شكست امريكا در افغانستان
از بعد مالي، امريكا در 17 سال اخير نزديك(همراه با بودجه سال 45.9 ميليارد دلاري براي 2018) مبلغ 729 ميليارد دلار هزينه كرده است. اين همه بودجه نظامي امريكا براي شكست طالبان با نيروهاي 15 هزار نفريشان كافي نبوده است. در افغانستان بيش از 14 هزار نيروي امريكايي و 6500 نيرو در قالب نيروهاي ناتو از ساير كشورها حضور دارند و اين همه نيرو و امكانات فوق مدرن براي شكست نيروهاي چريكي طالبان كافي نبوده است. شكست امريكا از بعد پرستيژ و حفظ اين تصور است كه با فناوري نظامي و اطلاعاتي ميتواند بر هر بحراني غلبه كند. شكست امريكا در افغانستان در مقابل 15 هزار نيروي طالبان افزونتر از شكست نظامي اين كشور در برقراري ثبات و صلح است.
عدم ثبات افغانستان براي كشورهايي چون پاكستان، تاجيكستان و حتي ازبكستان نگران كننده است. اين بيثباتي ميتواند مرزهاي غربي چين را تحت تاثير قرار داده و در مرزهاي ايران موجب بروز ناامني مقطعي شود.
سياستهاي متناقض امريكا در افغانستان، مهمترين عامل تقويت طالبان است. در افغانستان و سوريه و حتي عراق؛ نقاطي كه امريكاييها حضور نظامي دارند؛ مشخص نيست سياست امريكاييها دقيقا چيست. تناقض در سياستهاي امريكا كه از سوي ارتش، سازمان سيا و سازمانهاي ديگر اطلاعاتي اجرا ميشود به شكستها و ارزيابيهاي نادرست اين كشور رقم زده است. از سويي نيروهاي نظامي امريكا در ائتلافهاي ضد طالبان و داعش شركت ميكنند، از سوي ديگر به دهها گروه تروريست القاعده و نيروهاي به اصطلاح ارتش آزاد سوريه كمك ميكنند و از سوي ديگر به حمايت از داعش در مواقع بحراني ميپردازند. نمونه آن هليبرد حداقل 4 تا 5 هزاري نيروي داعش از سوريه به افغانستان است و از سويي با حمايت از كشت مواد مخدر در افغانستان؛ اين منطقه را به شكل عميقي بزرگترين پايگاه تروريسم قرار دادهاند.
امريكاييها در افغانستان با دو عامل خارجي مهم صلح و ثبات؛ ايران و پاكستان به عنوان دشمن و رقيب نگاه ميكنند. امريكاييها هر چقدر در فناوري نظامي و جاسوسي برتر باشند در زمين و در ارتباط با مردم افغانستان ناتوان و زمينگير هستند. نه زبان ديني و نه زبان قوميتها و سياست را در افغانستان ميفهمند. رابطه امريكا با هم پيمان منطقهاي پاكستان رابطه ارباب و رعيتي است، چيزي كه عمران خان، نخستوزير پاكستان بدان اذعان داشته است و چون نميتوانند برتري ايرانيها در زمين و فهم آنها را متوجه بشوند با ايجاد دشمني با ايران راه را براي تقويت طالبان و اخيرا داعش باز ميكنند. از ديدگاه سياست كنوني امريكا در منطقه، استفاده از هر نوع ابزاري براي تحت فشار قرار دادن ايران از جمله ابزار داعش اكنون اولويت است و افغانستان صرفا بهانه است. امريكاييها نميدانند كه تبديل افغانستان به پايگاهي جهت مقابله با ايران، وضعيت افغانستان را صرفا بدتر ميكند و آنها زمينگيرتر ميشوند.
ترامپ براي اين منطقه مهم استراتژيك جز مقابله با نفوذ ايران هيچ استراتژي ديگري ندارد. پاكستانيها اين را خوب درك كردهاند و از طريق حمايتهاي پنهان از طالبان، حوزه قدرت قوم پشتون را در افغانستان گسترش ميدهند. رويكرد سياسي و تمدني دولت ملي افغانستان به سمت ايران يك اجبار و گريزناپذيري ژئوپليتيك است. اين گريزناپذيري در ارتباطات تاريخي و فرهنگي گسترده با افغانستان، مرزهاي طولاني، مسيرهاي انتقال، مشاركت در مواردي چون مقابله با قاچاق مواد مخدر، جرايم سازمان يافته و مقابله با تروريسم استوار است. ايران مهمترين عامل ثبات افغانستان است كه از نظر سياست خارجي امريكا در اين كشور به عنوان تهديد تلقي ميشود.
سياست كنوني امريكا براي مذاكره با طالبان در عمل تثبيت دوباره گروههاي تروريستي در اين كشور را به همراه خواهد داشت. مذاكره امريكاييها با گروهاي مختلف طالبان در قطر كه از تابستان امسال به صورت جديتر آغاز شده شايد به تثبيت اين نيروها در افغانستان و احتمالا حمايتهاي امريكا از آنها منجر شود. امريكا براي بيثباتي مرزهاي غربي چين، ايران، كشورهاي آسياي ميانه و نهايتا مناطق مسلماننشين روسيه نياز به گروههاي تروريست «خوب» دارد. امريكا به بيثباتي آسياي جنوب شرقي فكر ميكند و اين همان استراتژي منفعل ايجاد زمينهاي درگيري و تنش بيشتر است. آنچه كه در اين بازي بدون استراتژي و سراسر تاكتيك امريكاييها مدنظر است، ثبات افغانستان از طريق مشاركت با كشورهاي پاكستان و ايران نيست.