برخيز و اول بكش (101)
فصل دهم
من مشكلي با كشتن نداشتم-
افسانه موساد ؟
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
زماني كه آنها به ساحل رسيدند، متوجه شدند كه نفر قيصريه در خودرويش نشسته و دو نفر از رفقاي آنها در عقب خودرو هستند كه يك نفر از آنها به خاطر خونريزي زياد تقريبا مرده بود. راننده از عرق خيس شده بود و با انگشتان لرزان سيگار ميكشيد. ليپكين شاهك گفت: «من از او پرسيدم چي شده؟ چرا براي ما صبر نكردي، چرا منتظر دكتر واحد نشدي تا مجروح را مداوا كنه؟ او كمي گيج بود، اما اگر من درست متوجه او شده باشم، او در شروع يورش، صداي شليك آتشها را شنيده بود و فكر كرده بود كه ما از آنجا زنده بيرون نميآييم، بنابراين تصميم گرفت كه خارج بشود و به ساحل برود.»
افراد ليپكين شاهك تقريبا خشمگين شدند. يكي از آنها گفت: «اشتباه است كه بگذارند افرادي كه فاقد تجربه درگيريهاي مبارزاتي هستند در اين ماجرا درگير شوند. آن نفر قيصريه ديد كه ما در وسط ميدان هستيم اما فرار كرد.»
كل تيم، سوار قايقهاي بادي شدند و به سمت قايقهاي تندرو رفتند. يكي ديگر از افراد زخمي حين جراحي در قايق درگذشت. دو نفراز نيروهاي چترباز نتوانستند خودشان را كنترل كنند و سر مامور عملياتي قيصريه داد كشيدند و او رامسوول مرگ دو نفر از رفقايشان دانستند. او هم با فرياد جواب داد. يكي از سربازان به صورت او كشيده زد او با مشت جواب داد و دعوايي روي عرشه شروع شد تا آنكه ديگران آنها را از هم جدا كردند.
تا فلق، تمام يورشيان در اسراييل بودند. زماني كه باراك به خانه رسيد، همسرش، ناوا، هنوز خواب بود. او پشت به همسرش كرد و كنار او خوابيد و از خستگي بيهوش شد در حالي كه هنوز پوتينهايش در پاهايش بود. زماني كه همسرش بيدار شد خيلي تعجب كرد كه ديد او با صورت آرايش كرده و رژلب بر لبش، كنارش خوابيده. صبح روز بعد در بيروت كه همه درگير خرابكاريهاي شب گذشته بودند، كسي به زن لاغر اندامي كه به دفتر پست خيابان مادام كوري رفت، توجهي نكرد. يائل در نامهاي كه به افسر پرونده خودش نوشته بود از ضربه روحي كه او از آپارتمان پنجرهاش ديده بود، سخن گفته بود. در اين نامه آمده بود: «اميلي عزيز / من هنوز از شب گذشته دارم ميلرزم. در نيمههاي شب ناگهان با سرو صداي انفجارهاي خيلي بلند از خواب پريدم ... من وحشتزده بودم .. اسراييليها دارند حمله ميكنند... خيلي وحشتناك بود... امروز صبح به نظر ميآمد كه همه چيز شبيه يك روياي بد بود. اما رويا نبود. آن اسراييليهاي مزاحم واقعا اينجا بودند. براي اولين بار من ميتوانم ببينم كه چرا در اينجا نسبت به آن كشور و يهوديها نفرت زيادي وجود دارد ... واقعا اين يك منطقه خيلي زيبا، آرام با مردم خيلي مهربان و موقر است.»
يائل به «اميلي» گفت كه ميخواهد او را در ايام تعطيلات ببيند تا آرام شود و اينكه «من (بيشتر از آنچه فكر ميكني) دلم برات تنگ شده.» او با جوهر نامرئي هم اضافه كرد: «ديشب يك نمايش بسيار بزرگي بود. كلاهم را براي احترام برميدارم.» يائل براي اجتناب از سوءظن با وجود ترس از اينكه او به خاطر اقدامات امنيتي شديدي كه به دنبال يورش در آن ناحيه اعمال شده بود كه ميتوانست او را به سوال و جواب بكشاند، يك هفته ديگر در بيروت ماند. او گفت: «زماني كه هواپيما خيز برداشت و چرخها از زمين كنده شد من در صندليام احساس راحتي كردم. من استرس داشتم كه شخصيت پوششي من در جزءجزء بدن و روح من حيات داشت، رو به ضعف نهاده بود و مرا تكه تكه ميكرد. زماني كه من در فرودگاه هثرو پياده شدم، بازوانم شل و ول شده بود و به سختي از صندليام بلند شدم. من بايد چند لحظه ديگر صبر ميكردم و سپس هواپيما را ترك ميكردم.»
در اسراييل عمليات بهار جواني يك موفقيت خيرهكننده بود. اين عمليات به تمام اهدافش رسيده بود. سه مقام ارشد ساف و همراه با آنها 50 نفر ديگر كه تقريبا اكثر آنها عضو ساف بودند، كشته شده بودند. صالح خلف (ابو اياذ)، فرمانده عالي سپتامبرسياه بر حسب شانس زنده مانده بود، زيرا او قبل از يورش يكي از آپارتمانهاي هدف را كه او غالبا در آنجا اوقاتش را ميگذراند، ترك كرده بود. چهار ساختمان و كارگاههاي توليد اسلحه نابود شده بود. اسناد زيادي كه از آپارتمان عدوان به دست آمده بود، فلسطينيها را به مخاطره انداخته بود. اين اسناد، براي شين بت جزيياتي را درباره هستههاي ساف در قلمروهاي اشغالي فراهم كرده بود كه منجر به دستگيريها شد و شبكه فتح در آنجا را نابود كرد. به خاطر اين موفقيت، كسي به كار غيرحرفهاي دو راننده موساد كه هر دو عضو واحد نخبه قيصريه متعلق به حراري بودند و اينكه آنها مانع از آن شده بودند كه درمان پزشكي به دو سرباز مجروحي كه درگذشتند، نرسد و اينكه اين امر ميتوانست به بدبختي بزرگتري منجر شود، توجهي نكرد . عمليات، لبنان را در شوك فرو برد. دولت لبنان به خاطر بيكفايتي در مقابله با «تجاوز اسراييل» استعفا داد. در دنياي عرب غوغا شد و در مصر روزنامه پيشرو الاهرام مطرح كرد كه هدف عمليات اين بود كه «به قلب عربها اين حس را القا كند كه اسراييل كنترل منطقه را در دست دارد.» بهار جواني، افسانهاي را براي موساد درست كرد كه آن ميتواند در هر جا و در هر زمان ضربه بزند، افسانهاي كه توانست در دنياي عرب اعتباري را براي خود ايجاد كند.
پايان فصل دهم
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.