• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4234 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۷ آبان

يادداشتي در باب «گفت‌وگويي ميان هگل و فلاسفه مسلمان»

در ستايش حيرت

مجيد احسن

زماني كه فلسفه آغاز شود، تلاطم و آشوب جاي ثبات و سكون را خواهد گرفت و بي‌‌قراري در مقامِ قرار خواهد نشست؛ چنانكه ارسطو سرآغاز فلسفه را «آپوريا» يا «حيرت» مي‌داند؛ حيرتي كه منجر به بازانديشي در سنت فكري يا هر آن چيزي مي‌شود كه مردمان حقيقتش مي‌انگارند. اين امر، اختصاص به زمان خاصي نداشته و در هر زمانه‌اي نسبت به موضوع آن متفاوت مي‌شود. اگرچه انديشه كلاسيك نيز با تلاطم و آشوب آغاز مي‌شود، اما معرفت را چون امري مورد ارزيابي قرار مي‌دهد كه در جايگاه ثبات سكني دارد. به‌طوري كه حتي سيلان محضِ موضوع معرفت نيز دامن معرفت را به حركت و تغيير نمي‌آلايد. اين در حالي است كه در دوران مدرن، حيرت
نه تنها ويژگي انديشه‌مند، بلكه ويژگي انديشه است و تحول موضوعات معرفت، نه تنها اصل معرفت را به امري متحول و متغير تبديل مي‌كند؛ بلكه در گامي فراتر، تمام ساحات واقعيت و حقيقت را دچار بحران مي‌سازد. انديشه مدرن، انديشه‌ورزي كلاسيك در دوران كنوني را به مثابه نظرورزي‌ عزلت‌نشينانه ارزيابي مي‌كند. آنگاه اگر دلبستگان سنت از كنج عزلت به در آيند و عزم مواجهه با چنين بحران مردافكني را در خود جزم كنند، تلاطم اين انديشه، ايشان را در ورطه‌اي سوزناك افكنده و سپند فكرشان را بر آتش خويش مي‌سوزاند. در اين مقام، انسان حقيقت‌جو با پرسشي ژرف مواجه مي‌شود و آرامش از كف مي‌دهد و حيرت فلسفي او موضوعي جديد را محل نظرورزي و تامل مي‌سازد؛ زمانه و فلسفه مدرن، همچون نيشتري بر گُرده سنت و فلسفه كلاسيك فرو رفته، آن را به بازخواني خويشتن فرامي‌خواند. اما اين بازخواني، دردآلود و رنج‌آور است. دردِ چنين نيشتري رگ حيات كساني را مي‌بُرد كه جان‌شان به سنت بسته است و ايشان را به اين فكر مي‌افكند كه چگونه بايد از اين ورطه برون شد.

اينجاست كه انديشه معاصرت همچون مرهمي بر اين جراحت نمايان مي‌شود. معاصرت، بيان دوستدارانه طبيبي است كه آرامش بيمار را مي‌جويد. فرزند زمانه شدن، به معاصرت روي آوردن و تلاش براي تنظيم نسبت خود در ميانه سنت و تجدد، نه مغلوب‌كننده حيات، بلكه فصدي است كه آبله مي‌كوبد و دُمل چركين را خالي مي‌كند، تا نفسي تازه فراهم آورد. اين انديشه، به تعبير هگل، «آوفهبونگ» يعني رفع و حفظ و ارتقاست، نه حكم به بطلان محض گذشته. برقراري نسبت با زمانه مدرن كه برسازنده جهان معاصر است، شهر هزار رنگ گذشته را تخريب نمي‌كند، بلكه بر بلنداي ديوارهاي آن مي‌ايستد و آن را هر چه بيشتر با امكانات و ابعاد انديشه‌اش گره مي‌زند و به پويايي حيات فكري مي‌انجامد‌. اما سوال اينجاست كه اگر انديشه معاصرت، با تشخيص درست دردهاي جامعه سنتي كه در جهان مدرن زيست مي‌كند، به فكر درمان است و به مدد برقراري گفت‌وگوي ميان انديشه سنتي و مدرن، به برون‌رفت از مشكلات مي‌انديشد، چگونه است كه دلبستگانِ سنت هنوز نسبتي با آن برقرار نساخته‌اند و به تلاش‌هاي فكري منقطع از زمانه خود ادامه مي‌دهند. مشهور است كه شيخ‌الرييس پس از چهل‌بار مطالعه متافيزيك ارسطو از فهم اغراض آن ناتوان ماند. او تمام مابعدالطبيعه ارسطو را به حافظه سپرد، اما نتوانست نسبتي با آن برقرار سازد. رساله اغراض مابعدالطبيعه فارابي بود كه با تغيير افق نگاه ابن‌سينا، نسبت زيست‌بوم فكري انديشمندي مسلمان با متفكري يوناني را تنظيم كرد. به‌راستي اگر آن چهل‌بار مطالعه دقيق متافيزيك نبود، دست‌نوشته كوتاه فارابي چه تاثيري مي‌توانست داشته باشد تا ابن‌سينا مابعدالطبيعه را دريابد؟ همان‌طور مي‌توان مدعي شد كه اگر تسلط شيخ‌الرييس بر منابع اسلامي و درون‌فرهنگي نبود، امكان درانداختن طرحي نو توسط وي هرگز وجود نداشت. در- ميان- بودگي ابن‌سينا و برقراري نسبتي با دو سنت يوناني و اسلامي و هم افقي با آ‌نها، او را توانا ساخت تا در عين رفع فلسفه يوناني، آن را حفظ و كمال بخشد. بايد دانست كه مطابق مباني فلسفه اسلامي، ديگر بازگشت به زمانه بوعلي ممكن نيست و مسائل امروز لزوما مسائل او نبوده‌اند؛ چنان كه چيستي غرض و مقصود ارسطو از تاليف مابعدالطبيعه نيز امروزه براي حكيمان مسلمان مساله نبوده و موضوعيت ندارد.

اگر امروز روزگار برآمده و برساخته از انديشه جديد و پديدآور هزاران مساله نوين است، پس اين انتظار كه فهم انديشه واضعان عالم و آدم جديد مساله حكيم مسلمان باشد، چندان بي‌جا نيست. كتاب «گفت‌وگويي ميان هگل و فيلسوفان مسلمان» در راستاي پرداختن به چنين مساله‌اي تاليف شده است. به گفت‌وگو كشاندن هگل به عنوان نقطه اوج مدرنيته و صدرالمتالهين به مثابه تماميت و نقطه اوج فلسفه اسلامي تلاشي نوآورانه از سوي مولفي آشنا به افكار فلسفي سنتي و مدرن است. انتظار مي‌رفت چنين كتابي، در محافل و علماي دلبسته به سنت، سروصدايي بيش از آنچه تاكنون ديده‌ايم، برانگيزاند. اما ظاهرا تاكنون چنين نشده است و اين امري است كه مي‌تواند محل تامل باشد. چنين به نظر مي‌رسد كه تجربه‌اي مشابه با تجربه سينوي رخ داده باشد. به‌راستي اگر شيخ‌الرييس با گشودگي نسبت به سنت ارسطويي به مطالعه چندين‌باره مابعدالطبيعه و از بر كردن آن اقدام نكرده بود، آيا رساله اغراض فارابي مي‌توانست چنين تاثير عميقي در او داشته باشد؟ بايد انديشيد.

استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون