• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3207 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۶ اسفند

به بهانه نمايش مجموعه «رو به بي‌سو» محمود سبزي در گالري بوم

گذشته‌اي در حال

محمود سبزي: من در سال ١٣٣٠ در همدان به دنيا آمدم و از همان طفوليت طعم هجرت و كوچ را چشيدم؛ زيرا خيلي زود خانواده‎ام به دليل مشكلات اقتصادي به اهواز كوچ كردند به‌همين دليل من را بيشتر اهوازي مي‌دانند. تمام دوران تحصيل از ابتدايي تا دانشگاه در اهواز بودم‌. در خانواده‌ سنتي زندگي مي‌كردم كه پدربزرگ و به ويژه مادربزرگم مشوق من در زمينه هنر بودند؛ من در سال ٦٤ براى آموختن درست نقاشي به آلمان رفتم و بعد از چند سال راهي امريكا شدم و از دور دست ديدم كه اصالت‌ها و ارزش‌هاى معنوى چگونه زير چرخ دنده صنعت و مدرنيته در حال تخريب است. «رو به بي‌سو» بازگو‌كننده دل نگراني هميشگي من پيرامون هويت فرهنگي، سرگشتگي و عزيمت عجولانه از وادي سنت به روزگار مدرنيسم است زيرا چنين تحولي نيازمند جذب فرهنگي و همسان‌سازي است كه اتوماتيك‌وار ريشه فرهنگي ما را نشانه مي‌رود. آسيب‌ها و مخاطراتي كه انسان شرقي در اثر گذر شتابان از سنت به مدرنيته متحمل مي‌شود، شناسنامه و هويت فرهنگي‌اش را دچار اختلال و به هم ريختگي مي‌كند. اين چالش جدي است كه هر جامعه‌اي را متلاطم و مشوش مي‌كند

    آزاده جعفريان / تلفيق مدرنيته با نشانه‌هاي سنت از كارهايي است كه اين روزها در آثار هنرمندان به خصوص هنرمندان تجسمي زياد ديده مي‌شود. «محمود سبزي» هنرمندي است كه از وراي نشانه‌ها و موتيف‌هاي ابتدايي سنت و مدرنيته گذشته پا را فراتر نهاده تا با تابلوهايش و بهره‌گيري از رسانه نقاشي، صدايش را به جامعه برساند. او سال‌هاست در امريكا زندگي مي‌كند و با نشانه‌هاي سرمايه‌داري غربي به خوبي آشناست. وي در آثارش از تصاوير سيگار، برگه‌هاي پاسپورت گرفته تا چهره هنرپيشه‌هاي معروف غربي چون اليزابت تيلور، مرلين مونرو، الويس پريسلي استفاده كرده است. هنرمند اين نشانه‌ها را در تابلوهايش قرار داده و آنها را با موتيف‌هايي از تذهيب مينياتور در هم آميخته است. سبزي خود مي‌دانسته اين در هم آميختگي فضاي دوگانه و نامتجانسي را پديد خواهد آورد ولي با آگاهي به دنبال نمايش همين دو گانگي‌ها بوده است. نوستالژي‌هايي كه اين روزها به راحتي از كنارشان مي‌گذريم و حتي بدون كوچك‌ترين توجهي از چيزهايي كه تمام گذشته و كودكي‌مان را ساخته‌اند به سوي آينده ناشناخته‌اي در حال حركتيم. سبزي در آثارش از بحران هويت فرهنگي، سرگشتگي و كوچ با عجله از سرزمين سنت به سرزمين مدرنيسم هشدار مي‌دهد. چندي پيش نمايشگاه «رو به بي‌سو» محمود سبزي شامل 25 تابلو با سايزهاي بزرگ در گالري بوم به نمايش در آمده بود، سبزي از سال 2011 روي اين مجموعه كار كرده است. وي در زمان جنگ در اهواز زندگي مي‌كرده و حدود يك ‌سال داوطلبانه در جنگ فعال بوده، بعدها حضور او در جنگ باعث شروع مجموعه‌اي از طراحي‌هايش از جنگ و كوچ جنگ‌زدگان شده است. آثار هنرمند در مجموعه «رو به بي‌سو» دنبال اين نيست كه برتري سنت در مقابل مدرنيته يا بالعكس را به اثبات