محسن آزموده
در ميان فيلسوفان سده بيستم، به ويژه در جبهه راستگرايان و متفكران موسوم به ليبرال، جان رالز (2002-1921م.) بدون ترديد، محبوبترين و جذابترين چهره است. فيلسوف سياست و اخلاق امريكايي كه خوشبختانه نه فقط مهمترين آثارش چون «نظريهاي درباب عدالت» (ترجمه مرتضي نوري)، «ليبراليسم سياسي» (ترجمه موسي اكرمي)، «قانون ملل» (ترجمه محمد فوجيان و مرتضي بحراني) و «عدالت به مثابه انصاف» (ترجمه عرفان ثابتي) به فارسي ترجمه شده است و آثار فراواني درباره ديدگاههايش نوشته شده، بلكه آثار و انديشههاي برخي از برجستهترين شاگردانش مثل تامس نيگل و جاشوا كوئن نيز به فارسي ترجمه شده و براي مخاطبان ايراني شناخته شده است. حالا هم با گذشت بيش از 15 سال از مرگ او، رالز و انديشههايش به همت انجمن علوم سياسي ايران مهمان تهران است. روز پنجشنبه 22 آذر، اين انجمن همايش بينالمللي يكروزهاي برگزار كرد با عنوان «جان رالز: با نگاهي به عدالت، توسعه، صلح و دموكراسي». در اين همايش كه استادان جواد حيدري، قدير نصري و حسين هوشمند كميته علمي آن بودند و علي اسماعيلي اردكاني، دبير اجرايي آن بود، شمار قابل توجهي از اساتيد و پژوهشگران علوم سياسي در ايران مقاله ارايه دادند و برخي جستارهايشان را در قالب سخنراني بيان كردند، از آن ميان ميتوان به سيد عليرضا بهشتي، قاسم فنايي و حسين واله اشاره كرد. همچنين در اين همايش مقالاتي از تامس نيگل (با ترجمه جواد حيدري)، پل ويتمن (با ترجمه اميرحسين خداپرست) و جاشوا كوئن، در زمينه نقد و بررسي و معرفي انديشههاي رالز ارايه شد. در صفحه انديشه امروز، ضمن ارايه مقاله سعيد حجاريان در اين نشست، خلاصهاي از برخي سخنرانيها را خواهيم خواند.
سعيد حجاريان
مناديان عدالت انساني
در طول تاريخ افراد زيادي از جايگاهها و نقاط عزيمت متفاوت كوشش كردهاند تا درباره عدالت آراي خود را به جامعه بشري عرضه كنند. از انبيا و اوليا تا فلاسفه و عرفا هر يك به نوبه خود تلاشهايي صورت داده و آثاري به جاي گذاشتهاند. در ميان اين آثار دو كتاب در ايران مشهور شده است. اولين آنها كتاب «صداي عدالت انساني» يا «امام علي (ع) صوتالعداله الانسانيه» نوشته جرج جرداق در سال 1956 و ديگري «نظريهاي درباره عدالت» نوشته جان رالز منتشر شده در سال 1971 است. قصد من در اين مقاله مقايسه ميان آراء حضرت علي(ع) و جان رالز است.
اجماع همپوشان و عدالت همگاني
رالز ايدهاي را تحت عنوان اجماع همپوشان مطرح كرده است. ايده مذكور مبين آن است كه فارغ از ديدگاههاي فلسفي، ايدئولوژيك و ديني، هسته منطقي و عقلاني در خرد جمعي بشر وجود دارد كه او را به عنوان شهروند آزاد به نگرشهاي عقلاني رهنمون ميشود. نتيجه آنكه در هر فرهنگ و آييني ميتوان عناصري يافت كه نسبت به موضوع عدالت همپوشاني داشته باشند و نتيجتا ايده كلي عدالت را همگان دست در دست يكديگر تقويت كنند. يكي از مشهورترين و البته مهمترين آنها اصل طلايي «آنچه بر خود ميپسندي بر ديگري هم بپسند» است. اين اصل عملا در همگي اين آيينها، اديان و فرهنگها حاضر است و گويي منشأ فطري دارد. چنانكه در قرآن كريم آمده است:« لنْ تنالُوا الْبِر حتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّون» (آل عمران، 92) يعني «هرگز به نيكوكاري نخواهيد رسيد تا زماني كه از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد» همچنين ميخوانيم: «يُطْعِمُون الطعام على حُبِّهِ مِسْكِينًا ويتِيمًا وأسِيرًا» (انسان، 8) يعني «به پاس دوستي خدا، بينوا و يتيم و اسير را خوراك ميدادند». البته مكاتب مختلف اخلاقي هر يك بنيادهاي خود را بر پايههاي متفاوتي بنا نهادند و الزاما منشأ مشترك ندارند. به عنوان نمونه اخلاق فضيلتگرا بر عوامل اخلاقي، تعلقات و منش فردي تاكيد دارد و در مقابل اخلاق وظيفهگرا بر نفس عمل اخلاقي ناظر است و غايت را انسان ميداند. در كنار اين دو فايدهگرايان قرار دارند كه به نتيجه عمل توجه دارند.
رالز نسبت به ذات بشر خوشبين است و اعتقاد دارد كه انسانها به طور كلي ميتوانند بر سر موضوعات مهمي مانند آزادي و عدالت به تفاهم دست يابند. كانت در عقل عملي معتقد است، لازمه اخلاقي بودن و عدالت ورزيدن قبول موجوديتي به نام خداست. اما رالز در مقابل وي قرار گرفته و دلايلي اقامه ميكند و معتقد است بدون چنين موجوديتي هم ميتوان انسان را موجودي اخلاقي ناميد. اولين دليل وي تكامل تدريجي اخلاق بشري است. لغو بردهداري و ايفاي حق زنان و... نشان ميدهد، بشريت به سمت تكامل رفته است و اخلاقيتر شده است. دليل ديگر وي پايداري دستاوردهاي اخلاقي است. رالز ايدهاي را تحت عنوان «تعادل متعاكس» (reflective equilibrium) مطرح ميكند و ذيل آن توضيح ميدهد، چگونه بر اساس فرآيندي ديالكتيكي، انگيزشها و نگرشها به تعادلي پايدار ميرسند و عدالت را به بار ميآورند. حضرت امير(ع) نيز به آينده بشر خوشبين است. وي اين خوشبيني را نتيجه اعتقاد به ذات باريتعالي ميداند و معتقد است، خداوند بشر را به عبث خلق نكرده و در سرشت و فطرت وي انگيزشهايي نهاده است كه وي را به راه راست هدايت ميكند. در متن حاضر با برجسته كردن چند مولفه كوشش ميكنم تا نشان دهم ايده اجماع همپوشان رالز با بسياري از ايدههاي مطرح شده حضرت امير(ع) در نهجالبلاغه همنوايي دارد و هر دو نسخه عملي براي برقرار عدالت ارايه كردهاند.
يكم: جود و عدل
در حكمت 429 نهجالبلاغه از جود و عدل سخن به ميان آمده و مقايسهاي ميان اين دو مولفه صورت گرفته است. حضرت امير(ع) در آن حكمت ميفرمايد:«الْعدْلُ سائِسٌ عامٌّ و الْجُودُ عارِضٌ خاصٌّ» يعني«عدل همگان را دربرميگيرد و جود فقط به فرد بهره ميرساند» سپس نتيجه ميگيرد:«فالْعدْلُ أشْرفُهُما و أفْضلُهُما» يعني «عدل شريفتر و برتر است». اين تمايز در انديشه رالز نيز وجود دارد. زماني كه وي ميان عدالت و بخشش تفاوت قائل ميشود. رالز عدالت را مقولهاي مستمر و ساختارمند ميداند و آن را در مقابل باوري رايج قرار ميدهد كه كمك به هم نوع و حتي حمايت دولت از مردم را امري مقطعي ميشمارد و اساسا جود را به خيريهها، اشخاص و نهادهاي مدني واگذار ميكند.
دوم: اخلاق فضيلت و حقوق متقابل
حضرت امير(ع) و رالز هر دو با اخلاق فضيلت مخالفت ورزيدهاند. منشأ بخشش و جود، فضيلت است و اساسا سخاوت امري شخصي است و نميتوان آن را به حكمراني تعميم داد. رالز هم از عدالت نهادي سخن به ميان آورده است، زيرا سخي بودن دولت را فاقد معنا ميداند. از اين رو انديشه هر دو در مقابل انديشه ارسطو مطرح ميشود. ارسطو از يك سو بخل و از سوي ديگر دست و دلبازي را نفي ميكرد. اما عدل را برآمده از سخاوت ميپنداشت و اين نگاه در ايران پس از جمهوري اسلامي بازتوليد شده است. از سوي ديگر، حضرت(ع) اصل قرارداد را پذيرفته و چنانكه ميبينيم در صفين(خطبه 207 نهجالبلاغه) از وظايف متقابل دولت و مردم سخن گفته و معتقد است، وظايف دولت و مردم متقابل است و حق جادهاي يك طرفه نيست. وي ميفرمايد:«لايجْرِي لِأحدٍ إِلا جرى عليْهِ و لا يجْرِي عليْهِ إِلا جرى لهُ» يعني «به نفع كسي عليه ديگري حقي قرار داده نشده مگر آنكه عليه او به نفع ديگري نظير همان حق قرار داده شده است». در اينجا دو مفهوم حق(right) و وظيفه(duty) از يكديگر تفكيك شدهاند و موازي و متقابل با يكديگر پيش ميروند، چه در روابط خرد و چه در ميان مردم و دولت ملي و مشروع آنها؛ لذا ميتوان قراردادهايي را از گفتار و انديشههاي حضرت امير(ع) استشمام كرد. هر چند بايد اذعان كنيم، مفاهيمي مانند شهروند آزاد، برابري حقوقي و... مربوط به جهان نو هستند و 1400 سال پيش وجود نداشتند. اما طرح حقوق متقابل ميان بالاييها و پايينيها در نهجالبلاغه، رايحهاي است كه گمان ندارم در كلام و آثار افراد آن دوره به مشام رسيده باشد. رالز هم قراردادگراست و در كتاب «ليبراليسم سياسي» با ارايه تفسيري نو و البته تكميل انديشه اصحاب قراردادهاي اجتماعي، اين مقوله را به مثابه يك سازمان اجتماعي بسترسازي عدالت ميخواند. البته خود واقف است شرايط ممكن است كفه ترازو را به سود گروهها و افراد خاص سنگين كند به همين جهت تاكيد ميكند چنين قراردادي از انصاف به دور است. لذا از شرايط اوليه(original position) سخن به ميان ميآورد، فرضي كه در پرتو آن امتيازات اوليه و اشكال گوناگون جانبداري از ميان ميرود و عدالت به تدريج تمهيد ميشود. زيرا افراد در كمال آزادي و برابري موقعيت خود را انتخاب ميكنند و در نتيجه شرط انصاف محقق ميشود.
البته اختلافي هم ميان حضرت امير(ع) و رالز وجود دارد. رالز تحت تاثير كانت در بحث وظيفه 3 منشأ ماوراءالطبيعه، شهود و احساسات(sentiments) را دخيل نميداند در حالي كه حضرت امير(ع) ماقبل كانتي است لذا با ماوراءالطبيعه و فطرت همدلي و همراهي دارد.
سوم: عدالت در عمل
در همان خطبه 207 نهجالبلاغه آمده است: «الْحقُّ أوْسعُ الْأشْياءِ فِي التواصُفِ و أضْيقُها فِي التناصُفِ» يعني «حق هنگام وصف و گفتوگوي با يكديگر فراخترين چيزهاست و در زمان عمل و كردار، تنگترين چيزها». در اين عبارت، تئوري و عمل از يكديگر تفكيك شدهاند و اين امر نشان ميدهد كه حضرت امير(ع) گفتاردرماني را مردود ميشمارد. رالز هم بنيانهاي عدالت را از وضعيت انتزاعي خارج كرده و در آثار خود نسخهاي اجرايي ارايه داده و به مرور انديشههاي خود را حك و اصلاح كرده است. وي برخلاف انديشمندان پيش از خود به دنبال بر هم زدن وضع موجود و ساختن جامعهاي جديد نبوده است بلكه در پي آن است، ساختارها و كنشها را بر اساس رويكردي عدالتمحور اصلاح كند.
چهارم: بازتوزيع
پارهاي از مفسران عبارت «ما رايت نعمه موفوره الا و في جانبها حق مضيع» را به حضرت امير(ع) نسبت دادهاند. اين عبارت بيان ميدارد، مال و مكنت فراواني جمع نميشود، مگر آنكه در كنار آن حقي ضايع شده باشد. در سنديت اين عبارت محل شك و ترديد است و چنين برداشت ميشود كه بايد اموال سرمايهداران را ستاند و ميان فقرا توزيع كرد، ايدهاي در ضديت با سرمايه و انباشت آن. اما حضرت امير(ع) در حكمت 320 نهجالبلاغه عبارتي مشابه و البته تعديل شده را به كار برده است:«إِنالله سُبْحانهُ فرض فِي أمْوالِ الْأغْنِياءِ أقْوات الْفُقراءِ فما جاع فقِيرٌ إِلا بِما منع بِهِ غنِيٌّ واللّهُ تعالى جدُّهُ سائِلُهُمْ عنْ ذلِك» يعني «خداوند سبحان در داراييهاي توانگران، روزيهاي بيچيزان را واجب گردانيده پس بيچيز گرسنه نماند مگر به سبب آنچه توانگري به او نداده و در روز رستاخيز خداوندي كه بزرگ است، ايشان را از اين كار مواخذه و بازپرسي ميكند» اين عبارت با نوزدهمين آيه سوره الذاريات همخواني دارد:«و في أمْوالِهِمْ حقٌّ لِلسائِلِ و الْمحْرُومِ» يعني «و در اموالشان براي سائل و محروم حقي معين بود.» در اين مورد هم مجددا رالز و حضرت امير(ع) با يكديگر همعقيدهاند. حضرت معتقد است در بخشي از اموال ثروتمندان مال فقيران قرار گرفته است. رالز هم ميگويد بازتوزيع ثروت در جهت برابري تا زماني ادامه مييابد كه فقر مطلق محرومترين افراد بهبود يايد زيرا به زايل شدن ثروت بر اثر افراط در بازتوليد التفات دارد. رالز تصريح ميكند براي برپايي عدالت لازم نيست، قله را تخريب كنيم و به دره برسيم و همه چيز را تسطيح كنيم و جامعهاي بيطبقه بنا نهيم زيرا وي انباشت ثروت به طرق قانوني و اخلاقي را محترم ميشمارد.
در ضرورت توازن ميان مطالبات
از ميان موارد چهارگانه فوق كوشش ميكنم مبحث بازتوزيع را در ديگر حوزهها به كار بندم. نگارنده معتقد است، برقراري تعادل ميان بالاترين نقطه اعم از ثروتمند، راديكال و... و پايينترين نقطه اعم از فقير، محافظه كار، رئاليسم و... به هر زمينهاي قابل تعميم است. براي نمونه اكنون در ايران فعالان زن آوانگارد مواردي همچون مانند فمنهاي روسي عمل ميكنند. اين گروه را ميتوان مجاب كرد تا مدتي خواستههاي خود را فريز و به لايههاي پايينتر توجه كنند. اين عمل همچون انصراف دهكهاي اول اقتصادي به نفع دهكهاي پاييني است. امروز بعضي از زنان در سطح جامعه مطالبه آوانگارد همچون راهپيمايي بيحجابان را مطرح ميكنند ولي همزمان بخشي از زنان در خانه مورد ضرب و شتم قرار ميگيرند و حتي اجازه خروج از خانه را نمييابند و افرادي هستند كه حق حضانت، اعطاي تابعيت به زنان حاصل از ازدواج زنان ايراني را دنبال ميكنند. پس بايد ميان اين دو سنخ مطالبات توازن برقرار كرد و گامي به پيش نهاد. در سياست نيز چنين است. بعضي ميخواهند قله را تسخير كنند در حالي كه فعالان محيط زيستي، دراويش، كارگران و... حقوق ابتدايي خويش را طلب ميكنند. اين موضوع در سطوح بالاي حكومتي هم جاري و ساري است. فيالمثل برخي مناطق ايران با فقر دست به گريبانند و يا تحت تاثير بلاهاي طبيعي نيازهاي اوليه را طلب ميكنند. فيالجمله آنكه اگر جامعهاي رشد يافت و حقوق پايهاش برآورده شد، ميتوان در آن به دنبال مطالبات آوانگارد رفت، چنانكه رالز هم در ليبراليسم سياسي ميگويد:«ايدههاي من مربوط به جوامع بسامان و توسعه يافته است و به كار همه جوامع نميآيد».
