«پس از 444 روز» عنوان برنامهاي است كه «انجمن اسلامي دانشجويان آزادانديش دانشكده حقوق و علوم سياسي» روز گذشته در دانشگاه علامه طباطبايي برگزار كردند. «پس از 444 روز» همان طور كه از نام آن پيدا است به 444 روز اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان خط امامي اشاره دارد اما برخلاف اغلب برنامههايي كه در حوالي 13 آبان برگزار ميشوند و تا بعد از آن ادامه دارند، قرار نبود كه در «پس از 444 روز» تنها اين سوال هميشگي و تكراري مطرح شود كه چرا خط اماميها تصميم گرفتند يك روز از ديوار سفارت آمريكا بالا بروند، گروگانگيري كنند و از اولين روز تا 444 روز بعد و حتي تا همين سالها بالا رفتنشان از سفارت بر تمام روابط و مناسبات ايران پس از انقلاب تاثيرگذار باشد. در برنامهاي كه به همت گروهي از دانشجويان حقوق و علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد، قرار بود در اين نشست گفتوگوي بين نسلي با محوريت 13 آبان و اشغال سفارت آمريكا بررسي شود و چه كسي بهتر از ابراهيم اصغرزاده طراح اصلي ماجراي سفارت آمريكا كه بارها و بارها در نقد و نكوهش اين عمل در اوايل پيروزي انقلاب صحبت كرده است.
ابراهيم اصغرزاده ترجيح داد تحت تاثير يكي از مهمترين اتفاقات دو روز اخير بحث را با ورود خانمها به ورزشگاه آغاز كند. اصغرزاده گفت: بحث را از يك موضوع ساده شروع كنيم تا بعد به مباحثي برسيم كه سرنوشت ما به آن گره خورده است. بعدازظهر روز شنبه مسابقه فوتبالي ميان دو تيم پرسپوليس ايران و كاشيماي ژاپن برگزار شد و تعدادي از خانمها فرصت يافتند تا در استاديوم حضور پيدا كنند. اصلاحطلبان با شادي اعلام كردند كه خانمها وارد ورزشگاه شدند پس ما به پيروزي دست پيدا كرديم. بخش اصولگراي جامعه اما معتقد بود حالا از ورود خانمها به ورزشگاه چه نصيبتان ميشود و آخر اين كار به خانمهايي ميرسد كه در كشورهاي اروپايي و آمريكايي مليجك يا عروسكي در ورزشگاهها هستند.
او افزود: ورود خانمها به ورزشگاه پديدهاي عادي در عرف جامعه جهاني است و در بيش از 230 كشور به صورت روتين و عادي خانمها در ورزشگاهها حضور دارند و ميان كشورها ايران و عربستان از جمله كشورهايي هستند كه براي حضور خانمها در ورزشگاه ممانعت ايجاد ميكنند. با توجه به دو تحليل اصلاحطلبانه و اصولگرايانهاي كه گفتم و با توجه به اين گزاره كه حضور خانمها در ورزشگاه امري معمول در همه جهان است چه اتفاقي كه همه ما كه در بستر و تاريخ مشتركي بودهايم چرا براي حل اين مشكل به زبان تفاهم نميرسيم؟ چرا يك خانم محجبه در كشورهاي غربي مورد احترام اروپاييها و آمريكا قرار ميگيرد و جامعه فكر نميكند اين حجاب نماينده ايدئولوژي و جمهوري اسلامي است بلكه اين برداشت وجود دارد حجاب انتخاب آن فرد بوده پس بايد از حق اقليتي او دفاع كرد و به آن احترام گذاشت؟ چرا جامعه غربي به اين خردورزي و عقلانيت ميرسد كه به يك خانم محجبه احترام بگذارد ولي ما داراي اين ظرفيت و پتانسيل نيستيم كه وقتي يك خانم از فرهنگي متفاوت وارد كشور ما ميشود، بتواند با لباس خودش حضور داشته باشد؟
اصغرزاده ادامه داد: اينجاست كه نوع نگاه اهميت پيدا ميكند. من متعلق به جنبش دانشجويي سنتي قبل از انقلاب هستم. در آن دوران چادر مظهر مبارزه و آزاديخواهي بود ولي الان چنين شرايطي ايجاد شده كه برخي تصور ميكنند هركس چادر سر ميكند حتما عامل حكومت است يا برعكس. چرا فكر ميكنيم اگر خانمها به ورزشگاه بروند اين مقدمه فروپاشي ارزشي و اخلاقي است؟ چرا تصور ميكنيم كه اگر بخشي يا قشري از جامعه مثل دانشگاهيان يا گروههاي قومي و فرهنگي مختلف در مورد حقوق خود صحبت ميكنند نبايد تحمل داشته باشيم؟ خوانش ما چيست؟ آيا نگاه ما به انقلاب و تحولات آن، اين است كه نسل قبلي كاري كردهاند و ما اسير آن شدهايم يا مسير واقعي جامعه بوده و بخشهاي مختلف جامعه به آن واكنش نشان دادهاند؟
او در پايان اين بحث نيز تاكيد كرد: به نظر من لحظه پيروزي ما در ورزشگاه آزادي لحظهاي نيست كه خانمها وارد شدند بلكه درست همان لحظهاي است كه چيزي حدود 99 برابر آن خانمها در استاديوم از ورودشان استقبال كردند. اين موضوع نشان داد كه جامعه ايران نسبت به آزادي خانمها نه از خود بيخود و نه يك باره دچار گناه ميشود بلكه با درايت و عقلانيت استقبال ميكند. چيزي كه هميشه در اذهان وجود داشت اين بود كه افرادي به تماشاي ورزش ميروند فقط مشغول فحاشي هستند و ممكن است كرامت خانمها را ناديده بگيرند اما ماجراي بازي روز شنبه نشان داد كه تمام اين حرفها خيالبافي است.