برساند؛ بلكه هدف سبزي، نمايش روند تغيير بدون شناخت درست از گذشته به امروز بوده است. او در اين آثار نشانه‌هاي معاصر غربي را با المان‌هايي از تذهيب و مينياتور درهم آميخته تا شايد تلنگري باشد به مخاطب امروز كه حتي نمي‌داند چرا و از چه چيزي كوركورانه پيروي مي‌كند. محمود سبزي درباره نگاه به گذشته در آثارش مي‌گويد: ما همواره حسرت آن چيزهايي كه در دسترس‌مان نيستند را مي‌خوريم. هميشه نگاه‌مان به گذشته است و اين جمله بارها و بارها از زبان همه ما شنيده مي‌شود كه قديم‌ترها خيلي خوب بود يا خيلي خوش مي‌گذشت. شايد يك فرد اروپايي اين احساس ما را نداشته باشد چرا كه در زمان خودش، دنياي امروز را با گام‌هاي آهسته تجربه كرده است و با طمانينه از سنت به مدرنيته رسيده است و حتي شايد از اين مرحله گذار به دليل نرم و آهسته بودنش لذت هم برده باشد. اما ما بدين جهت كه با گام‌هاي سريع اين مسير را مي‌پيماييم؛ قبل از لذت بردن از يك دوره، وارد دوره بعد مي‌شويم. بنابراين حامل يك سري حسرت‌ها از گذشته‌هاي خودمان هستيم كه اين براي من يك دغدغه بوده و هست. بنابراين در بسياري از آثار اين نوع نگاه را مي‌توان ديد.
سبزي در اين آثار از سرمايه‌داري و مصرف‌گرايي انتقاد مي‌كند و با استفاده او از نمادهايي مانند باركد و علامت تجاري حراج‌ كالاها نمايش‌دهنده اعتراض نقاش به شكل‌گيري اين روند در جامعه است. وي با بهره‌گيري از مظاهر هاليوودي، ماشين‌هاي رنگارنگ كه به صورت كلاژ وارد آثارش شده، باركدها، درصد حراج كالا، جعبه سيگار و... در كنار عناصري از تذهيب و مينياتور به علاوه تصاويري از زنان ساده و بي‌آلايش زمان قاجار به اين مهم اعتراض كرده است. خود سبزي در اين زمينه مي‌گويد: در زمينه تخريب فرهنگ‌ها، غرب خيلي موثر و ويرانگر عمل كرده است. اين درست كه ما هم در زمينه انتقال بنيادين و درست سنت‌ها و ارزش‌ها به نسل بعد درست عمل نكرده‌ايم و نسل جوان‌مان ادله خيلي از باورهاي ما را اقناعي نمي‌شناسد اما با اين وجود باز نمي‌توانيم منكر فشار و هجوم فرهنگ غربي شويم. از طرفي ديگر اين واقعيت هم وجود دارد كه نياز جامعه ما به تكنولوژي و همراه شدن با جهان مدرن غير قابل انكار است. يعني بستن درها راه‌حل نيست، آثار من تلاش مي‌كند با ترسيم اين شرايط بغرنج تهاجم و نيز نياز ما به سياست درهاي باز، اين سوال را مطرح كند كه راهكار چيست؟
«گل و مرغ و كابوي» عنوان يكي از آثار سبزي در گالري بوم است كه فضاي پر تضادي را به نمايش گذاشته است. در اين اثر هنرمند، نشانه‌اي از كابوي‌هاي امريكايي را سوار بر اسب چموش به كرات به تصوير كشيده و در كناره‌هاي تابلو، موتيف‌هايي از گل و مرغ و تذهيب قرار داده است. وي با اشاره به اينكه زمينه اين اثر، يك طرح فرش و قالي ايراني ست با طرح معروف شكارگاه. ادامه داد: من در زمينه مستطيل وسط، كابوي سوار بر اسب ناآرام را به تصوير كشيدم؛ قريب به ٣٠ كابوي انگار در حال رام كردن اسب چموش هستند در حالي روي اين فرش جفتك چاركش مي‌روند كه دورتادور فرش گل و بوته‌هاي گل سرخ ايراني تذهيب‌وار و با وقار نشسته‌اند؛ همين تناقض شرقي غربي روح حاكم بر تمامي آثار من است.
وي افزود: من در سال ١٣٣٠ در همدان به دنيا آمدم و از همان طفوليت طعم هجرت و كوچ را چشيدم؛ زيرا خيلي زود خانواده‎ام به‌دليل مشكلات اقتصادي به اهواز كوچ كردند به همين دليل من را بيشتر اهوازي مي‌دانند. تمام دوران تحصيل از ابتدايي تا دانشگاه در اهواز بودم‌. در خانواده‌ سنتي زندگي مي‌كردم كه پدربزرگ و به ويژه مادربزرگم مشوق من در زمينه هنر بودند؛ من در سال ٦٤ براي آموختن درست نقاشي به آلمان رفتم و بعد از چند سال راهي امريكا شدم و از دور دست ديدم كه اصالت‌ها و ارزش‌هاي معنوي چگونه زير چرخ دنده صنعت و مدرنيته در حال تخريب است. «رو به بي‌سو» بازگو‌كننده دل نگراني هميشگي من پيرامون هويت فرهنگي، سرگشتگي و عزيمت عجولانه از وادي سنت به روزگار مدرنيسم است زيرا چنين تحولي نيازمند جذب فرهنگي و همسان‌سازي است كه اتوماتيك‌وار ريشه فرهنگي ما را نشانه مي‌رود. آسيب‌ها و مخاطراتي كه انسان شرقي در اثر گذر شتابان از سنت به مدرنيته متحمل مي‌شود، شناسنامه و هويت فرهنگي‌اش را دچار اختلال و به هم ريختگي مي‌كند. اين چالش جدي است كه هر جامعه‌اي را متلاطم و مشوش مي‌كند كه اگر عميق‌تر به اين پديده نگاه كنيم داستان خيلي جدي‌تر و اسفبار‌تر از آن است كه به ظاهر مي‌نماياند چرا كه جامعه‌اي خواهيم داشت گرفتار در مثلث هويت مخدوش و بي‌اصالت، احتياجات متناسب با آن و نظم اجتماعي براساس آن احتياجات. اما آن طرف قضيه نيز چندان روشن و ساده نيست چرا كه زيستن به دور از تحولات جهاني آسان نيست. سوال اساسي اين است كه تقابل بين سنت و مدرنيته را چگونه بايد حل و فصل كرد؟
سبزي با اشاره به دو اثر در نمايشگاه حاضر در گالري بوم كه متفاوت‌تر از بقيه هستند با نام‌هاي «ميراث» و «ماموريت انجام شد» در اين نمايشگاه اضافه كرد: خاورميانه امروز ميراثدار عملكرد ويرانگر استعمار است كه چيزي جز جنگ و برادركشي در اين منطقه از جهان نيست. اين دو اثر با تاثير از فجايعي كه در خاورميانه در حال رخ دادن است به وجود آمد. مثلا در «ميراث»، تصوير وسط برگرفته از عكسي واقعي است كه سه كودك را در حال بازي با اسلحه واقعي و تهديد يكديگر نشان مي‌دهد و اين چيزي است كه جاي بازي كودكانه آنها را گرفته است و نشان از آينده تاريك آنها دارد و اين رنج‌آور است.