در زمينه انديشههاي رالز ما هنوز در ابتداي راه هستيم و هنوز كار دارد. جامعه ما بسامان نيست. رالز براي جامعه بسامان حرف زده است. انديشه رالز را بايد با جامعه خودمان تطبيق دهيم. تا بومي نكنيم، نميتوانيم از آن استفاده كنيم. شايد بعضي شاگردان رالز براي ما بهتر باشند و بيشتر به كار جامعه ما بيايند. رالز هم نثر سنگيني دارد و هم آثارش سخت است و هم براي جوامع كاملا بسامان است.
تحليلگر مسائل سياسي
معنويترين فيلسوف سياسي تاريخ بشر
در 24 نوامبر سال 2002 با مرگ جان رالز به علت نارسايي قلبي در سن 81 سالگي، جهان پرمخاطره ما به تعبير تامس نيگل (فيلسوف برجسته معاصر و از شاگردان بزرگ رالز)، هم مهمترين فيلسوف سياسي قرن بيستم و هم معنويترين فيلسوف سياسي تاريخ بشري را از دست داد. او انساني فوقالعاده متواضع و محبوب و هراسناك و بيزار از شهرت بود كه دايما افتخاراتي كه به او ميشد را رد ميكرد. رالز از تبديل شدن به يك چهره عمومي يا شخصيت معروف رسانهاي كه به واسطه موفقيتهايش براي او فراهم بود، امتناع ميورزيد. پس از ظهور كتاب «نظريهاي درباره عدالت» در سال 1971 كه انديشههاي در آن پي جنگ ويتنام شكل گرفته بود، اين اثر به يك منبع الزامي براي دانشجويان فلسفه، سياست وحقوق تبديل شد و بدين ترتيب رالز چندين نسل را تحت تاثير خويش قرار داد. نظريهاي درباره عدالت، اساسا به آنچه رالز، مسائل سنتي نظريه سياسي مدرن ميخواند، ميپردازد. مسائلي درباره زمينههاي آزاديهاي اساسي مدني، محدوديتهاي تكليف سياسي و عدالت اقتصادي و اجتماعي. رالز هرگز در مورد خودش چيزي ننوشت و تقريبا هرگز تن به هيچ مصاحبهاي نداد. او نزد دانشجويان و همكارانش از عزت و احترام برخوردار بود. دوستانش وي را انساني پيچيده و به نوعي مضطرب توصيف ميكنند كه اگرچه صراحتا ادعاي مومن بودن نميكرد، اما يك نگرش اساسي ديني را حفظ كرده بود. آنها همچنين بر فروتني بيريا و ادب استثنايي او تاكيد ميكنند. يكي از همكارانش ميگويد براي من بسيار دشوار است كه آنچه را درباره رالز احساس ميكنم، بيان كنم. او يك غريزه اخلاقي و اجتماعي بسيار تكامل يافتهتر از بسياري از مردم داشت. شايان ذكر است كه در حوزه علمي كه تحت سلطه مردان است، بسياري از دانشجويان برجسته رالز از جمله زنان بودند.