يك سال از زلزله مهيب ٢١ آبانماه سرپلذهاب ميگذرد. مردم اين شهر تجربه جنگ تحميلي را داشتهاند و امروز با گذشت يك سال چهره اين شهر هنوز زخمي و رنجور است. در اين گفتوگو پاي سخن «اكبر سنجابي» كه در زمان زلزله و بعد از آن فرماندار اين شهر بود، مينشينيم و به بررسي تاثيرات اجتماعي زلزله و وضعيت اين شهر بعد از يك سال ميپردازيم.
شهرستان سرپلذهاب تجربهاي بزرگ و تلخ مانند جنگ را پشتسر گذاشته است و با اين حال با گذر از تمام تاثيرات جنگ دستكم از لحاظ اقتصادي داشت جان ميگرفت. شما هم به عنوان فرماندار اين شهر، چنين دريافتي از سرپلذهاب داشتيد؟
سرپلذهاب هم جنگ را تجربه كرده و هم در دوران بازسازي به رونق و شكوفايي رسيده بود و در همين مورد بايد توضيح بدهم كه يكي از شهرهايي كه در زمان بازسازي رفتاري متفاوت از سوي مردم را تجربه كرد، سرپلذهاب بود. عموما در ميان شهرهايي كه در زمان جنگ صددرصد تخريب شده بودند، كمتر شهري را ميبينيم كه بازگشت صددرصد مردم در دوران بازسازي را به خود ديده باشد اما در سرپلذهاب جمعيت نسبت به قبل بيشتر و حتي ميزان آن چهار يا پنج برابر اضافه شد.
سرپلذهاب قبل از زلزله يكي از پررونقترين شهرهاي استان كرمانشاه بود. ما از نظر فرهنگي، رشد جمعيتي و ميزان پايين بودن معضلات اجتماعي مانند اعتياد، طلاق، سرقت، خودكشي و غيره يكي از شهرستانهاي سبز استان بوديم. در تعريف سيماي سرپلذهاب قبل از زلزله اين را هم اشاره كنم كه سرپلذهاب مردم خاصي دارد، مردمي مهربان، مهماننواز و اهل تعامل. در اين شهرستان شيعه، اهل سنت و اهل حق در كمال آرامش با هم زندگي ميكردند و شهر در مسير توسعه بود. در يك جمله بايد بگويم سرپلذهاب زندهترين و پوياترين شهر استان كرمانشاه بود كه زلزله آمد...
رفتار مسوولان و وعدههايي كه پس از زلزله به چنين مردمي دادند را چطور ارزيابي ميكنيد؟
در سرپلذهاب ٣٤ هزار واحد آسيب ديده داشتيم كه از هفته دوم كار آواربرداري شروع شد و تا ۵ اسفند كه من فرماندار بودم كار تعمير و بازسازي حدود ۸ هزار واحد مسكوني تعميري هم انجام شد و در كنارش آواربرداري در حوزه روستايي تا ۹۵درصد و در حوزه شهري تا ۷۵درصد انجام شده بود. حالا كه به يك سالگي زلزله رسيدهايم براساس آمار اعلام شده از سوي مسوولان استان، متاسفانه نتيجه به دست آمده با وعدهها و زمانبنديهايي كه مسوولان كشوري بارها اعلام كردهاند، همخواني ندارد و اين مساله باعث شده مردم اين مناطق حتي به آمارهاي اعلام شده كه اخيرا توسط مسوولان استاني اعلام شده هم با ترديد نگاه كنند. به عنوان مثال استاندار بارها اعلام كرد كه به مستاجران واجد شرايط زمين ميدهيم و الان در يك سالگي زلزله هنوز 2 هزار و 500 خانوار مستاجر واجد شرايط، زميني دريافت نكردهاند و زير چادر و كانكس منتظر زمينهاي اهدايي هستند. يا در جلسات بازسازي كه در بهمن سال ۹۶ داشتيم، گاه استاندار با مدير بنياد مسكن در جلسات سر اين مساله دعوا داشتند كه بايد آخر خرداد ٩٧ سقف همه واحدهاي تخريبي روستايي تمام شده باشد و دوستان بنياد مسكن ميگفتند نه ما تا پايان تير ماه را قول ميدهيم و اين وعده هم عملي نشد! متاسفانه شاهد بوديم ۲۰ مرداد ۹۷ آقاي تابش (رييس بنياد مسكن كل كشور) به سرپلذهاب رفت و گزارش تصويري كه از ايشان ديديم اين بود كه امروز دو هزارمين سقف روستايي را افتتاح كرديم!
يكي از تصميمات اشتباهي كه در روزهاي اول زلزله انجام شد اين بود كه مديريت استان در ۴۸ ساعت اوليه آماري مبني بر ميزان خسارات تقريبي را به هيات دولت ارايه داد و دولت محترم هم براساس همين آمار بودجه براي اسكان ضروري، موقت و دايم مناطق زلزلهزده پيشبيني كرد. بعدها در ارزيابيها متوجه شديم آمار اعلام شده كه مبناي تصميم دولت شده بود با ميزان خسارات اختلاف خيلي زيادي دارد و به همين دليل مجبور شدند دوباره درخواست ترميم بودجه دهند.
پيشنهاد من به مديران استاني اين است كه زحمت بكشند و آمارهايشان را با مصداق و آدرس اعلام كنند، مثلا بگويند در چند روستا و در هر روستا چند منزل ساخته شده است كه مردم به اطمينان و آرامش برسند. ارايه چنين آمار مبسوطي اين آرامش را در دل مردم زلزلهزده ايجاد خواهد كرد كه انشاءالله بهزودي منازل آنها هم بازسازي خواهد شد.
البته در كنار وضعيت بازسازي خانهها حالا وقتي به شهر سرپلذهاب ميرويد، ميتوانيد نابساماني شهر را لمس كنيد و آسيبهاي روحي مردم و شهر را هم ببينيد.
واقعيتش اين است كه من اعتقاد داشتم در كنار بازسازي فيزيكي شهر بايد بازسازي روحي و رواني و اجتماعي شهر هم انجام ميگرفت و به همين جهت هفت روز پس از زلزله اولين جلسه را با فعالان مختلف مربوط به اين حوزه داشتيم كه تبديل به جلسات هفتگي در فرمانداري شد و من هم گاهي در آن شركت ميكردم. بحث بازسازي روحي و رواني شهرستان با كمك سازمانهاي مردمنهاد در همين جلسهها شروع شده بود اما متاسفانه پس از اينكه شهرستان را ترك كردم متوجه شدم اين قضيه بهطور صددرصد مغفول مانده است. شنيدم كه يكي از دوستان سرپلذهابي در اين زمينه از طرف دانشگاه تهران ماموريت يافته كارهايي انجام بدهد اما واقعيتش اين است كه اين برنامهها نه بودجه كافي دارند و نه انرژي و تعداد نيروهايي كه در اين زمينه گذاشته ميشود به نسبت مقدار آسيبي كه مردم سرپلذهاب ديدهاند، كفايت ميكند.
راستش را بخواهيد حتي در مورد بازسازي فيزيكي شهر هم كاري كه انجام شده دقيقا درجاسازي است و با وجود تلاشها و اصرارهايي كه شد تا يك تيم كارشناسي تعيين شود و كار تحقيقاتي كنيم كه مثلا محله فولادي كه تخريب صددرصدي داشت و بايد 2 متر از زمين را ميكنديم تا به پي ساختمانها برسيم، آيا واقعا بهصلاح هست درجاسازي شود يا نه. همين محله فولادي محلهاي بود كه سالها بعد از جنگ تبديل به محله مسكوني شد. در زمان بازسازي بعد از جنگ نخالهها در آنجا تخليه شده بود و متاسفانه سالها بعد واحدهاي مسكوني را روي همان نخالهها ساخته بودند، خانههايي كه در زلزله آبان ۹۶صد تخريب شدند.
يكي از مسائل ديگري كه بايد مدنظر قرار ميگرفت موضوع تعريض معابري بود كه هنگام بحران، امداد و نجات و حتي بازسازي را با مشكل روبهرو كرد. اين كار را ما شروع كرديم اما براساس اخباري كه به من رسيده اين مورد هم به شكل كامل و كارشناسي انجام نشده است.
نقش سازمانهاي مردمنهاد را در زمينه بازسازي و كمكرساني به مردم سرپلذهاب چگونه ارزيابي ميكنيد؟
باتوجه به شناختي كه من از سرپلذهاب دارم بهترين راهحل براي بازسازي روحي و رواني و اجتماعي شهر استفاده كردن از سازمانهاي مردمنهاد با اولويت سازمانهاي مردمنهاد بومي است. كساني كه از همان روزهاي اول به سرپلذهاب آمدند، ساكن شدند، با مردم ارتباط گرفتند و شناختي نسبي از مردم و شرايط بهدست آوردند. جلساتي كه گفتم از روز هفتم بعد از زلزله با سازمان مردمنهاد آغاز و بعد به جلسات هفتگي تبديل شد، ميزبان فعالان اين سازمانها هم بود. ما با اعضاي ٦٠ سازمان مردمنهاد كه در شهرستان ما فعال شده بودند در تماس بوديم و انصافا ميشد لمس كرد كه حضور اين سازمانهاي مردمنهاد بين مردم زلزلهزده چقدر مثبت است. گاهي كه با برخي از اين فعالان اجتماعي برخورد ميكردم، ميديدم كه بيشتر از مردم خود سرپلذهاب غرق مشكلات شهر شدهاند و ما سرپلذهابيها از حضور و وجود اين عزيزان در سه ماهه اوليه در سرپلذهاب بهره فراوان برديم. اي كاش اين مسير ادامه مييافت. يكسري ريزهكاريهاي اجتماعي در رابطه با فرهنگ مردم وجود دارد كه شايد زور و قدرت دولت به انجام آن نرسد اما كاري كه دولت ميتواند انجام دهد اين است كه از سازمانهاي مردمنهاد حمايت كند و از قدرت اجتماعي آنها در بازسازي روحي و رواني و اجتماعي بهره ببرد. واقعيت اين است كه به فعاليتهاي سازمان مردمنهاد و مددكارهاي اجتماعي اهميتي كه بايد، داده نشد و حالا زير پوست اين شهر آرام به نظرم اتفاقات خوبي نميافتد و اوضاع روحي و رواني مردم خوب نيست. افزايش معضلات اجتماعي شايد در ظاهر پيدا نباشد اما در باطن جامعه نهان است كه اميدوارم مسوولان متوجه اين امر باشند و براي بازسازي اجتماعي و رواني اين شهر اقدامات مثبتي انجام دهند.
حرف من اين است كه ما در اين زلزله ٥٥٩ نفر از جمعيت ۸۶ هزار نفري سرپلذهاب را از دست داديم، اما آيا مابقي آدمهايي كه زنده ماندند همان افراد قبل از زلزله هستند؟ پاسخ من منفي است. به نظر من افراد ساكن در سرپلذهاب كه زلزله و حوادث بعد از آن را تجربه كردند، آدمهاي زير آوار مانده را ديدند و زندگيشان در يك لحظه جلوي چشمشان نابود شد، دچار فشارهاي روحي بسيار زيادي هستند اما از اينكه اينها چقدر انگيزه و اميد به زندگي دارند حقيقتا غفلت شده است و اگر به آن توجه نشود آينده خوبي را براي سرپلذهاب تصور نميكنم.
يكي از تصميمات اشتباهي كه در روزهاي اول زلزله انجام شد اين بود كه مديريت استان در ۴۸ ساعت اوليه آماري را مبني بر ميزان خسارات تقريبي به هيات دولت ارايه داد و دولت محترم هم براساس همين آمار بودجه براي اسكان ضروري، موقت و دايم مناطق زلزلهزده پيشبيني كرد. بعدها در ارزيابيها متوجه شديم آمار اعلام شده كه مبناي تصميم دولت شده بود با ميزان خسارات اختلاف خيلي زيادي دارد و به همين دليل مجبور شدند دوباره درخواست ترميم بودجه دهند.