استفاده از رنگ‌هاي گرافيكي و به پشتوانه آن فضاهاي گرافيكي در آثار سبزي زياد ديده مي‌شود. گويي رنگ، تنها ابزاري در دست هنرمند است تا او دغدغه‌هايش را به گوش مخاطبانش برساند. او نمي‌خواسته از رنگ به عنوان المان گفت‌وگو بهره بگيرد بلكه آنها نيز مانند ديگر نشانه‌ها، وسيله هنرمند براي مذاكره با مخاطبانش هستند. محمود سبزي با بيان اينكه هدف من وقتي يك كار را طراحي مي‌كنم اين نيست كه چقدر از گرافيك در كارم استفاده كنم تصريح كرد: من در درجه اول خودم را به دست ايده مي‌سپارم و در مسير بارور شدن ايده، از هر آنچه كه لازم باشد، استفاده مي‌كنم و اگر قرار باشد از گرافيك هم استفاده مي‌كنم تا پيام هر چقدر موجزتر بيان شود. هر چيزي كه به من كمك كند تا جنبه مفهومي اثر عميق‌تر باشد از آن بهره مي‌گيرم. تعصبي هم ندارم كه چون من نقاش هستم حتما بايد نقاشي باشد. يعني هر آنچه ايده‌ام به من اجازه دهد و امكانش نيز وجود داشته باشد، بر روي بوم مي‌آورم. همين آثار را كه نگاه مي‌كنيد، درست است كه همگي يك پيام مشابه دارند ولي داراي تكنيك و اجراهاي مختلف مقتضي با مفهوم اثر هستند.

 

گزارش گفت‌وگو با استاد خوشنويسي، محمدعلي قرباني

جاي خالي نقد در هنر خوشنويسي

 

    اعظم عليزاده‌نيك/ محمدعلي قرباني، خوشنويس و استاد دو رشته خط نستعليق و خط نسخ است كه از سن 17 سالگي تاكنون در عرصه خوشنويسي فعاليت دارد. در سال 1387 استادي خط نستعليق را اخذ كرد و در سال 1390با اخذدومين استادي در رشته خط نسخ از شوراي ارزشيابي انجمن خوشنويسان در زمره نوادر خوشنويسي قرار گرفت. (استادي در دو رشته خوشنويسي امري نزديك به محال است) . در سال 1391 موفق به اخذ نشان درجه يك هنري اين دو رشته خوشنويسي از شوراي ارزشيابي وزارت ارشاد اسلامي شد. وي كه سال‌ها مدرس انجمن خوشنويسان ايران بوده است، در حال حاضر هنرجويان درشهر تهران و استان البرز ونيز دوره فوق ممتاز خط نستعليق در باغ موزه هنر ايراني از تدريسش بهره مي‌برند. همچنين اين هنرمند عضو مجمع اساتيدمركز دارالكتابه مصلاي امام خميني تهران در رشته نسخ است. البته برپايي كارگاه‌هاي دوره‌اي در برخي نقاط كشور نيز از ديگر فعاليت‌هاي اوست. اين هنرمند كه در حال حاضر مشغول كتابت قرآن كريم است، كتابت ديوان بابا طاهر، ديوان خيام، 2 مورد منتخب مفاتيح، هشت بهشت، گزيده‌هاي ادعيه موارد فراوان، جز سي‌ام قرآن كريم (2 مورد) و كتابت سوره مباركه ياسين و... را منتشر كرده است.
در حاشيه برپايي نمايش آثار اين هنرمند در گالري ترانه باران، گفت‌وگويي را با محمد علي قرباني ترتيب داده‌ام كه آن را جهت مطالعه علاقه‌مندان به هنر خوشنويسي، در سطور آتي خواهم آورد و البته براي ارتباط بهتر مخاطب با هنرمند و نيز پيوستگي گفتار هنرمند از آوردن سوالات در متن پرهيز خواهم كرد.
متولد 1351 در تهرانم. 27 سال است كه مجذوب هنرخوشنويسي هستم ودر اين عرصه فعاليت مي‌كنم. گرايش من به خوشنويسي ريشه در كودكيم دارد و برمي‌گردد به علاقه‌اي كه به واسطه ديدن قلمراني عمويم، بهزاد قرباني كه درتهيه كاغذ‌هاي ابر وباد معروف است برايم ايجاد شد. در نوجواني از يكي از دوستان هم محلي‌ام كه خوشنويس دوره ممتاز بودكمي خط ياد گرفتم. ولي به طور جدي دوره فراگيري خوشنويسي برايم از ملاقات با استاديوسف خاموشي افشار شروع شد. در آن زمان من 17 ساله بودم. گاهي ممكن است به طور تصادفي سرنوشت افراد با هنرمندي گره بخورد و تسخير او شود يا در محيطي قرار بگيرد و جرقه‌اي زده شود كه فرد را در مسير علاقه و استعدادش رشد دهد. در مورد من هم اين اتفاق افتاد و نخستين سرمشقي كه مرحوم افشار برايم نوشت، نوع قلم‌گيري و نحوه مركب‌برداري و حتي رانش قلم وي برايم مطلوب واقع شد. استاد در عين حال كه بسيار مهربان بود جذبه‌اي خاص داشت تا آنجا كه سرمشق‌هاي ايشان هميشه كنار بستر خوابم بود. استاد افشار فردي توانمند از لحاظ تكنيك و قوي به لحاظ اطلاعات و از لحاظ شخصيتي فوق‌العاده غني بود. شاگردي من در محضر ايشان تا 17 سال وتا موقعي كه ايشان از دنيارفت، ادامه داشت.
من هر روز 12 تا 13 ساعت تمرين خط داشتم حتي خيلي موارد پيش مي‌آمد كه كارهاي واجب زندگي‌ام تحت تاثيرات تمرينات خطاطي‌ام قرار مي‌گرفت.
شروع جدي آموزش خط و همچنين انتهاي اين آموزش مستقيم در خط نستعليق با استاد افشار ختم شد كه خاطرات تعاليم اين استاد عزيز هنوز با من است. استاد حاج عبدالصمد حاج صمدي معروف به استاد صمدي هم استادخط نسخ من هستند. استاد صمدي جزو نادرترين افرادي است كه در هنر خطاطي خيلي زحمت كشيده است. خط شكسته نستعليق را تا دوره ممتاز نزد استاد شيرچي شاگردي كرده‌ام. استاد اميرخاني هم جايگاه ممتاز خود را در استادي من دارند. از اين استاد در امر آموزش بسيار استفاده برده‌ام. به نوعي وامدار ايشان هم هستم البته شيوه خط من گويشي از شيوه استاد اميرخاني است. مرحوم افشار شاگرد استاد اميرخاني بودند والبته چند جلسه‌اي هم حضوري در كلاس فوق ممتاز استاد اميرخاني شركت كرده‌ام. زماني كه كار خط را به طور جدي شروع كردم استاد اميرخاني در همان ايام كلاس‌هاي جدي‌شان تمام شد. به همين خاطر بود كه من از آثار ايشان بيشتر سود بردم. نوع درك و استفاده از اين آثار را خود مرحوم افشار به من آموخت و نگاه مرا دقيق كرد، به همين دليل از آثار استاد اميرخاني هم خيلي مشق كردم و مدعي‌ام كه شاگردي ايشان را هم از سرگذراندم.  تا الان چندين نمايشگاه در داخل وخارج كشور به صورت انفرادي داشته‌ام: در تهران، تبريز، اصفهان و قم و سيرجان و در كشورهاي: تركيه، پاكستان و قزاقستان. در نمايشگاه‌هاي جمعي زيادي هم شركت كرده‌ام. در جشنواره‌هاي مختلف هم از برگزيده‌ها بوده‌ام. دو دوره برگزيده جشنواره جهان اسلام بودم. در جشنواره‌هاي بين‌المللي امام علي(ع) و جشنواره رضوي نمايشگاه قرآن كريم كه هر سال برگزار مي‌شود، پنج دوره برگزيده بودم و خيلي موارد ديگر. در مورد فعاليت‌هاي نمايشگاهي يك سال اخيرم هم مي‌توانم از تشكيل حلقه خوشنويسي و برپايي نمايشگاه حلقه مهرباني در فرهنگسراي شفق اسفند 92 نام ببرم كه آثار من و هنرجويانم بود و نمايشگاهم درماه گذشته كه در شهر سيرجان برپا شد وكارگاه‌هايي كه در حاشيه آن برگزار كردم و در حال حاضرهم در گالري ترانه باران نمايشگاه انفرادي دارم.
در مورد آموزش اين هنر بايد بگويم من قبل از اينكه به طور جدي تعليم ببينم، تعليم مي‌دادم. بعد از سال‌ها به اين نتيجه رسيده‌ام كه آيا من واقعا در حال تعليم گرفتن بودم يا تعليم دادن. چون خيلي از نكته‌ها و كشف‌ها را هنگام ياد دادن به دست آوردم. به طور كلي آموزش اين هنر قرار گرفتن در يك مثلث هنر و هنر آموز و استاد است، استادي كه هم از لحاظ شخصيتي و هم از لحاظ تكنيك كار و هم از لحاظ هنرمندي حاذق باشد و براي هنرجو زود به اصطلاح تمام نشود؛ استادي كه جاذبه‌هاي شخصيتي‌اش بتواند شاگرد را مفتون كند و در پي خود بكشاند و ارتقا دهد. ضلع ديگر استعداد و عشق خود هنرآموز است و ضلع ديگر تمرين است. هريك از اين اضلاع نباشد يا هر يك از اينها ضعيف باشد، كار پيشرفت خوب پيش نمي‌رود.  البته هر مرحله از هنرآموزي با سختي و چالش خاص خود روبه‌رو است. مثلا در يك مرحله تنظيم مركب چالش اصلي است و در مرحله‌اي ديگر تراش‌قلم؛ آدمي بارها فكر مي‌كند كه به نتيجه رسيده و ماهرانه قلم مي‌تراشد، اما در حين تمرين درمي‌يابد كه چنين نيست. مساله ديگر فرم كلمات است كه بحث مشق نظري پيش مي‌آيد و ثبت دقيق فرم كلمات در ذهن‌مان بايد اتفاق بيفتد. مشق نظري و ذهني بايد به كمال انجام شود والبته مشق عملي. اين همه سختي‌هاي هر مرحله است اما هنرجو در گذار مراحل به جايي مي‌رسد كه درمي‌يابد در فضاي ذهن و برداشت از هستي و كاينات تناقضات عميقي وجود دارد. ما در خوشنويسي به دركي از هماهنگي‌هاي اجزا و تعادل كلمات و در نتيجه به يك زيبايي مي‌رسيم كه وقتي آن را با بيرون مقايسه مي‌كنيم، تضادها و حفره‌ها بيشتر نمايان مي‌شود. در اين مرحله چالش فراتر از خط مي‌رود. اينجاست كه آدم بايد كتاب بخواند و اينچنين است كه خوشنويسي گستره‌اش به زندگي و هستي و درك آن مي‌رسد.
 خوشنويسي هنر دقيقي است، يك سطر خوشنويسي از اجزاي مختلفي تشكيل شده كه در يك هماهنگي و نظم خاصي كنار هم مي‌نشينند و مجموعه‌اي واحد را به عنوان يك سطر يا يك تابلو يا يك اثر كتابت پديد مي‌آورند و دقيقا همين نظم و نسبت‌ها هم در زندگي وجود دارد و چون همه اينها روي هم تاثيرات متقابل دارند لذا خواندن فلسفه به ذهن خوشنويس سامان و انسجام مي‌دهد. طبيعت گردي هم همين تاثير را دارد، اگر انسجام و هماهنگي در ذهن شكل بگيرد و تناقض از بين برود، تاثير خود را بر زندگي و خوشنويسي هنرمند خواهد گذاشت.
