• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4259 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۷ آذر

برخيز و اول بكش (103) فصل يازدهم

شناسايي غلط يك هدف، شكست نيست؛ اشتباه است- ترور بوديا

نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف

«غمگين» همچنين درباره فعاليت‌هاي محمد بوديا، سرپرست عمليات جبهه آزاديبخش فلسطين در اروپا گزارش داد. بوديا تركيبي از انقلابي الجزايري، غيرمتعارف، ماجراجو و تروريست‌پرور بود كه هم براي حداد كار مي‌كرد و هم براي سپتامبر سياه. او تئاتر كوچكي به نام تئاتر كاوست در پاريس اداره مي‌كرد كه در واقع پوششي براي نقشه‌هاي حمله‌اش به اسراييلي‌ها و يهودي‌ها بود.

شين بت با توجه به گزارش‌هاي «غمگين» برخي نقشه‌هاي بوديا را پيش از اجرايي شدن آنها خنثي كرد. يكي از اين نقشه‌ها انفجارهاي همزمان بمب‌هاي قدرتمند «تي‌ان‌تي» در هفت هتل بزرگ تل‌آويو در جشن سدر سال 1971 بود.

در ژوئن سال 1973، غمگين گزارش داد كه بوديا در حال توطئه چيني براي يك حمله بزرگ است. يك تيم سي نفره از ماموران عملياتي «سرنيزه» و «رنگين كمان» او را در طول پاريس تعقيب كردند تا آنكه او خودرويش را در خيابان سن برنارد پارك كرد كه فرصتي را به تيم داد. زماني كه او برگشت و خودرويش را استارت زد، يك بمب حساس به فشار در زير صندلي خودرويش كار گذاشته شده بود، منفجر شد و او را كشت.

رشته موفقيت‌هاي تيم سرنيزه، حسي از رضايت در سراسر سازمان ايجاد كرد. يك عضو قديمي قيصريه گفت: «انگار به نظر مي‌آمد كه كاري نيست موساد نتواند، انجام دهد و اينكه كسي نيست كه ما نتوانيم به او برسيم.»

آن‌طور كه گفته شده بود، هنوز دفتر حساب و كتاب با سپتامبر سياه باز بود. 9 ماه بعد از كشتار وحشتناك در مونيخ- حمله‌اي كه كشتن‌هاي هدفمند را بالاتر برده بود- هنوز اعضاي ارشد سپتامبر سياه زنده بودند. موساد افراد زيادي را كشته بود اما نه آن 11 نفري كه بايد كشته مي‌شدند. از جمله اين افراد سه نفر از مشاركت‌كنندگان عمليات بودند كه زنده مانده بودند، اين افراد كه در آلمان زنداني شده بودند بعد از آنكه سپتامبر سياه يك هواپيماي لوفت‌هانزا را ربود و آلماني‌ها را مجبور كرده بودند آنها را آزاد كنند، قسر در رفته بودند. موساد هشت نفر ديگر را جزو افرادي مي‌دانست كه به طراحي، فرماندهي و اجراي حمله مرتبط بودند.

در راس اين فهرست، علي حسن سلامه، افسر عمليات سپتامبر سياه بود. پدر علي سلامه، حسن سلامه، يكي از دو فرمانده نيروي فلسطيني در جنگ سال 1947 بود كه پس از تصميم سازمان ملل مبني بر تاسيس اسراييل رخ داد. حقانه چندين بار سعي كرده بود او را بكشد اما نتوانسته بود تا اينكه در يك نبرد كشته شد.

پسرش مسووليت سنگيني را بر دوش گرفته بود. علي سلامه در يكي از دو مصاحبه‌اي كه در طول زندگي‌اش انجام داده بود، گفته بود، «من مي‌خواستم خودم باشم [‌اما] ... من به طور دايم از اين واقعيت كه پسر حسن سلامه هستم، آگاه بودم و بايد با آن زندگي مي‌كردم، حتي بدون اينكه گفته شود پسر حسن سلامه چطور بايد زندگي كند. بزرگ شدن من سياسي شده بود. من با هدف فلسطيني زندگي كردم آن هم در دوره‌اي كه اين هدف در يك دور باطلي مي‌چرخيد. آنها مردمي بودند بدون يك رهبري. مردم متفرق بودند و من بخشي از اين تفرق بودم. مادرم مي‌خواست كه من يك حسن ديگري باشم.»

اما در اواسط دهه 1960 بود كه فشار خانواده علي همراه با فشار ياسر عرفات، كفايت كرد تا علي خودش را در دفتر استخدام فتح نشان بدهد. او به خاطر مي‌آورد: «من خيلي به فتح چسبيدم. من متوجه شدم كه دنبال چه بودم.»

حراري گفت: «او سريعا فرد مطلوب عرفات شد.»

او در سال 1968 از سوي عرفات به مصر فرستاده شد تا در خصوص اطلاعات و عمليات انفجاري آموزش ببيند. او دستيار ابواياذ و مامور شد تا بر شناسايي و حذف عرب‌هايي كه با اسراييل همكاري مي‌كنند، نظارت داشته باشد.

توضيح: استفاده از واژه تروريست‌هاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است، نه اعتقاد مترجم و روزنامه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون