خيال خام
ميپرسم «ميفهمم خبر خوبي است اما چرا عكس يك؟» ميگويد «تا مردم بفهمند كه رييسجمهور شخصا جلوي پارتيبازي را ميگيرد، تا همه بدانند كه وزير نبايد به فاميل رييسجمهور شغل بدهد». ميگويد: «من نه به داماد رييسجمهور كار دارم و نه به نفر قبلي كه چنين مسووليتي بر دوشش بوده. من به اين فكر ميكنم كه اگر يك دانشجو بشنود خوشحال ميشود كه رييسجمهور شخصا وارد شده تا به مردم بگويد مناسبات فاميلي هيچ دخلي در مناصب دولتي ندارد و حتي اگر داماد من حقش باشد كه معاون وزير باشد، بهتر است دو سال صبر كند تا بيهيچ شائبه و حرف و حديثي، در زمان رييسجمهور بعدي كه يقينا پدرزنش نيست بر جاي خويش بنشيند و نشست خسروياش را جشن بگيرد...» رفيق من همان ديشب با شور و حرارت بسيار چيزهاي ديگر هم گفت و خود را آماده كرده بود تا گزارشي خوب و خواندني و اميدواركننده فراهم آورد و مرا و شما را در اين ذوق با خودش همراه كند. اما كدام ذوق؟ امروز هم او وارفت و هم من. امروز نه تنها خبر انتصاب تاييد شد بلكه براي سازنده آن جعليات اينترنتي خط و نشان كشيدند كه «بار آخرت باشد حرف توي دهان مقامات ميگذاري وگرنه پيگرد قانوني دارد». البته كه بايد بار آخرش باشد هر كس كه چنين خيالات خامي را در نيمهشب براي خودش ميبافد، اما شايد هم هر كه بوده ميخواسته راه پيش پاي رييسجمهور و دولت بگذارد و مسوولان امر را وا دارد تا هنوز صبح نشده آب رفته را به جوي عدالت باز گرداند و مهر رييسجمهور را به دل ملت برگرداند و اين صدا در دانشگاهها بپيچد كه روحاني متشكريم.