نسل ما چه چيزي براي گفتوگو با نسل جديد دارد؟
«انسداد نسلي» موضوع ديگري بود كه اصغرزاده به آن پرداخت. در واقع اين فعال سياسي و دانشجويي سابق با مثال آوردن از نگاه نسل خودش به نسل پيشين ماجراي اشغال سفارت را تبيين كرد.
اصغرزاده بخش دوم سخنراني خود را با اين سوال آغاز كرد: نسل ما چه چيزي دارد كه با شما گفتوگو كند؟ اشكالي كه به وجود آمده انسداد نسلها است. البته به جز بحث نسلي اين انسداد در گفتوگو وجود دارد و بين شما و دوستان بسيجي و حزباللهي يا كساني كه پشت در دانشگاه هستند و فكر ميكنند دانشگاه محل علم و گناه و شك و ترديد است، بايد دانشگاهها را خراب كرد و حوزه علميه ساخت نيز گفتوگو شكل نميگيرد. چرا اين گروهها راهي براي درك بهتر يكديگر پيدا نميكنند؟
اين فعال دانشجويي سابق ادامه داد: براي تبيين اين موضوع به تابلوي نقاشي خودم و گذشتهاي كه به آن تعلق دارم، گريزي ميزنم. وقتي سال 53 وارد دانشگاه شدم محيط دانشگاه باعث شك و ترديد جدي نسل من نسبت به نسل پيرمردها بود. همان اول فكر ميكرديم نسل قبل از ما نسل بيخودي است. نه ميتوانند در مقابل كودتاي 28 مرداد بايستد، نه ميتواند 15 خرداد را حذف كند، نه يك انقلاب را جلو ببرد و نه جلوي استبداد را بگيرد. نسل قبل از خود را متهم به سازشكاري و ميانهروي ميكرديم.
او افزود: البته اينكه من يا نسل من دچار چنين گرايش و طرز فكري شديم را ميتوان از منظرهاي ديگري نيز بررسي كرد. يكي اينكه به لحاظ بينالمللي اين فضا وجود داشت؛ يعني نگاه تحولخواهي و چپروي نگاه نسل جوان بود. آنها نسبت به ساختهاي موجود به خصوص ساختهاي موجود تحت تاثير جهان آزاد و سرمايهداري كه از ديكتاتورها حمايت ميكرد، اعتراض داشتند. حتي نسل من مدرنيته را از كانال وابستگي رژيمهاي استبدادي به غرب ميديد و به همين دليل به مدرنيته هم مشكوك ميشد. نظريهپردازهايي كه دور ما بودند يا كساني كه كتاب مينوشتند يا فيلم ميساختند، دكتر شريعتي، شايگان، آلاحمد و ... نگاهشان اينگونه بود كه غرب مظهر پلشتي و آلودگي است و شرق بازگشت به خويشتن و خودي بودن و فرهنگ روستايي و بايد به اين فرهنگ و سنت بازگرديم.
اين فعال دانشجويي سابق اظهار كرد: شك و ترديدي كه بين گفتمان نسل من و نسل قبلي وجود داشت منجر به جنگهاي مسلحانه شد. بسياري از جوانان فداكار كه جانشان را براي انقلاب نثار ميكردند، تصور كردند موتوري كوچك را به راه مياندازند و يك موتور بزرگ كه تودههاي مردم است به راه ميافتد؛ بنابراين شروع كردند به اسلحه دست گرفتن و مخفي شدن زير زمين.
اصغرزاده ادامه داد: براي جنبش دانشجويي بچههاي چريك اسطوره بودند ولي اسطورههايي كه در مخفيگاه به سر ميبردند. نميتوانستند در كارخانه، روستا، مسجد و بهطور كل جامعه با اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار كنند. در غياب اين نسل جاننثار اما جمعيتي از روحانيون كه حكومت روي آنها حساس نبود و به تبع آن دستشان باز بود در مساجد و حسينيهها تاثيرگذار شدند.
او در مورد تاثيرات جنبشهاي مسلحانه گفت: جنبش مسلحانه اثراتي گذاشت كه باعث شد جنبشهاي دانشجويي و نسل من نگاهشان به سياست سفيد و سياه شود؛ نگاهي كه هر نوع خردگرايي و مصلحتانديشي را جرم تلقي ميكرد و افراد اينچنيني را فرصتطلب و سازشكار ميدانست.
او پس از تبيين اين موضوعات بيان كرد: اشغال سفارت آمريكا ابتداي كار نبود انتهاي كار بود؛ يعني انتهاي مسيري كه جنبش دانشجويي از 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357 طي كرده بود. بياعتمادي و باور به اينكه نيروهاي ميانهرو نميتوانند ما را در مبارزه همراهي كنند و اعتماد به روحانيتي كه در سال 56 و 57 برگ برنده رو خود را رو كردند. برگ برنده آنها بسيج مردم بود. ما فكر ميكرديم كه خلق قهرمان مقدس هستند. بنابراين اسبمان را به درشكه تودههاي مردم بستيم و وقتي سفارت امريكا اشغال شد و مردم براي ما كف زدند و هورا كشيدند، فكر كرديم ما قهرمانان اين خلق هستيم.