و چهبسا به اين نتيجه برسم كه تصورم و برداشتم از آثار غلط بوده. به هر شكل آقاي ايراني يك نويسنده خوب و يك استاد عالي بودند و يادم است كه پس از جنگ همراه با ايشان به منطقه هورالعظيم سفر كرديم كه خاطرات بسيار خوبي هم از اين سفر دارم. يكبار ديگر تكرار ميكنم كه من خودم را در نوشتن مديون نويسندهاي چون ناصر ايراني ميدانم و بارها هم به اين نكته اشاره كردهام. نكته ديگري كه ميخواهم درباره ايشان بگويم، شيوه كلاسداري فوقالعاده و حساسيت بيحد و مرز از شيوه صحيح كاربرد كلمه بود؛ شيوهاي كه هنوز هم برايم جذابيت دارد. در پايان هم ميخواهم بگويم كه آقاي ايراني از آنجمله شخصيتهايي بود كه از هر دو طرف تنها ماند و روزگار هم چندان لطفي نسبت به او نداشت و مرگ چنين نويسندهاي بيشك هر اهل دلي را آزرده خاطر خواهد كرد.»
علياصغر سيدآبادي نيز درباره وجوه شخصيتي و آثار ناصر ايراني ميگويد: «ناصر ايراني سلوك ويژهاي داشت و با جمع متناقضي از افراد و نهادها كار كرده بود. هم كارشناس دفتر نشر فرهنگ اسلامي بود و هم منتقد وضع موجود بود و در كيان و بعدها در جامعه مينوشت، اما آنچه سلوكش را ويژه ميكرد، اين بود كه با وجود همكاري با جمعهاي متناقض استقلال داشت... . من ناصر ايراني را با چند رمان نوجوان و رمان زنده بعد مرگ ميشناختم و بعد نوشتههايش را در جمله نشر دانش پيگيري كردم، اما آنچه او را برايم مهم كرد، چند مقالهاش در مجله كيان بود درباره رمان، سانسور و آزادي بيان كه با همه نوشتههاي در اين باره فرق داشت.
در دوره اصلاحات در مجله پژوهشنامه ادبيات كودك و نوجوان ميزگردي برگزار كرديم درباره ادبيات كودك و نوجوان و سياست. يكي از شركتكنندگان ناصر ايراني بود. الان گشتم و ديدم متن آن ميزگرد را ميتوان يافت. او در اين ميزگرد با مروري بر تاريخ ادبيات گفت كه هر شاعر و نويسندهاي كه خدمتكار سياست و گروههاي سياسي يا حكومت بوده، مرده و شاعران و نويسندگان امروز را با همين ويژگي از الان مرده حساب كنيد!
دو - سه سال پيش كه در گروه داوري لاكپشتپرنده پيشنهاد اهداي نشان ويژه لاكپشتپرنده به ناصر ايراني مطرح شد، نقش او در كارشناسي، نقد و بررسي و آموزش داستاننويسي و راهاندازي بحث و گفتوگو درباره ادبيات كودك و نوجوان و نقش اجتماعي آن دلايلي بود كه باعث اهداي نشان به او شد، اما دليل اصليتر اين بود كه او نويسنده و صاحبنظري بود كه با وجود همكاري با گروهها و جمعهاي متناقض، به هيچ گروهي تعلق نداشت و كسي به ياد او نبود.
وقتي دوستان تماس گرفته بودند، با دودلي برخورد كرده بود و با تعجب كه شما چه كساني هستيد و حالا چرا؟ زنگ زدم و آشنايي دادم و پيام گذاشتم و بعد تلفني حرف زديم و قبول كرد بيايد.روز اهداي نشان بسيار خوشحال بود. چند بار گفت كه خوشحال است و ما خوشحال بوديم از كسي تقدير كرديم كه چند سال در انزواي خود خواسته بود و استقلال ويژهاي داشت كه ميشد با نگاه منتقدانه به آن نگريست اما قابل احترام بود.