25 آبانماه، 20 سال از درگذشت زنده ياد استاد محمد تقي جعفري ميگذرد؛ روحاني دانشمندي كه عموم او را با عنوان «علامه جعفري» ميشناختند. هميشه گرداگردش پر از مخاطباني شيفته بود، با جثهاي كوچك و چهرهاي جذاب و عبا و عمامهاي متفاوت كه تصويرهاي رايج از بوعلي سينا را تداعي ميكرد، بي دليل نبود كه برخي او را «ابن سينا»ي زمان لقب داده بودند. جذابتر اما لحن و لهجه غليظ خودماني تركي بود و كاربرد به جاي شعر و ادبيات در بيان. لحن «خطابي»اش گيرا بود و شخصيتي موثر و پرنفوذ داشت. مقبول بود، چنان كه يحيي يثربي استاد شناخته شده تاكيد ميكند، اقشار مختلف مردم از استادان دانشگاه تا مخاطبان عادي، فاصلهاي ميان خود با او احساس نميكردند. علامه جعفري، در آثارش فقط به مباحث تخصصي فلسفه اسلامي يا موضوعات خاص ديني نميپرداخت، در گفتار و نوشتارش فراوان به نويسندگان و ادباي قديم جديد ايراني و غربي از مولانا و حافظ گرفته تا بالزاك و داستايوفسكي ارجاع ميداد و كلامش را به شهد شيرين سخنان ايشان ميآراست. شرح مثنوي و نهج البلاغه مينوشت و با برتراند راسل مكاتبه ميكرد. اين منش و روش بود كه او را مقبول عام ميكرد و از او اكسيري ناياب ميساخت كه اين روزها در ميان نخبگان فكري، همچون كبريت احمر است. به مناسبت سالروز درگذشت او نزد دكتر يحيي يثربي، همشهري اهل فضل و فلسفهاش رفتيم تا درباره خصائل آن زندهياد سخن بگويد:
تبريز در تاريخ متجدد ايران به لحاظ سياسي و اجتماعي و فرهنگي اهميت ويژهاي دارد .علامه محمد تقي جعفري تبريزي بود و شما خودتان نيز اهل اين شهر هستيد. در ابتدا در مورد اين محيط و اهميت آن در شكلگيري شخصيتهايي چنين بفرماييد.
البته نميتوان گفت كه يك شهر يا استان عالمخيز است يا استان و شهر ديگري چنين نيست. به تعبير امروزيها اين نگاه، شايد نوعي «تبعيض نژادي» تلقي شود. اما تبريز در فرهنگ ما پيشگام وقايع و رويدادهايي مثل مشروطيت است و اين را نميتوان ناديده انگاشت. دليل اين امر نيز آن است كه در گذشته ارتباطات به گستردگي امروز نبود و تنها ارتباط از طريق زمين صورت ميگرفت. به همين دليل تركيه كه به لحاظ جغرافيايي نزديك اروپا است، زودتر از ديگر كشورهاي آسيايي تحت تاثير امواج تحولات اروپا قرار گرفت. اين امر از تركيه به آذربايجان ايران نيز سرايت ميكرد. در نتيجه شاهديم كه مردمان اين منطقه از جمله تبريز پيشگام تحولات جديد مثل آزاديخواهي و
مشروطهخواهي و حركات انقلابي... هستند؛ البته بعدا با گسترش ارتباطات، ديگر نميتوان از تاثير جغرافيا سخن گفت. اما همچنين در تبريز همواره بر تحصيلات مذهبي و سنتي تاكيد داشتند. طلبهها و علماي تبريزي زيادي هم در نجف و هم در قم داشتهايم. مرحوم محمد تقي جعفري، حاصل اين فضاست. به نظر من بيشتر از محيط، استعداد خود آدمها سازنده است؛ البته محيط در شكل دهي به مسير و هدايت فرد تاثيرگذار است، اما اگر اين زمينه مساعد باشد، بقيه امور به دست خود شخص و خانواده او است. بنابراين معتقدم مرحوم جعفري بيش از آنكه تحت تاثير تبريزي بودن باشد، متاثر از خانواده خودش است.
شما آيا با خانواده ايشان آشنايي داريد؟
متاسفانه خير. ايشان خواهري داشت كه در تبريز زندگي ميكرد. به خاطر دارم حدود سالهاي 65-1364 مرحوم ايماني كه بعدا امام جمعه شيراز شد، سميناري براي بزرگداشت علامه طباطبايي در كازرون برگزار و از افراد بسياري براي شركت در آن دعوت كرد. من هم در آن زمان حدود سي و اندي سال سن داشتم و دعوت شده بودم. مرحوم جعفري و آيتالله جعفر سبحاني و آيتالله مكارم شيرازي و آيتالله اميني هم حضور داشتند. يك شب بعد از شام، مرحوم محمدتقي جعفري و آيتالله مكارم و بنده و يكي از همراهان مرحوم جعفري نشسته بوديم. آيتالله سبحاني به من گفت اگر تو غيرت داشته باشي، ما چرا بايد به كازرون در مدرسه و ورزشگاه براي علامه طباطبايي جلسه بگيريم؟ آيا بهتر نيست كه بزرگداشت علامه طباطبايي را در دانشگاه تبريز برگزار كنيم كه دانشجويان هم هستند. خانه علامه نزديك دانشگاه تبريز است و اهل اين شهر است. در آن زمان من مدير فلسفه دانشگاه تبريز بودم. من گفتم اين كار را ميكنم، اما شما به من قول بدهيد كه در اين مراسم شركت كنيد. ايشان قول داد. مرحوم محمدتقي جعفري نيز گفت من قول ميدهم كه هر سال زودتر بيايم و ديرتر از بقيه هم بروم. اصلا در اين ايام آنجا ميمانم. خلاصه اين اقدام عملي شد و تا زماني كه من بزرگداشت علامه طباطبايي را در تبريز برگزار ميكردم، مرحوم جعفري و آيتالله سبحاني هميشه ميآمدند و اين مراسم به خوبي برگزار ميشد.
آيا اولين آشنايي شما با علامه جعفري مربوط به همين زمان بود؟
خير، من قبلا هم او را ميديدم. اما بعد از آن ارتباط ما بيشتر شد. هر وقت هم من را ميديد، بدون استثنا به زبان تركي صحبت ميكرد. حدود يك ماه مانده به فوت استاد جعفري، آقاي رشاد به من گفت كه حال ايشان مساعد نيست و بهتر است به ملاقاتشان برويم. بعد از نماز مغرب و عشا به محلي كه اكنون كتابخانه استاد جعفري است، تا ساير دوستان ماشين پارك كنند، من از پلهها بالا و زودتر نزدشان رفتم تا خبر بدهم كه مهمان هست. سلام كردم. ايشان هميشه من را كه ميديد، به زبان تركي با من خوش و بش ميكرد. اما اين بار با من فارسي حرف زد و خيلي رسمي صحبت كرد. متوجه شدم كه حالش تغيير كرده و بيمار است. به همراهانم گفتم كه استاد جعفري جدا بيمار است؛ البته به ما گفتند كه ايشان سرما خورده است. اما من حس كردم كه اين وضعيت مربوط به سرماخوردگي نيست. آقاي رشاد به من گفت كه مشكل سرطان دارند و قرار است همين امشب به خارج از كشور اعزام شوند. همان شب گويا رفتند و چند هفته بعد هم از دنيا رفتند. خلاصه من در ايام حيات استاد جعفري، حتي زماني كه در كردستان بودم، از او دعوت ميكردم و ايشان با روي باز دعوت ما را ميپذيرفت. خلاصه اين آشنايي من با استاد جعفري بود. اين را هم ذكر كنم كه اكثر طلبههاي ما در دوران گذشته از خانوادههاي فقير بودند.
شما استاد فلسفه هستيد. علامه جعفري نيز يد طولايي در فلسفه و فلسفه ورزي داشت. به مراودتان اشاره كرديد. مشي فلسفي ايشان در جريانهاي غالب فلسفه اسلامي مثل فلسفه مشا و فلسفه اشراق و حكمت متعاليه چه بود؟
من نميتوانم براي ايشان يك گرايش خاصي تعريف كنم اما استاد جعفري برخورد بازي داشت. يعني زماني كه ما هنوز طلبه و جوان بوديم و تازه در قم درس فلسفه ميخوانديم، از ايشان كتابي با عنوان «ارتباط انسان- جهان» منتشر شد. من براي اولين بار ديدم يك آخوند از دانشمندان خارجي نقل قول ميآورد و آنها را نقد ميكند. جلد سوم كتاب بيشتر عكس و شرح حال اين دانشمندان خارجي بود. اين در آن زمان از يك روحاني بعيد بود؛ حتي به خاطر دارم ايشان يك بار درباره داروين سخنراني كرد؛ البته ميدانيد كه از نظر فني داروين روي فسيلها و آثار طبيعي كار كرده است و در رد نظر او نيز بايد به آن مطالب استناد كرد. اما استاد جعفري با روش خاص خودش و با تاكيد بر فضيلت انسان، به نقد داروين ميپرداخت. شيوه بيان استاد جعفري طوري بود كه عوام نيز متوجه آن ميشدند. مثلا ميگفت آقاي داروين اگر دلت ميخواهد بچه ميمون باشي، باش، اما ما بچه ميمون نيستيم! (خنده) ! البته در انتهاي بحث، با تكريم از داروين و دانشمنداني چون او حرف زد و گفت اينها زحمت كشيدند و مردان بزرگي بودند. من طلبه دعا ميكنم و شما نيز آمين بگوييد و گفت: خدايا به جامعه ما ده تا داروين بده! يعني قبول داشت كه دانشمنداني چون داروين زحمت كشيدهاند و نفي كلي نميكرد؛ بر خلاف عدهاي فرصت طلب كه به كشور ما آسيب زدهاند و به مصلحت عليه دانشمنداني چون داروين سخن گفتند و به جايگاههاي بالايي از نظر شغلي رسيدند. در حالي كه در پشت سر اين طور فكر نميكردند. استاد جعفري اما پشت سر نداشت، آدم صادق و صميمياي بود و در نتيجه آن طور كه فكر ميكرد، حرف ميزد. يكي از صفات خوب مرحوم محمد تقي جعفري، همين صداقت بود. آدم دورو و متظاهر و پرمدعايي نبود و نميگفت من نماز شب خواندهام و اين خواب را ديدم و ... با مردم عادي برخورد ميكرد.
به ارتباط ايشان با مردم اشاره كرديد.
بله، يك فضيلت او اين بود كه با مردم فاصله نداشت. هر كسي احساس ميكرد او را ميفهمد و او نيز همه را جدي ميگرفت. لباس معين و سادهاي ميپوشيد. مردم نيز با او نزديك بودند و دوستش داشتند. ما در سخنرانيها اكثرا نگران مشتري هستيم. اما ايشان هر جا حضور داشت، مشكل كنترل جا براي جمعيت بود. از در و ديوار آدم ميريخت. يك بار كه در تبريز بود، به ايشان گفتيم كه ساعت 5 (17) براي سخنراني تشريف بياورند. ساعت از 5 گذشت و نيامد. وقتي پيگير شديم، متوجه شديم كه استاد جعفري از اينكه ماشين دولتي براي آوردن ايشان به محل سخنراني فرستادهايم، ناراحت است؛ به خصوص كه آرم جهاد دانشگاهي روي ماشين بود. در حالي كه ماشين مربوط به جهاد دانشگاهي بود و از نظر ما ايراد نداشت. منظور اينكه مردم را جدي ميگرفت. اين را مقايسه كنيد با برخي مسوولان كه اصلا سوادي هم ندارند، اما انتظار دارند كه براي آنها تشريفات برگزار شود!
علامه جعفري درس فقاهت را رها كردند و به فلسفه و علوم قرآني پرداختند. گويا رسالت ديگري براي خودشان قائل بودند، درست است؟
من هم طلبه بودهام و اين دورهها را گذراندهام. فقيه بودن و معمم بودن فقط درس خواندن نيست. آدم بايد حوصله كار را داشته باشد. به خاطر درآمد يا سوءاستفاده نبايد لباس روحاني پوشيد. استاد جعفري استعداد خودش را در اين ميديد كه يك محقق فلسفي، اجتماعي و سياسي و در ميان مردم باشد. از سوي ديگر متوجه بود كه علمايي از اين دست با اين ويژگيها كم است. ما رساله
توضيحالمسائل كم نداشتيم. در آن زمان چند فقيه مشهور و معروف در تهران، نجف، قم، مشهد و كربلا حضور داشتند. ايشان ميديد كه يك فقيه فتوا بدهد، كفايت ميكند. اما 500 نفر مثل جعفري كفايت نميكرد. مرحوم جعفري اثرگذار بود، با شخصيتش و رفتارش. مردم بحثهاي ما را زياد تحويل نميگيرند. اين اهانت نيست. يعني بحث اثر نميكند. آنچه اثرگذار است، شخصيت طرف است. اين در عرفان خودش يك اصل است كه ميگويند: من لم ينفعك لحظه، فلن ينفعك لفظه. يعني هر كسي كه ديدارش تو را سود ندهد، كلامش تاثيري در تو ندارد. امروز كلام زياد است، اما امروز مردم تشنه افرادي هستند كه شخصيت شان تاثيرگذار باشد. اين در ادبيات عرفاني ما با تعبير عرفاني ساقي و باده، يك اصل است. اگر ساقي اثرگذار نباشد، بادهاش اثر نخواهد بخشيد: مگر از دهان ساقي مددي رسد وگرنه/ كس از اين شراب باقي نرسد به هيچ مستي. پيامبر اكرم (ص) تفسير اين آيه بود كه «يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه» يعني مردم را پاك و تزكيه ميكرد و بعد كتاب و حكمت ياد ميداد. چگونه قبل از كتاب و حكمت مردم را پاك ميكرد، به نظر من با شخصيت والايي كه همچون شخصيت پيامبر(ص) داشت، به درون مردم راه باز ميكرد. الان هم توصيه ميكنم كه امثال جعفري را در جامعه زياد كنيم. سخنران زياد داريم. كسي كه در ميان مردم و در دل مردم باشد، كم داريم. بسياري از مردم اصلا نميدانستند كه مباحث او چيست و اصلا موضوع كتاب يا سخنرانياش را نميدانستند، اما از آن استقبال ميكردند. خصوصيت ديگر استاد جعفري اين بود كه سياست ابزار را قرار نميداد. متاسفانه امروز در جامعه ما عدهاي نگاه ابزاري به سياست دارند. دو گروه هستند، يك گروه با چاپلوسي و با قدرت به دنبال منافع خودشان هستند. اينها نميتوانند در فرهنگ ما اثرگذار باشند، موسسه راه مياندازند، بودجه ميگيرند، سر و صدا راه مياندازند و ... اما كاري نميتوانند بكنند. بايد صداقت باشد. يك گروه نيز با مخالفت با قدرت براي خودشان در جامعه جا باز ميكنند. با يك حمله به مقامات بالا و تندرويها سعي ميكنند براي خودشان مشتري بيابند. استاد جعفري نه آن بود و نه اين. نه جايي خودش را منسوب قدرت ميكرد و نه مخالفت ميكرد. سعي ميكرد خودش باشد. او بيشتر به باطن خودش متكي بود. يك ويژگياش نيز اين بود كه دنبال دنيا نبود. الان وقتي كسي را براي سخنراني دعوت ميكنيم، ميبينيم كه مبالغ هنگفتي دريافت ميكنند. استاد جعفري اين گونه نبود، من چندين بار او را در هواي سرد آبانماه (معمولا 22 آبان بود) از تهران به تبريز كشاندم كه سخنراني كند، يك قران به او ندادم. مثل مهمانهاي ديگر ميآمد و ميرفت. اين امتياز است. الان برخي براي پيشنمازي فاكتور مينويسند! ما بايد كميت را رها كنيم. عصر، عصر كيفيت است. جعفري، اگر اشتباه هم ميكرد، كسي او را مسخره نميكرد. فضايل سازندهاي داشت و هزاران جوان را به اسلام جذب كرد. چون شخصيت قدرتمندي داشت. اين نفوذ شخصيت خيلي مهم است و نماد نفوذ شخصيت چنان كه گفتم، حضرت محمد بن عبدالله (ص) است. ديگر ويژگي استاد جعفري اين بود كه خطابي صحبت ميكرد. يعني وارد ظرايف برهاني نميشد و بيشتر به اثرگذاري مطلب ميانديشيد. در كتابهايشان نيز خطابي بحث ميكرد. شايد بتوان از اين جنبه به او انتقاد كرد، زيرا در كتابها بايد علمي بحث كرد.
يكي از ويژگيهاي استاد جعفري كه امروز در حوزهها كمتر به آن توجه ميشود، توجه به مثنوي و ادبيات است. علت اين گرايش در ايشان چه بود؟
علت آن توجه عميق او به مردم بود. ميديد كه عدهاي تحصيلكرده هستند و به فلسفه غرب گرايش و توجه دارند و به همين خاطر فلسفه غرب ميخواند تا از آن مباحث نيز اطلاعي داشته باشد؛ حتي با برتراند راسل مكاتبه ميكرد. از سوي ديگر ميديد عده زيادي مريد مولوي هستند. ميخواست نياز آنها را نيز برآورده كند؛ البته همين جا تاكيد كنم كه استاد جعفري اصلا اهل تصوف و مباحثي از اين دست نبود. حتي بارها به من ميگفت من ذوقي هستم. يعني ادبيات عرفاني را دوست داشت، اما مخالف اين بند و بساط فريبكارانه بود. من در كتاب فريب سراب به اين نكته اشاره كردهام. استاد جعفري مثنوي را به عنوان وسيلهاي براي هدايت جوانان ميديد. من خودم به مولوي انتقاد دارم، اما نميگويم كه هيچ نميدانست. مثنوي سرشار از نكته و ظرايف است. حتي استاد محمدرضا حكيمي يك بار به من ميگفت كه فلاني الان در دنيا اسلام را با مثنوي و مولوي و انديشمندان و آثاري از اين قبيل ميشناسد. بنابراين بايد اين آثار را معرفي منصفانه كرد.
ميراث فكري و معنوي او براي امروز ما چيست؟
ميراث استاد جعفري مباحث اخلاقي و آثار تبليغي و ترويجي اوست. او همانطور كه در طول حيات هزاران نفر را جذب انديشه اسلامي كرد، آثارش نيز چنين خاصيت دارد. ما الان با تيپ شخصيتي استاد جعفري بسيار نياز داريم كه مسجدها و پاي منبرها و سالنهاي دانشگاه پر بشود و كنفرانسها پرمشتري شود؛ ضمن آنكه يك بار در دانشگاه كردستان بعد از سخنراني از من پرسيد كه صحبت من خوب بود؟ گفتم عالي بود، اما ميدانيد اصل خوبي بحث شما در چيست، در مقبوليت شماست. مردم شما را قبول دارند و گفتههاي شما در درجه دوم قرار ميگيرد. خودش تاييد كرد و گفت يك بار در دانشگاه شيراز سخنراني كردم و بعد از سخنراني استادي به من گفت كه فلاني، من كه نفهميدم شما چه ميگوييد، خودت فهميدي؟ و خنديد. من گفتم اتفاقا اين مهم است. همان آدم اگر دوباره برويد پاي منبر شما ميآيد. اين امتياز است. دو بيت از هفت اورنگ در مقدمه يوسف و زليخاي عبدالرحمن جامي خواندم كه خيلي پسنديد: به مقبولي كسي را دسترس نيست/ قبول خاطر اندر دست كس نيست// بسا زيبارخ نيكو شمايل/ كه سويش طبع مردم نيست مايل// بسا ليلي وش شيرين كرشمه/ كه ريزد خون دلها چشمه چشمه
جعفري اينگونه بود. توصيه من به مسوولان فرهنگي كشور نيز اين است كه افرادي چون جعفري را بيابند كه حرفشان در مردم اثرگذار باشد. ما به جاي يك ميليون روحاني بايد صد چهره اثرگذار مثل استاد جعفري داشته باشيم.