در مورد تغيير در هنر خوشنويسي بايد بگويم: چون اين هنر به كمالش خيلي نزديك شده است، ايجاد تغييرات در آن ميسر نيست واگر تغييراتي هم وجود داشته باشد، چندان محسوس و چشمگير نيست. البته خوشنويس زماني مي‌تواند به مرحله افزودن به هنر خطاطي برسد كه به دركي از فرم برسد و بفهمد كه بعضي از اين قسمت‌ها شكل خاصي از تعادل صورت بگيرد، بهتر است. بايد خوشنويس بداند كه ما در خوشنويسي صرفا يك نوع تعادل نداريم همان طور كه تفسير و تاويل‌هايي متفاوت، از واقعه عاشورا وجود دارد تعادل‌هاي خوشنويسي هم از مناظر مختلف قابل بررسي است. درباره كربلا عده‌اي از منظر تاريخي بحث مي‌كنند و برخي هم مثل مولانا از منظر عشق، كربلا را تفسير مي‌كنند. برخي هم از زاويه حماسي به آن مي‌نگرند. در اين اثنا هر كسي و خاصه هنرمند به نيكي درمي‌يابد كه منظرها و ديدگاه‌هاي مختلف نسبت به يك موضوع خاص وجود دارد و او نيز منظر خود را پيدا مي‌كند.
نكته ديگر اينكه جامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنيته است. در اين گذار وجود سردرگمي‌هايي كه ايجاد مي‌شود طبيعي است. و در اين ميان البته به بسياري از هنرهاي سنتي جفا مي‌شود. از اين بابت بايد بسيار مطالعه كنيم. بايد در نمايشگاه‌هاي بسياري شركت كنيم، هنرهاي مدرن را ببينيم و اين گذار مستلزم نقد است. مشكل اصلي جامعه خوشنويسي امروز، عدم وجود فضاي نقد است. يعني در آن نقد انجام نمي‌شود و اين به خاطر رابطه مريد و مرادي و به واسطه حرمت‌هايي است كه از قديم نسبت به استاد وجود داشته و هنرجويان پايبند آداب هنرآموزي هستند و استاد هم جايگاه بلند خود را دارد. نقادي آنچنان كه بايد صورت نمي‌گيرد و اكنون هر محدوده‌اي كه نقد نشود محكوم به فناست، بايد توانست هنرهاي ديگر را هم ديد و كم‌كم بايد با عالم آنها هم آشنا شد چنين است كه مي‌توانيم از هنر خودمان هم دفاع كنيم.
 خوشنويسي آينه معارف وادبيات ماست كه كمتر هنري اين رابطه مستقيم را دارد و از بابتي ديگر، هنري انتزاعي است زيرا مصداق بيروني ندارد. شاخصه ديگر اين هنر مراقبه‌اي است كه مشاقي (تمرين خوشنويسي از روي الگو) خوشنويسي ايجاد مي‌كندو شايد به همين دليل است كه عرفاي گذشته به سالكان‌شان توصيه مي‌كردند خط بنويسند. هنر خوشنويسي بطون زيادي در خود دارد و هنر عميقي است. بيشتر از آنكه در عرض گسترده باشد در عمق اتفاق مي‌افتد و هرچه قدرزمان مي‌گذرد، خوشنويس حيرتش از اين هندسه عجيب كلمات بيشتر و بيشتر مي‌شود.
مضاميني كه براي آثارم انتخاب مي‌كنم بيشتر مطالبي هستند كه دوست‌شان دارم و درگيرشان هستم. برخي هم خوش تركيبند و البته معناي خوبي دارند مثل تابلوي گلزار؛ «گل عزيز است غنيمت شمريدش صحبت» فرم خيلي به رساندن مفهوم زيباي اين مطلب كمك كرده است. يا جمله «الحمدلله علي كل حال» كه شخصا خيلي به آن علاقه‌مندم و چندين بار آن را اجرا كردم. يا برخي فرم‌هايي كه در تابلوهايي به خط نسخ ايجادكرده‌ام مثل بداهه‌نويسي «بسم‌الله الرحمن‌الرحيم» يا تابلوي بداهه‌نويسي سوره توحيد يا تابلوي «ادعوني استجب لكم».
نمايشگاه اخيرم در گالري ترانه باران روز 26 دي ماه 1393 با حضور استاد اميرخاني و تعداد كثيري از اساتيد و علاقه‌مندان افتتاح شد. 40 اثر نسخ و نستعليق در آن ارايه شده و تا 5 بهمن ادامه داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون