• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4237 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۳۰ آبان

درباره استاد محمد ابراهيم شريف‌زاده به بهانه سالگرد درگذشتش

خون‌پاش بود و نغمه‌ريز‌

سيمين سليماني

 

 

سرو خرامان خراسان سال‌ها در تنهايي زندگي كرد و به گواه آنان كه در سال‌هاي آخر عمر كنار او بودند، مورد بي‌مهري و غفلت قرار گرفت؛ در اين‌سال‌ها آوازِ بي‌بديلش در چارچوبِ ديوارهاي كاهگلي خانه‌اش محبوس شده بود و اذانِ منحصر به‌فرد او بلندگو نداشت؛ با اين حال اما شريف‌زاده و هنرش در هيچ مرزي نماندند و هميشه فراتر از مرزها بودند.

روزهاي آخر آبان‌ماه سال 95 بود كه داغِ سروِ خرامانِ خراسان، بر دل دوستداران موسيقي و هنر نشست و محمدابراهيم شريف‌زاده از اساتيد بنام آواز ايران از دنيا رفت؛ در حالي كه پس از درگذشتِ وي نشانِ درجه يك هنري او به دستِ فرزندش رسيد.

اغلب شريف‌زاده را با آثارِ ماندگاري همچون «بهاره دخترعمو»، «سرو خرامان» و آلبوم «خون‌پاش و نغمه‌ريز» مي‌شناسند، اذانِ شريف‌زاده نيز توجه بسياري را به خود جلب كرده بود؛ اگرچه در سال‌هاي آخرِ عمر، بلندگوهاي مسجد نيز از او گرفته شد.

به بهانه سالروز درگذشت اين استاد آواز با يكي از فعالان حوزه موسيقي فولك و فرزندِ او گفت‌وگو داشته‌ام كه در ادامه خواهد آمد.

 

موسيقي با هواي شريف‌زاده گره خورده بود

حسينعلي مردان‌شاهي يكي از فعالان حوزه موسيقي فولك و تنظيم‌كننده آلبوم موسيقي محلي ترانه‌هاي جام به «اعتماد» گفت: «ايشان يك استاد آواز منحصر به فرد بود، رنگ و جنس صداي متفاوت داشت كه قابل تقليد نبود؛ استقرار جغرافيايي ايشان در باخرز كه آوازهاي خاص و پرتحرير در منطقه شرق خراسان از قديم در آن مرسوم بوده و استاد شريف‌زاده نيز در همين منطقه بزرگ شد و آشنايي كامل با ويژگي‌هاي آن داشت، علاوه‌بر اينها استاد با موسيقي دستگاهي نيز آشنايي داشت و تركيب اين دو شكل، فرم جديدي در حوزه آواز معرفي كرد كه منحصر به‌فرد و خاص خود استاد شريف‌زاده بود و كمتر كسي در ميان اساتيد ديگر با چنين ويژگي‌هايي داشته‌ايم.»

او ادامه داد: «ايشان همچنين ارتباط با خوانندگان مكتب هرات داشت و اين باعث شد كه قطعات و ترانه‌هايي در ذهنش باشد كه كمتر جايي شنيده‌ايم و نمونه آن قطعه «بهاره دخترعمو» و «دلبر رعنا» است كه استاد شريف‌زاده آنها را به بهترين نحو اجرا مي‌كرد؛ از سويي آشنايي و تسلط ايشان در قطعات ريتمي، بارز بود چرا كه ايشان ساز «دايره» نيز مي‌زد و ريتم‌شناسي خوبي داشت و نوع تحرير و اجراي آوازي ايشان و تكنيكش خاص بود همچنين حجم‌گيري و صداسازي ايشان يك الگوي بسيار خوب بود. اين استاد آواز همچنين اجراهاي زيادي در خارج از كشور داشت و با استاد سمندري يك زوج هنري خاص بودند و نزديك نيم قرن همكاري اين دو، به طول انجاميد. در كنار همه اينها حال و هواي ناب استاد شريف‌زاده كه با احساس و زيبا اجرا مي‌كرد، در واقع موسيقي با حال و هواي او گره خورده بود و با صحنه و شرايط اجرا چيزي تغيير نمي‌كرد بلكه بايد حس آواز مي‌داشت تا بتواند بخواند.»

نشان درجه يك هنري، نوش دارو بعد از مرگ سهراب

استاد شريف‌زاده در بخش بزرگ عمرش و نزديك به 40 سال تنها زندگي كرد و او بود و تنهايي‌هايش؛ آن هم با شرايط سخت، در شرايطي كه امكانات مهيا نبود. فردي كه هم از سوي متوليان هنر و هم در جامعه‌اي كه زندگي مي‌كرد و حتي از سوي بخش بزرگي از هنرمندان نيز درك نشد. خيلي‌ها كه بايد قدمي برمي‌داشتند، بايد پاسخ بدهند كه چرا كاري نكردند. به هر حال در اين مدت تنهايي، استاد يك دايره دور خود كشيده بود و كمتر كسي را اجازه مي‌داد كه به آن دايره تنهايي وارد شود و اواخر عمر مي‌گفت: «من را رها كنيد تا من باشم و درد و تنهايي» اشعار و ابياتي كه انتخاب مي‌كرد همه حال و هواي استاد را نشان مي‌داد كه از اين تنهايي دلخور بود اگرچه به صورت موردي برخي دوستان و دخترشان كه در باخرز هستند به خصوص در سال آخر از استاد بسيار مراقبت كردند اما براي شخصي مانند او نياز بود كه بسياري با عشق و ذوق و افتخار به ايشان خدمت كنند.

در ادامه سراغ فرزند استاد شريف‌زاده رفتم، زهرا شريف‌زاده گفت: «وقتي به پدر سر نمي‌زدند خيلي گرفته مي‌شد و مي‌گفت اينها وقتي كار دارند من را يادشان مي‌آيد». بعد از اينكه پدرم فوت كرد، همه گفتند: «چه استادي از دست رفت و عجب اسطوره‌اي بود» اما ديگر اين حرف‌ها نوش دارو بعد از مرگ سهراب بود؛ اين اواخر پدرم از بي‌كسي نتوانست فعاليت كند و حتي به دليل بيماري‌اش بلندگوهاي مسجد نيز از ايشان گرفته شد؛ در حالي كه مي‌توانستند با كوچك‌ترين همكاري‌ها اجازه دهند كه پدرم فعاليت خود را داشته باشد.»

او ادامه داد: «پدر به مال دنيا چشمداشتي نداشت ولي فراموش شدن، رنج‌شان مي‌داد و اين اواخر ديگر فراموش شد. متاسفانه بلندگوهاي مسجد از دست پدر گرفته شده بود، اواخر يك سوييت براي ايشان در خانه خودمان درست كردم چون رفت و آمد برايم مشكل بود، در همان زمان نيز دنبال اين موضوع بودم تا پدرم كه به گواه بزرگان، اذان منحصربه‌فردي مي‌گفت، بتواند در محله خودمان هم كه شده اذان بگويد ولي هيچ كس به درخواست‌هاي من توجه نكرد. وقتي نشان درجه يك هنري را مي‌خواستند بياورند پدرم فوت كرد، پدرم اواخر آبان از دنيا رفت و ماه اسفند به ما اعلام كردند كه خودتان بياييد اين درجه هنري را تحويل بگيريد حتي زحمت نكشيدند كه آن را براي ما بفرستند و از خود من خواستند كه از اين شهر بروم و نشان را بگيرم. پدرم غسال بود. يك موقعي صحبت‌هايي درباره شغل ايشان و اين نشان نيز شده بود به همين دليل حرف در مي‌آوردند كه او يك غسال است مگر اين شغل شريف چه ايرادي دارد؟ من نامه‌اي نوشته بودم كه در مراسم هم نگذاشتند آن را بخوانم.»

زهرا شريف‌زاده گفت: «او از هنرش لذت مي‌برد و بيش از همه دلش مي‌خواست ديگران نيز دورش جمع باشند، هميشه سرو خرامان را زمزمه مي‌كرد و خيلي اين آهنگ را دوست داشت؛ حتي كسي هم كه به ديدنش مي‌آمد بيشتر اين قطعه را مي‌خواند. زهرا در حالي كه با ذوق و خنده صحبت مي‌كرد، صحبت‌هايش را اينگونه ادامه داد: پدرم قطعه «بهاره دخترعمو» را در مجلس عروسي من خواند و من فيلم عروسي را فقط به خاطر همان آواز پدرم بارها نگاه مي‌كنم.»

محمدابراهيم شريف‌زاده استاد بزرگ آواز فولك بود، درباره اذان شريف‌زاده بسيار گفته‌اند و شنيده‌ايم اما شايد كمتر كسي بداند كه او در سال‌هاي آخر عمر حتي بلندگوهاي مسجد محله را نيز نداشت تا هنرش از مناره‌ها به آسمان برسد؛ او در تنهايي زندگي كرد و نشانِ درجه يك هنري‌اش بعد از مرگ، به دستِ فرزندش رسيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون