پژوهشهاي جامعهشناختي پيرامون مسائل تاريخي ميتواند تحقيق درباره ظرف زماني و مكاني تحولات جامعه انساني گذشته را ميسر سازد، همانگونه كه ميتواند فرآيندهاي تغيير را طي زمان منعكس كند. اين شاخه از پژوهشها كه با عنوان جامعهشناسي تاريخي شناخته ميشود، عمر كوتاهي دارد. اما به عنوان بخشي از مطالعه ميانرشتهاي تاريخي ميان پژوهشگران علوم اجتماعي با گرايش تاريخي از يك سو و پژوهشگران تاريخ با گرايش علوم اجتماعي از ديگر سو تلقي ميشود. اهميت اين دسته از مطالعات به ويژه در بررسيهاي تاريخي بسيار واجد اهميت است. به ويژه از آن جهت كه رويكردهاي نوين تاريخنگاري از نگاشتههاي صرفا سياسي، جنگ و گريزها و زندگينامههاي پادشاهان و حاكمان گذشته فاصله گرفته و لايههاي ديگر جامعه را مورد توجه قرار داده است. در جامعهشناسي تاريخي مطالعه گذشته براي پي بردن به اين نكته مهم است كه عملكرد جوامع و نحوه تغييرات آن چگونه است. برخي برآنند كه جامعهشناسي هيچگاه از بررسيهاي تاريخي فارغ نبوده است و نيست و تاريخ نيز بدون مطالعات جامعهشناختي از ژرفايي لازم برخوردار نميشود. اگر بپذيريم مطالعه گذشته، موضوع تاريخ است و مطالعه زندگي مدرن موضوع مطالعات جامعهشناسي است، بين علوم اجتماعي خاص و تاريخ يك حوزه مياني قرار دارد كه اگر از منظر جامعهشناسي وارد شويم، آن جامعهشناسي تاريخي ميشود و اگر از منظر تاريخ وارد شويم به آن تاريخ اجتماعي ميگويند. از آنجا كه دكتر صديقي نقش و منزلت والايي در عرصه سياست و فرهنگ عصر پهلوي داشته است، نمونه مناسبي براي مطالعات موردي در حوزه جامعهشناسي تاريخي به شمار ميرود. زيرا همان طور كه اسكاچپول از انديشه دوري بودن تاريخ دست كشيد و معتقد به تغييرات اجتماعي در تاريخ شد و به گونهاي ديگر منشأ تحولي در مطالعات تاريخي شد؛ صديقي نيز تحت تاثير انديشه جامعهشناسان غربي كوشيد نگاه اجتماعي و جامعهشناسانه به تاريخ و ادبيات را براي نخستين بار در ايران ارايه و ترويج كند. از اين رو او با عنايت خاص به حوزههاي فلسفه، تاريخ، ادبيات، فرهنگ، زبان فارسي و ارتباط آنها با «اجتماعيات»(تعبيري كه خود او به كار برده است) به نقش آموزش و پرورش در راستاي تربيت نسل جديد توجه ويژهاي داشت، ادبيات ملي را عنصري هويتساز برميشمرد و تاريخ را نيز به دليل اهميت شناساندن هويت و انسجام ملي مهم ميدانست. صديقي علاوه بر خدمات ارزشمند علمي و فرهنگي، كنشگري بود كه در عرصه سياسي نيز در كابينه دكتر محمد مصدق مشاركت و نقشي فعال در نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران داشت. به راستي صديقي به عنوان يك رجل تأثيرگذار سياسي و فرهنگي تاريخ معاصر ايران چه رويكردي به هويت، اخلاق و آزادي داشت؟ او چرا از زمره مهمترين جامعهشناسان تاريخي و فرهنگي ايران به شمار ميرود؟ به چه دليل در ديدگاه او پيوند علم و اخلاق جايگاه مهمي دارد؟ نحوه عملكرد سياسي، اجتماعي و فرهنگي او در آن برهه از تاريخ ايران حائز چه اهميتي است؟ از اين رو تنها با شناخت انديشه و آثار اوست كه ميتوان پي به نگرش ايشان درباره مسائل سياسي، فرهنگي و اجتماعي برد و فعاليتهاي او را در زمينههاي مختلف ارزيابي كرد.
نظريه پژوهش
طبق نظريه تفسيرگرايي(interpretivism) مطالعه پديدههاي اجتماعي مستلزم فهم اجتماعي است كه افراد آن را پديد آورده و از طريق فعاليتهاي مستمرشان به بازتوليد آن پرداختهاند. بدين ترتيب افراد به طور مداوم درگير تفسير و بازتفسير دنياي خود، موقعيتهاي اجتماعي، كنشهاي افراد ديگر و كنشهاي خود هستند. آنها با هم معناي مشتركي را براي فعاليتهاي خود در نظر ميگيرند و ايدههايي در مورد مفهوم فعاليتهاي خود بيان ميكنند(بيلكي، 1394: 163). دانشمندان تفسيري چون كليفورد گيرتز (Clifford Geertz) در تفسير حقيقت اجتماعي، هيچگاه ديدگاههاي ديگران را عينا نميگيرند بلكه نوشتههاي آنان تفسيري است از آنچه در موضوعات تحقيق انجام ميدهند يا بهترين حدس از موضوع مورد مطالعه آنان است. بنابراين براي دستيابي به آنچه گفته شد ابتدا بايد به ساختاري توجه كرد كه غلامحسين صديقي به عنوان فضاي اجتماعي- فرهنگي در آن زيسته است زيرا به قول گيرتز هيچ ساختاري نميتواند فاقد كاركرد باشد. از اين رو نگارنده به دنبال اين كاركردهاي اجتماعي خواهد بود و براي دستيابي به معاني اين كاركردها نيازمند نشانههايي است كه آنها را در حيات و آثار اجتماعي بايد پي بگيرد.
در لايه ديگر از چارچوب نظري، اين پژوهش از نظريه جامعهشناسي تاريخي اسكاچپول بهره برده است. اسكاچپول تاريخداني است كه طبق سنت پيشينيان خود مطالعه تاريخي را به صورت دوري تصور ميكرد. انقلاب و جنبشهاي گوناگون اجتماعي- فرهنگي جهان اين حساسيت را براي او به وجود آورد كه پديدههاي تكرارپذير در زمان هميشه بر محور تكرارپذيري قرار نميگيرد بلكه اين انقلابات و جنبشها توانايي ظاهرسازي شرايط اجتماعي نوين را در خود ميپرورانند. براي مثال او به انقلاب ايران توجه ميكند و رخدادهاي پس از انقلاب اسلامي را در مسير وقايع قبلي نميبيند بلكه تعابير و معاني جديدي از آن در ذهن ميپروراند كه اين تعابير با رويكرد تفسيري يعني نشانهشناسي ساختي- كاركردي هماهنگ است. همانگونه كه در جامعهشناختي تاريخي نوين و نزد افرادي مانند چارلز تيلي، مايكل مان و اسكاچپول(كسلر، 1394: 261-283) رخدادهاي تكرارپذير تاريخي در فضا و مكانهاي اجتماعي گوناگون قابليت توليد نشانهها و معاني نويني را دارند. اين پژوهش نيز در مطالعه متون مربوط به دكتر صديقي به چنين رويكردهاي نظري توجه و براي نيل به اهداف خود استفاده كرده است.
روش پژوهش
اين پژوهش در حوزه مطالعات بين رشتهاي تاريخي و جامعهشناختي قرار ميگيرد. در مطالعه تاريخي تلاش ميشود اصل پديده با استفاده از منابع معتبر روايت و بررسي شود. اما مطالعات جامعهشناختي بر آن است كه تاثير نيروي جامعه را در كنش افراد بسنجد و با اطمينان نسبتا زياد وقايع اجتماعي آينده را پيشبيني كند. به ديگر سخن، جامعهشناسي به دنبال يافتن قاعده كلي رفتار انسانهاست تا با كمك آن توانايي پيشبيني و كنترل وقايع اجتماعي را به دست آورد. (توسلي، 1376: 52) روش انجام اين مطالعه، كيفي و شيوه جمعآوري اطلاعات آن اتنوگرافي تاريخي است تا با مطالعه ابعاد زندگي غلامحسين صديقي در محيط سياسي، اجتماعي و فرهنگي بتوان به معاني و نشانههاي حيات اجتماعي، فرهنگي و علمي او پي برد. از اين رو در اين مطالعه به تعبير رولان بارت «متن» مورد توجه قرار گرفته تا از طريق آن، ساخت و ساختار شكلدهنده حيات دكتر صديقي تفسير شود و پس از آن مخاطب به قضاوت ساختار موثر بر اين رخداد را دريابد.
زمان و مكان اجتماعي زندگي صديقي
عصري كه غلامحسين صديقي را پديد آورد، بسي مفاخر علمي- فرهنگي و مردان بزرگ عرصه ادب و فرهنگ را نيز پرورد. دوراني بود پربار و آكنده از تحولات شگرف اجتماعي و فرهنگي. صديقي يكي از چهرههاي مشهور تاريخ سياسي معاصر ايران در خانوادهاي ميهندوست، اخلاقمدار، وظيفهشناس و اهل كتاب زاده شد، در عصر پهلوي باليد، سقوط رژيم پهلوي را شاهد بود و انقلاب اسلامي و تأسيس حكومت جمهوري اسلامي را نيز درك كرد. او تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران به پايان رساند. در سال 1308 جزو محصلين اعزامي به فرانسه رفت، در دارالمعلمين سنكلو و دانشگاه سوربن تحصيل كرد و سرانجام موفق به اخذ دانشنامه دكتري در رشته فلسفه شد. او به واسطه آشنايي با افكار و آراء جامعهشناسان فرانسوي به ويژه اگوست كنت و اميل دوركيم و مشاهده و درك فضاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي غرب بيش از پيش به نقاط ضعف حكومت استبدادي ايران پي برد و اهميت و ضرورت علوم اجتماعي را درك كرد. با بازگشت به وطن(1317) در دانشگاه تهران به تدريس و پژوهش پرداخت و مصمم شد با بهرهگرفتن از دانش و اطلاعات جديد در نظام آموزشي تحولي ايجاد كند. از اين رو در بخش آموزش و نيز پژوهش منشأ خدمات ارزندهاي چون ارايه درس جامعهشناسي در دانشگاه و تأسيس موسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي در سال 1337 شد(روحالاميني، 1381: 283) كه خود رياست آن را به عهده داشت. بنابراين او را بايد موسس درس جامعهشناسي در دانشگاه تهران و بعد گروه جامعهشناسي دانست. اشتغال به مناصب سياسي او نيز مصادف با روي كار آمدن محمدرضا پهلوي، ملي شدن صنعت نفت و كودتاي 28 مرداد 1332 بود كه عضويت در كابينه دكتر مصدق را از سال 1330 با سمت وزير پست و تلگراف و تلفن، وزير كشور(1331- 28مرداد 1332) و نايب نخستوزيري در پي داشت. از آنجا كه صديقي در زمره نزديكترين همكاران و مشاوران دكتر مصدق طي سالهاي 1331 تا كودتاي 28مرداد 1332 بود و در روز وقوع كودتا به همراه دكتر شايگان، نريمان، مهندس رضوي، مهندس حسيبي و مهندس زيركزاده در خانه مصدق حضور داشت و شاهد گلولهباران خانه او بود، ميكوشيد مصدق دستبسته تسليم مزدوران و اوباش نشود ولي سرانجام خود نيز دستگير، بازداشت و زنداني شد(نجاتي، 1368: 453-456). اما در دادگاه به عنوان يار وفادار مصدق با شجاعت از خود و او دفاع كرد و محكوم به زندان شد. چنانكه غلامحسين مصدق در خاطرات خود مينويسد پدرش به جهت اينكه دكتر صديقي استاد برجسته و شريف دانشگاه را از سر كارش برداشته به همكاري دعوت كرده؛ و سبب زنداني شدن او شده، ابراز تأسف و ناراحتي ميكرده است(مصدق، 1369: 159). با توجه به نكات ارايه شده به فرازهايي از زندگي اين استاد موثر و توانا پرداخته ميشود.
اهميت هويت و فرهنگ بومي از منظر صديقي
دكتر صديقي فردي روشنفكر و جزو نسل اول استادان دانشگاه تهران بود، به مطالعه تاريخ و ادبيات علاقه داشت و به ادبيات فارسي اهميت ميداد. گويي با عقيده لوسين گلدمن كه «ادبيات خلاصه و چكيده تاريخ است» همسو بود(گلدمن، 1376: 249). از اين رو خواندن متون سنتي و ادبي را براي تقويت فرهنگ ملي ضروري و مهم ميدانست و با درك اين نكته كه جوانان ايراني بيشتر به ادبيات غرب گرايش دارند و از ادبيات سنتي و فرهنگ ايراني فاصله گرفتهاند، ميكوشيد آنان را با گنجينههاي ادب فارسي آشنا و دلبسته كند(افشار، 1384: 731؛ روحالاميني، 1379: 25). از اين رو براي نخستين بار درس «اجتماعيات در ادبيات فارسي» را ارايه كرد تا دانشجويان با ويژگيهاي غني فرهنگ خود و ميراث بزرگان و سرآمدان ادبي خويش چون فردوسي، سعدي و حافظ آشنا شوند. او توجه به متون قديمي ادبي و فرهنگي و مطالعه آثار گذشتگان را به جهت تربيتي و آموزشي و آموختن آموزههاي سياسي، اجتماعي و اخلاقي مفيد ميدانست(اشرف، 1376: 524). همچنين زبان فارسي و ادبيات ملي را به عنوان يكي از مولفههاي شاخص فرهنگ و مليت ايراني و هويتبخشي واجد كمال اهميت و توجه ميدانست. از اين رو به روشنفكران توصيه ميكرد، ادبيات را خوب بخوانند. همكاري در تأليف لغتنامه دهخدا(قسمت اول حرف پ تا پوره كباب) و دايرهالمعارف فارسي(به سرپرستي غلامحسين مصاحب) نشان از اهميت او به زبان فارسي دارد. دكتر صديقي معتقد بود ما بايد بر اساس سنتهاي فكري و تاريخي خود يك جامعهشناسي ايراني داشته باشيم. به سخن ديگر درصدد بود تا به جامعهشناسي رنگ و بوي بومي دهد. زيرا سير تفكر و تحول فكري و اجتماعي ايرانيان و جلوههاي مختلف روحيات، عواطف، اعتقادات، هويت، مليت، جنگ، حكومت و تغييرات اجتماعي در شعر و ادبيات اين مرزو بوم منعكس شده است.
صديقي و توجه به مفاخر ملي
مفاخر تنها يك واژه نيست بلكه يك مفهوم اجتماعي در حافظه تاريخي هر ملتي است. براي شناخت منزلت هر ملتي بايد بزرگان و نخبگان آن جامعه را شناخت و در تكريم و احترام آنان استوار بود. با مروري بر تاريخ و فرهنگ اين كهن سرزمين پرگهر كه آبشخور خردمندان و خردجستاران بوده به نام بزرگان و دانشمندان بسياري برميخوريم كه دامنه تأثير و نفوذشان به دههها و گاه قرنها رسيده و با آثاري كه از خود باقي گذاشتهاند، برخي نه تنها چهره ماندگار و مفاخر علمي و فرهنگي كشور به شمار ميروند بلكه آوازه شهرتشان مرزهاي جغرافيايي را در نورديده است. صديقي كه مردي هوشمند، ايراندوست، صديق و خواهان اعتبار و عظمت كشورش بود؛ معرفي، تكريم و پاسداشت نخبگان و مفاخر علمي و فرهنگي جامعه را به جهت نقش تاريخي و خدمات دورانساز آنها و به عنوان خادمان علم و دانش و مايه افتخار ايرانيان امري ضروري و مهم برميشمرد. از اين رو همواره نام و ياد بزرگان و مفاخر ميهن خود را گرامي ميداشت، در معرفي آنان به دانشجويان كوشا بود و ميكوشيد فرهنگ و تمدن ايراني را در سطح داخلي و خارجي معرفي كند. زيرا مفاخر فرهنگي با هويت و خودباوري ملي و فرهنگي رابطه مستقيمي دارد و بيترديد ارتقاي فرهنگي يك كشور در گرو شناساندن مفاخر آن است و مهمترين شاخص شناخت مفاخر، الگوسازي براي نسل جوان و خودباوري ملي است. او از ميان مفاخر ملي، ابوريحان بيروني نابغه جهاني، شيخالرييس ابنسينا و حافظ را ميستود. از اين رو خود كه از اعضاي هيأت موسس انجمن آثار ملي(انجمن آثار و مفاخر فرهنگي) بود با فرا رسيدن جشن هزاره ابنسينا كه انجمن درصدد انتشار كتابها و رسالههايي درباره ابنسينا و نيز تصحيح و طبع آثار او برآمد، وي نيز با تصحيح 4 اثر: ترجمه رساله سرگذشت ابنسينا، معراجنامه، رساله تشريح اعضا، رساله قراضه طبيعيات و ظفرنامه ابنسينا گامهايي موثر در اين زمينه برداشت. صديقي به انديشههاي ابنخلدون نيز توجه ويژه داشت به طوري كه چندين سال قبل از تشكيل دانشكده علوم اجتماعي، عنوان درس خود را «اجتماعيات در ادبيات فارسي» گذاشت و در آن به نظريات اجتماعي و اخلاقي فيلسوفان و متفكران ايراني چون فارابي و ابنسينا پرداخت.
صديقي نخبه حاكم اصلاحطلب
غلامحسين صديقي نخبه حاكم اصلاحطلب بود و دموكراسي را آموختني ميدانست كه آشنايي با آن نيازمند آموزش و پرورش است(اميني، 1386: 327). از اين رو طرفدار فكر ارسطو و ناقد افكار افلاطون بود. چراكه افلاطون عقايد انقلابي را پرورش ميداد ولي ارسطو در انديشه اصلاح بود. از اين رو صديقي نيز بر نظريه اصلاح پاي ميفشرد نه انقلاب. همچنين به عدالت اهميت ميداد و نشر آن را در جلوگيري از انقلاب موثر و مفيد ميدانست. او پيرو نظريه گفتوگو و تعامل بود و جلسات مذاكراتش با علي اميني، عبدالله انتظام و سيد جلال تهراني در ماههاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي گواه اين مدعاست. صديقي به پيوند ملت و دولت اهميت ميداد. سخنراني او در متينگ جلاليه جبهه ملي ارديبهشت 1340گواه اين مدعاست كه گفت:«در ايران كنوني بر اثر اشتباهات حكومتها، دولت و ملت از يكديگر جدا شدهاند، دولت مزاحم ملت و ملت كارشكن دولت است».(كوهستانينژاد، 1383: 440) علاوه بر اين، او در حافظه تاريخي خود اعتقاد داشت پس از ورود اسلام به ايران به مرور همه نهادهاي اجتماعي اعم از نظامهاي قضايي، خانواده، سياسي، اقتصادي، ديني، اخلاقي و ادبي تحول يافت و جنبشهايي ديني كه در قرون دوم و سوم هجري رخ داد غالبا از طرف طبقه عامه بود و هيچيك به نتيجهاي كه رهبران و پيروان آنها ميخواستند نرسيد اما زمينه را براي پيشرفت حركتهاي سياسي آماده كرد و هر يك با اخذ عناصري از دين اسلام، خود در تطور فرقههاي اسلامي موثر واقع شد.(صديقي، 1375: 332)
علم و اخلاق و اهميت آن از منظر صديقي
صديقي به لحاظ سياسي در جامعهاي با ساختار استبدادي كه از جمله پيامدهاي آن انحطاط و فروپاشي اخلاقي است، پرورش يافت و مشغول به كار شد. او هم مرد سياست بود و هم علم. اما مقام علمياش تنها پشتيبان موقعيت سياسياش بود و اعتقاد داشت «علم نگذاشته تا به سياست بپردازد و سياست نيز نگذاشته تا به علم برسد». او هنگام پذيرفتن عنوان استادي ممتاز دانشگاه تهران در خطابه خود «علم و اخلاق را دو خميرمايه قدرت و سرافرازي دانست كه هر كس آنها را دارا باشد به حقيقت همه چيز دارد». صديقي اخلاق مبتني بر عقل و علم را الگوي شايسته عمل فرزانگان و خردمندان ميدانست و بر آن بود كه انحراف از موازين اخلاقي بسي دشوارتر از انحراف از احكام دين است چراكه پايبندي به خرد و اخلاق نه كاري است خُرد. همچنين به دليل روش و روحيه علمي كه داشت از تعصب دوري ميجست. مهمترين فضيلتها را همچون ارسطو: شجاعت، اعتدال، جوانمردي، عدل و داد، بردباري، علو همت، صدق و دوستي ميدانست و معتقد بود اخلاق و سياست مبتني بر حكمهايي است كه از وجدان مردان با فضيلت يعني آنان كه عقل را رهنمون و رهبر خويش كردهاند، ناشي ميشود(ارسطو، 1370: يا). اما به برخي انديشههاي او خرده ميگرفت از جمله در زمينه بردگي، عدم تساوي زن و مرد(ارسطو، همان: لا)، پست شمردن زنان و عدم توجه به حقوق آنان(ميلاني، 1376: 576). او هرگز ارزشهاي انساني، اخلاقي و اجتماعي را فداي مصلحتهاي سياسي نكرد. از اين رو از دكتر مصدق و جنبش ملي شدن صنعت نفت حمايت كرد و تا آخرين لحظات بدو وفادار ماند. اما از آنجا كه در اصول عقيده و اخلاقي خود ثابتقدم بود و اعتقاد داشت حق را بايد گفت. از اين رو با وجود همه اخلاص و احترام به مصدق، هنگامي كه موضوعي به نظرش نادرست ميآمد، مخالفت خود را با صراحت بيان ميكرد كه از آن جمله مخالفت با مصدق در جريان رفراندوم او براي انحلال مجلس هفدهم بود.
سخن آخر
مطالعات انجام شده، نشان ميدهد كه بررسي زندگي بزرگاني چون دكتر صديقي ميتواند به توسعه علم كمك كند. همانگونه كه اشاره شد، صديقي با اهميت قائل شدن براي بزرگان قبل از خود، سنت نهادينه كردن فرهنگ علمآموزي را اولا براي خود نهادينه كرد ثانيا آن را به نسل بعدي انتقال داد. نكته ديگر توجه صديقي به يكپارچگي فرهنگي است و آن زماني تحقق مييابد كه انسانهاي عضو يك جامعه هويت خود را بشناسند يعني نسبت به خويشتن، خودآگاهي يابند اما چه عاملي اين هويت را بارور ميسازد؟ يافتهها نشان ميدهد كه پاسخ اين سوال سرمايه فرهنگي است. صديقي بين فضاي دانش خود و زندگي اجتماعي رابطه برقرار ميكرد يعني سعي داشت آنچه از جامعهشناسي در مغرب زمين آموخته با ويژگيهاي جامعه ايران تطبيق داده و دانش مزبور را متناسب با جامعه ايراني بسازد هر چند عملا در اين زمينه خيلي موفق نبود اما اين ايده را در اذهان نسلهاي آينده به يادگار گذاشت.
پژوهشگر تاريخ
صديقي با اهميت قائل شدن براي بزرگان قبل از خود، سنت نهادينه كردن فرهنگ علم آموزي را اولا براي خود نهادينه كرد ثانيا آن را به نسل بعدي انتقال داد. نكته ديگر توجه صديقي به يكپارچگي فرهنگي است و آن زماني تحقق مييابد كه انسانهاي عضو يك جامعه هويت خود را بشناسند يعني نسبت به خويشتن، خودآگاهي يابند اما چه عاملي اين هويت را بارور ميسازد؟ يافتهها نشان ميدهد كه پاسخ اين سوال سرمايه فرهنگي است. صديقي بين فضاي دانش خود و زندگي اجتماعي رابطه برقرار ميكرد يعني سعي داشت آنچه از جامعهشناسي در مغرب زمين آموخته با ويژگيهاي جامعه ايران تطبيق داده و دانش مزبور را متناسب با جامعه ايراني بسازد هر چند عملا در اين زمينه خيلي موفق نبود اما اين ايده را در اذهان نسلهاي آينده به يادگار گذاشت.