• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4219 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۶ آبان

عاشورا و بحران خلافت

داود فيرحي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در سخناني به مناسبت عاشورا، به مساله خلافت در صدر اسلام پرداخت. او طي اين سخنراني كه در يكي از شب‌هاي دهه اول محرم در دارالزهرا برگزار شد، واقعه عاشورا را نتيجه بحراني دانست كه پس از رحلت پيامبر اسلام در جامعه مسلمين به وجود آمده بود.فايل صوتي اين سخنراني به سرعت در شبكه‌هاي مختلف مجازي دست به دست شد اما روزنامه اعتماد متاسفانه فرصت انتشار متن آن را نيافت. از آنجايي كه اين روزنامه در شماره امروز خود يادداشتي را در نقد آن سخنراني منتشر كرده است لازم دانستيم ابتدا گزيده‌اي از اين سخنراني را در اختيار خوانندگان محترم قرار دهيم. لازم به ذكر است «اعتماد» در همين موضوع گفت‌وگوي مفصلي را با دكتر فيرحي انجام داده – و در آن سعي شده به جوانب بيشتري از اين مساله پرداخته شود- كه به زودي به مناسبت فرا رسيدن سالروز رحلت پيامبر اسلام منتشر خواهد شد. خلاصه‌اي از مباحث فيرحي در سخنراني فوق‌الذكر را مي‌توانيد در ذيل بخوانيد:

اساسا در جوامع ما هر كجا را نگاه كنيم، چه دولت‌هاي قديم و چه جديد، تنها بخشي از تحولات به حاكمان بازمي‌گردد و نه همه تحولات، در واقع رابطه جامعه و دولت، يك پرسش پايدار دولت‌پژوهي در تمام جوامع است. به همين دليل، وقتي از رويدادي چون واقعه عاشورا صحبت مي‌كنيم، در واقع در زمينه‌هايي حرف مي‌زنيم كه در ديالكتيك يا تعامل بين جامعه و دولت رخ داده و از درون اين تضاد نيروها «عاشورا» به وجود آمده است.

مساله رانت در خلافت

در واقع، عاشورا نشانه خشم جامعه و دولت است. در جوامعي كه دولت از جامعه جدا شده و استقلال پيدا مي‌كند، دچار يك بيماري خودايمني مي‌شود و با جامعه درگير مي‌شود و نتيجه آن، در واقع زنداني‌ها، قرباني‌ها و كشتارهاي متفاوت است. اين مساله زمان و مكان ندارد. هرگاه جامعه‌اي در شرايط آنومي قرار گرفت و دولت و ملت يا حكومت و مردم، گسلي ايجاد كردند، سرانجام به تضاد ختم خواهد شد كه در قالب شورش‌ها و سركوب‌ها خود را نشان خواهد داد.مقدمه دوم به ماهيت دولت در جهان‌اسلام بازمي‌گردد. دولت در مقاطعي از صدر اسلام، به نوعي يك دولت رانتي است. رانت مبتني بر غنيمت، يعني پول زيادي دست دولت است و بنابراين سرنوشت جامعه در كف با كفايت يا بي‌كفايت دولت قرار مي‌گيرد. به همين دليل، در چنين جامعه‌اي، ما شاهد يكه‌تازي دولت هستيم و بايد گفت كه دولت‌ها در اين شرايط، تماميت خواه شده و سرنوشت كليت جامعه را در دست مي‌گيرند.

اقتصاد در منطق سياست

در چنين حالتي نه تنها قدرت اقتصادي در دست دولت‌ها قرار دارد، بلكه به جاي آنكه سياست، منطق اقتصاد پيدا كند، اقتصاد، منطق سياست پيدا مي‌كند و دولت با پولي كه در دست دارد، دين، فرهنگ، نظام آموزش و پرورش، افكار عمومي و رسانه‌ها را كنترل مي‌كند. در چنين شرايطي دو حالت رخ مي‌دهد. نخست، اختناق براي آزاديخواهان و دوم فرصت‌طلبي براي فرصت‌طلبان است. اين وضع جامعه را به دو قسمت تقسيم مي‌كند، كساني كه معترض وضع موجودند و كساني كه بهره‌مند از وضعيت موجود هستند.وقتي كه به جامعه عرب قبل از اسلام نگاه مي‌كنيم، شاهد دولت به معناي علمي امروزي خود نيستيم، دولت بود؛ اما اصطلاحا به آن دولت شهر مي‌گفتند. يعني هر شهري براي خودش يك دولت مستقل و سنتي متفاوت داشت. از درون اين سنت تاريخي، مي‌توان دو الگوي حكمراني استخراج كرد؛ نخست الگوي مكه است كه داراي سنت اشرافي بود و سلسله مراتبي در آن وجود داشت كه قبايل و مردان برتر آن را رهبري مي‌كردند و اصطلاحا در ادبيات يوناني به اين شيوه از حكمراني «رهبري افاضل» مي‌گفتند.

در اين سيستم، در واقع هرچقدر به رأس نزديك مي‌شويم، كوچك‌تر و قوي‌تر مي‌شود و هرميزان كه به پايين مي‌آييم توده بي‌قدرت بيشتر مي‌شوند. با آنكه در مكه چنين سيستمي برقرار بود، اما مدينه خصلتي دموكراتيك داشت. مدينه بر سنت شورا تكيه مي‌كرد و آيه معروف«أمْرُهُمْ شُوري بينهُمْ» حكايت اوضاع مدينه است. داستان از اين قرار است كه وقتي پيامبر اسلام (ص) وارد شهر مدينه مي‌شوند، سنت مدني را انتخاب مي‌كنند و حكومت را به سمت سلسله قراردادها مي‌كشانند و رگه‌اي شورايي در آن ايجاد مي‌كنند.

ادغام سنت مدينه در سنت مكه

بعد از پيامبر(ص) به تدريج شاهد ادغام سنت مدينه با مكه و چربش سنت مكه بر تمدن اسلامي هستيم. يعني شكل‌گيري يك قبيله قريش سالار يا يك حكومت اشرافيت مبتني بر سنت مكه كه سنت مهمي هم بود و از روم الهام مي‌گرفت. در چنين شرايطي ابن خلدون در مقدمه كتابش جمله زيبايي دارد و مي‌گويد: اگر مناقشه بين بني‌هاشم و بني‌اميه شكل بگيرد، چون پتانسيل قدرت بني‌اميه بالاست، سرانجام بني‌اميه قدرت را خواهد برد. اين اتفاق رخ داد كه خلافت ظاهري مبتني بر بيعت پيدا مي‌كند، اما باطني در درون اشرافيت دارد.ابن خلدون توضيح مي‌دهد كه چنين خلافتي در سه مرحله، قابل انتقال به سلطنت است. يعني ديگر عناصر مساوات‌طلبانه و آزاديخواهانه در آن معنا پيدا نمي‌كند. ابتدا كمي دموكراتيك و سپس ظاهري دموكراتيك و باطني سفت‌تر پيدا مي‌كند و سرانجام بعد از ۴۰ سال، يعني از زمان آغاز حكومت معاويه، به‌شدت و سرعت به سمت سلطنت ايراني مي‌رود و عناصر خود را نشان مي‌دهد.

وقتي كه معاويه بعد از صلح امام حسن (ع) به بهانه حج وارد مدينه مي‌شود، آگاهان به او اينگونه خطاب مي‌كنند؛ «السلام عليك ايها الملك» يعني ديگر به او خليفه نمي‌گويند، بلكه او را پادشاه خطاب مي‌كنند و وقتي معاويه اعتراض مي‌كند كه چرا به او خليفه نمي‌گويند، آن افراد مي‌گويند؛ خليفه آني است كه ما او را برگزينيم، ولي تو به زور شمشير بر ما نشسته‌اي.

چشم اميد جامعه اسلامي به امام حسين (ع)

اساسا گزاره‌اي در تاريخ وجود دارد كه زمان مي‌برد تا يك اتفاق يا تصميم سياسي، از هسته خود خارج شده و نتايج خود را نشان دهد. يعني تصميم سقيفه، ۶۰ سال بايد خود را پيش برد تا به عبدالملك مروان برسد و ۵۰ سال زمان مي‌خواهد تا خود را به يزيد بن معاويه برساند و عناصر خود را نشان دهد. اين توضيح لازم بود كه چگونه دو سنت مدني و مكي، به نفع سنت مكي ادغام مي‌شود و آرمان‌هاي مهم اسلامي، در آن جايگاهي ندارد. چنين شرايطي براي آزادگان و كساني كه چشم اميد به حسين (ع) دوختند، رنج آور است.

نبايد حسين بن علي (ع) را تنها ديد. زيرا مجموعه كساني كه چشم اميد به حسين (ع) دوخته بودند، انتظار عكس‌العملي از ايشان داشتند. در صدر اسلام، حكومت مبتني بر كمك‌هاي داوطلبانه شهروندان بود، بنابراين دولت وابسته به مردم است. آخرين بيت‌المالي كه پيامبر (ص) توزيع كرد، حدود ۸۰هزار دينار بود كه آنچنان در مدينه مهم نبود. بنابراين در واقع دولت پولي نداشت و متكي به مردم بود.

در آن مقطع، دو نوع بيعت صورت مي‌گرفت، يكي بيعت با حكومت و ديگري بيعت لحظه به لحظه در قبال تصميم‌هاي حساس بود كه امروزه نام آن را «رفراندوم» مي‌گذارند. سال ۱۵ هجري براي تاريخ ايران و شام، سال بسيار مهمي است، زيرا در اين سال، جنگ قادسيه شكل گرفت و امپراتوري ثروتمند ايران و بلافاصله بعد از آن روم در هم ريختند و ثروت آنها وارد مدينه شد. جالب اين است كه مديريت آن ثروت در دست دولت قرار گرفت و سيستمي به نام رانت ظاهر شد، دقيقا شبيه چاه‌هاي نفت امروز، وقتي كه دولت نيازمند شهروند نباشد، آن زمان شهروند جيره‌خوار دولت محال است كه بتواند بر عملكرد آن نظارت درستي داشته باشد.

فساد سيستماتيك در دستگاه خلافت

بنابراين تمام سياستگذاري‌هاي اقتصادي در دست خليفه قرار گرفت و اتفاق مهمي رخ داد و پديده‌اي به نام فساد سيستماتيك در دولت شكل گرفت. تا سال ۱۳ هجري، اگر غنيمتي هم بود به صورت مساوي تقسيم مي‌شد. براي نمونه وقتي ابوبكر مي‌خواست بيت‌المال را تقسيم كند، مي‌گفت كه براي من مجاهد و غيرمجاهد فرقي ندارد.

اما سال ۱۵ هجرت، خليفه دوم فرمولي را براي توزيع غنايم تعريف كرد كه اين فرمول تا انتهاي بني‌اميه باقي ماند و آغاز فاصله گرفتن بيشتر دولت اسلامي از سيره پيامبر (ص) بود. فرمول ساده بود، به نحوي كه سهم هر مسلمان مساوي‌است با ميزان نزديكي نسبي با پيامبر ضربدر سبقت در اسلام، يعني هركس زودتر اسلام آورده به تعداد روز و ساعاتي كه اين كار را كرده، بيشتر از ديگران امتياز پيدا مي‌كرد و هر كس به لحاظ قبيله به پيامبر نزديك بود، امتيازش بيشتر مي‌شد. وقتي كه اين فرمول رياضي را در اقتصاد وارد كنيم، مي‌توانيم محاسبه كنيم كه طلحه چه ميزان پول مي‌گرفت و يك برده يا يك عجم چقدر مي‌گرفته است.

ممانعت از تبديل ثروت به سرمايه

داستان تبعيض، آغاز فساد سيستماتيكي بود كه در آن دوره وجود داشت. عمر خليفه دوم، بخشي از مشكل را فهميده بود و مي‌گفت پول دست صحابه باشد، اما آنها حق تبديل ثروت خود به سرمايه را ندارند. اين بسيار مهم است، زيرا ثروت دارايي محض است؛ اما سرمايه به معناي دارايي در حال افزايش است. جالب اينجاست كه بسيار زود فرزندان آن افراد به فساد كشيده شدند و عمر يك جمله‌اي دارد كه مي‌گويد من در گذرگاه حره در مدينه ايستادم و مراقب هستم كه بند شلوار عرب پايين نيايد. او گمان مي‌كرد كه مي‌تواند با چنين اظهاراتي مانع اين روند شود، اما خودش قرباني شد.خليفه سوم بعد از روي كار آمدن، بلافاصله خصوصي‌سازي را شروع كرد و تمام ثروتي كه در مدينه بود از سكه به زمين‌هاي زراعي تبديل شدند. صحابه با دادن پول ساباط كوفه، ري، شام و جاهاي ديگر را يكي پس از ديگري خريدند و ساكنان قبلي را تبديل به رعيت كردند و همين پول دوباره به بيت‌المال برگشت و مطابق فرمول عُمر، مجدد وارد جيب‌هاي‌شان شد. در واقع اين پول‌ها به درد دولت نخورد و تنها زمين‌هاي دولت را از دستش خارج كرد.

قبيله‌گرايي در دارالخلافه مسلمين

به تدريج قريش‌گرايي و قبيله‌گرايي شكل گرفت و عدم توازن به وجود آمد و دارالخلافه به مركز توليد و بازتوليد فساد سيستماتيك تبديل شد. در واقع، دارالخلافه قلبي بود كه اين فساد را به درون جامعه پمپاژ مي‌كرد. در چنين شرايطي، پديده‌اي به نام اعتراض توأم با ترس شكل مي‌گيرد، جامعه بغضي فروخفته پيدا كرده و به دليل اينكه فشار سياسي، نظامي و قضايي روي دوشش وجود دارد، نمي‌تواند اعتراض خود را آزادانه بيان كند.در چنين جامعه‌اي ديگر علقه‌اي ميان دولت و مردم وجود ندارد، بلكه گسست ساختاري ميان جامعه و دولت ايجاد شده و در چنين وضعيتي دولت امنيتي مي‌شود و به‌شدت تلاش مي‌كند خود را حفظ كند و براي حفظ خودش از هيچ اقدام خشني پرهيز نمي‌كند. اما اگر حاكمانش زيرك باشند، اين بغض زماني هم ادامه دارد. معاويه يكي از بزرگ‌ترين سياستمداران تاريخ اسلام است و بعضي‌ها او را با ماكياولي مقايسه كرده‌اند.به معاويه گفتند كه چگونه توانستي اين جمعيتي كه علي بن‌ابيطالب(ع) نتوانست مهار كند و به شهادتش منجر شد، اداره كني؟ او گفت مردم عصبانيت‌هايي دارند، اما راه‌شان را بلد نيستند. عصيان‌هاي مقطعي مي‌كنند و آن موقع احساس مي‌كنم كه رابطه شام با مردم به اندازه يك نخ محدود شده، من نيز هرقدر مردم بكشند، اين نخ را شل مي‌كنم. اما مردم زود خسته مي‌شوند و به خواب مي‌روند. اما من خسته نمي‌شوم و بعد كه آنها به خواب رفتند من هر قدر كه اين نخ را كشيده بودند، دوباره آن را مي‌كشم و هر كس كه با آن نخ جمع شده، به دست من مي‌افتد و اين نخبگان را اگر دانه دانه برچينم، ديگران براي مدت‌ها ساكت خواهند بود.

وصيت معاويه به يزيد

معاويه همچنين در وصيتي به يزيد مي‌گويد: همين كه من رفتم، مردم رهبران ساكن مدينه را راحت نخواهند گذاشت و به ويژه كوفه و عراق آرام نخواهند ماند. وي به يزيد توصيه مي‌كند كه مراقب ۴ نفر باشد؛ حسين بن علي(ع)، عبدالله بن عمر، عبدالله‌زبير، عبدالرحمن بن ابي بكر كه هركدام‌شان به يك بزرگي وصل هستند و هر كدام بزرگ مسائل جامعه و نخبگان سرشناس اجتماعي‌اند. جالب است توصيه مي‌كند كه اگر سخت مي‌گيري به حسين (ع) سخت نگير، زيرا وي انسان آزاده‌اي است كه در برابر سختي مقاومت خواهد كرد. پس اگر مي‌خواهي سخت بگيري به عبدالله زبير بگير.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون